10مهارت مهم زندگی به گفته سازمان بهداشت جهانی

میان زنده بودن و زندگی کردن تفاوت است. زنده بودن به معنی داشتن نقشی منفعل در برابر حوادث و ناملایمات روزگار است در حالی که زندگی کردن داشتن نقشی فعال و نه فقط پذیرنده در جریان خوشی ها و ناخوشی ها است. از این رو زنده بودن هیچ هنر و مهارتی نمی خواهد در حالی که زندگی بیش از هر چیز دیگر نیازمند مهارت است.

مهارت زندگی

مهارت‌های زندگی مهارت‌هایی هستند که توانایی اجتماعی و روحی فرد را افزایش می‌دهند و موجب می‌شوند تا او بتواند به نحوی بهتر و موثر‌تر با مشکلات و دشواری‌های زندگی مواجه شود. هر قدر مهارت‌های زندگی فردی بالا‌تر باشد، او بهتر می‌تواند سلامت روان و رفتار خود را حفظ کند و به شیوه‌ای منطقی و کارآمد مشکلات پیش آمده را برطرف کند.

نیازهای زندگی امروز، تغییرات سریع اجتماعی فرهنگی، تغییر ساختار خانواده، شبکه گسترده و پیچیده ارتباطات انسانی و تنوع، گستردگی و هجوم منابع اطلا عاتی انسان ها را با چالش ها، استرس ها و فشارهای متعددی روبه رو نموده است که مقابله موثر با آنها نیازمند توانمندی های روانی- اجتماعی می باشد.

سازمان بهداشت جهانی مهارت‌های دهگانه‌ای را معرفی کرده است که هر کس باید این توانایی‌ها را برای داشتن زندگی فردی و اجتماعی موفق کسب کند در این مقاله از استخدام ایرانیان این ۱۰ مهارت مهم را برای شما ذکر کرده ایم.

1- مهارت خودآگاهی

توانایی شناخت نقاط ضعف و قوت هر فرد است. اگر هر فرد بتواند تصویری واقع بینانه از خود کسب کند و نیاز‌ها و تمایلاتش را به خوبی بشناسد، می‌تواند با حقوق فردی، اجتماعی و مسئولیت‌های فردی و اجتماعی‌اش آشنا شود.

2- مهارت همدلی

همدلی به این معنی است که فرد در هر شرایطی، چه خوب و چه بد، بتواند دیگران و مشکلاتشان را درک کند. به این ترتیب، دیگران را دوست دارد و دیگران نیز او را دوست دارند و به هم توجه می‌کنند که در نتیجه، روابط اجتماعی افراد با یکدیگر بهتر می‌شود.

3- مهارت روابط بین فردی

این مهارت، مشارکت و اعتماد واقع بینانه و همکاری با دیگران را مشخص می‌کند و موجب می‌شود تا روابط دوستانه‌ای را با دیگران ایجاد کند و دوستی‌های ناسالم را خاتمه دهد تا کسی از چنین روابطی آسیب نبیند.

4- مهارت ارتباط موثر

با کسب این مهارت، افراد می‌آموزند برای درک بهتر دیگران، به شیوه‌ای درست، به صحبت‌های آن‌ها گوش دهند. همچنین فرد بتواند نیاز‌ها و احساسات خودش را با دیگران در میان بگذارد تا هم نیازهای دیگران و هم نیازهای خودش برآورده شود و در نتیجه ارتباطی رضایتبخش شکل گیرد.

5- مهارت مقابله با فشار عصبی

زندگی در دنیای مدرن با فشارهای روحی و روانی بسیاری همراه است. اگر این فشار‌ها بیش از حد به طول بینجامد بر زندگی افراد تاثیر منفی می‌گذارد و زمینه ساز بروز مشکلات جدی می‌شود. با آموختن این مهارت افراد هیجان‌های مثبت و منفی را در خود و دیگران می‌شناسند و سعی می‌کنند واکنشی نشان دهند که این عوامل مشکلی برای آن‌ها ایجاد نکنند.

6- مهارت مدیریت هیجان

هر انسانی که در زندگی خود با هیجانات گوناگونی از جمله غم، خشم، ترس، خوشحالی، لذت و موارد دیگر مواجه است که همه این هیجانات بر زندگی او تاثیر می‌گذارد. شناخت و مهار این هیجانات،‌‌ همان مدیریت هیجان است. برای کسب این مهارت فرد به طور کامل باید بتواند احساسات و هیجانات دیگران را نیز درک و به نوعی این هیجانات را مهار کند.

 7- مهارت حل مسئله

زندگی سرشار از مسائل ساده و پچیده است. با کسب این مهارت بهتر می‌توانیم مشکلات و مسائلی را که هر روز در زندگی برایمان رخ می‌دهند، از سر راه زندگیمان برداریم.

 8- مهارت تصمیم گیری

برای برداشتن هر قدمی در زندگی باید تصمیم گیری کنیم، مسیر زندگی انسان را تصمیم گیری کنیم، مسیر زندگی انسان را تصمیم گیری‌های او مشخص می‌کند. با آموختن این مهارت اهداف خود را واقع بینانه تعیین و از میان راه حل‌های موجود بهترین را انتخاب می‌کنیم و مسئولیت عواقب آن را نیز به عهده می‌گیریم.

9- مهارت تفکر خلاق

تفکر یکی از مهم‌ترین مهارت‌های زندگی است. مهارت تفکر خلاق،‌‌ همان قدرت کشف، نوآوری و خلق ایده‌ای جدید است تا در موارد گوناگون بتوانیم راهی جدید و موثر بیابیم. با آموختن تفکر خلاق، هنگام مواجهه با مشکلات و دشواری‌ها احساسات منفی را به احساسات مثبت تبدیل می‌کنیم.
هنگامی که تفکر خلاق را می‌آموزیم دیگر مشکلات زندگی مزاحم ما نیستند، بلکه هر کدام فرصتی هستند تا راه حل‌های جدید بیابیم و مشکلات را به گونه‌ای حل کنیم که کسی تاکنون این کار را نکرده باشد

10- مهارت تفکر نقادانه

مهارت تفکر نقادانه موجب می‌شود هر چیزی را به سادگی قبول یا رد نکنیم و پیش از آن، موضوع مورد نظر را به خوبی مورد بررسی قرار دهیم و پس از آن، در مورد رد یا پذیرش آن تصمیم گیری کنیم. با آموختن تفکر نقادانه فریب دیگران را نمی‌خوریم و به عاقبت امور به خوبی فکر می‌کنیم و دقیق و درست تصمیم می‌گیریم و ارتباطات درستی برقرار می‌کنیم.

استاندار بصره

سلام

در خبرها آمده است که ماجد النصراوی استاندار شهربصره عراق به علت فعالیت و تلاش شبانه روزی در حین انجام وظیفه در شهر بغداد دچار عارضه قلبی شدو روانه بیمارستان شد. کاش مسئولین شهری ـ استانی وکشوری ما هم به علت تلاش و کوشش به سمت مردم غش کنند.

4 دی تولد پيامبر خدا حضرت عيسي مسيح(ع)

آیات و روایات متناسب :

ميلاد حضرت عيسي‏عليه السلام

قرآن کریم:
يا مَريمُ إنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنهُ اسمُهُ المَسيحُ عِيسَي ابنُ مَريمَ وَجيِهاً فِي الدُّنيا وَ الآخِرَةِ و مِنَ المُقَرَّبينَ)
اي مريم! خدا تو را به كلمه‏اي از جانب خودش بشارت مي‏دهد كه نامش مسيح ، عيسي بن مريم است ؛ در حالي كه در دنيا و آخرت آبرومند و از مقرّبان الهي است
آل عمران ، آيه ۴۵ .
حضرت عيسي‏عليه السلام :
خادِمي يَدايَ و دابَّتي رِجلاي و فِراشِي الأرضُ و وِسادِي الحَجَرُ و دِفئي فِي الشِّتاءِ مَشارِقُ الأرضِ . . . . أبيتُ و لَيسَ لي شَي‏ءٌ و أصبِحُ و لَيس لي شَي‏ءٌ و لَيسَ عَلي وَجهِ الأرضِ أحَدٌ أغني مِنّي
خدمت كار من دو دست من است و مركبم دو پاي من و بسترم زمين و بالشم سنگ و گرمابخشم در زمستان مكان‏هاي آفتابگير . . . . شب و روز خود را با ناداري سپري مي‏كنم و با اين حال روي زمين ، هيچ كس توانگرتر و بي‏نيازتر از من نيست
بحار الأنوار ، ج ۱۴ ، ص ۲۳۹ .
امام علي‏عليه السلام درباره حضرت عيسي‏عليه السلام فرمودند :
. . . وَلامالٌ يَلفِتُهُ و لا طَمَعٌ يُذِلُّهُ ، دابَّتُهُ رِجلاهُ و خادِمُهُ يَداهُ
نه مال و ثروتي داشت كه او را به خود مشغول گرداند و نه طمعي كه به خواري‏اش اندازد ، مركب او دو پايش بود و خدمت كارش دو دستش
نهج البلاغه ، خطبه ۱۶۰ .
سخنان برگزيده حضرت عيسي‏عليه السلام :
الدُّنيا قَنطَرَةٌ فاَعبُروها و لا تَعمُرُوها
دنيا پل است ؛ از آن بگذريد و آبادش مسازيد
الأمالي ، مفيد ، ص ۴۳ .
حضرت عيسي‏عليه السلام :
بِحَقٍّ أقولُ لَكُم : إنَّ الأجرَ مَحرُوصٌ عَلَيهِ و لايُدرِكُهُ إلاّ مَن عَمِلَ لَهُ
راست مي‏گويمتان: همه خواهان مزدند، و تنها كسي به آن مي‏رسد كه براي آن كار كند
ميزان الحكمه ، ح ۲۲۰۸۳ .
حضرت عيسي‏عليه السلام :
طُوبي لِلَّذينَ يَتهَجَّدونَ مِن اللَّيلِ ، اُولئكَ الّذينَ يَرِثونَ النُّورَ الدّائِمَ
خوشا آنان كه پاسي از شب را به عبادت مي‏گذرانند ؛ آنان كساني‏اند كه نوري ماندگار به ارث مي‏برند
تحف العقول ، ص ۵۱۰ .
حضرت عيسي‏عليه السلام :
إنَّ الشَّجَرَةَ لاتَكمُلُ إلّابِثَمَرَةٍ طَيِّبَةٍ كَذلِكَ لايَكمُلُ الدِّينُ إلّا بِالتَّحَرُّجِ عَنِ المَحارِمِ
درخت كامل نمي‏شود مگر با ميوه‏اي گوارا . همچنين دين‏داري كامل نمي‏شود مگر با دوري از حرام‏ها
تحف العقول ، ص ۵۱۱ .
حضرت عيسي‏عليه السلام :
إيّاكُم وَالنَّظرَةَ فَإنَّها تَزرَعُ فِي القُلُوبِ الشَّهوَةَ و كَفي بِها لِصاحِبِها فِتنةً
زنهار از نگاه [بد] كه بذر خواهش را در دل مي‏افشاند ، و نگاه كننده را همين فتنه بس است
تحف العقول ، ص ۵۰۲ .
حضرت عيسي‏عليه السلام :
طُوبي لِلمُصلِحينَ بَينَ النّاسِ ، اُولئكَ هُمُ المُقَرَّبونَ يَومَ القِيامَةِ
خوشا به حال اصلاح كنندگان ميان مردم ؛ اينان در روز قيامت مقرّبان‏اند
تحف العقول ، ص ۵۰۱ .

نلسون ماندلا

از خدا پرسیدم: خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟
خدا جواب داد :گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر،
با اعتماد زمان حال ات را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو.
ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز .
شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن.
زندگی شگفت انگیز است فقط اگربدانید که چطور زندگی کنید
.نلسون ماندلا

روحش شاد

خلاصه سلسله‌های ايرانی

برای مشاهده خلاصه سلسله‌های ايرانی به ادامه مطلب تشریف ببرید
ادامه نوشته

قانون نامه حمورابی

 

قانون نامه حمورابی یکی از مشهورترین آثاری است که در اوایل قرن نوزدهم میلادی،باستان شناسان فرانسوی از خرابه های شهر شوش در ایران کشف کرده اند. اصل این سنگ نوشته در موزه لوور پاریس و کپی آن در موزه ایران باستان نگهداری می شود .

بر بالای این سنگ که دوونیم متر ارتفاع دارد تصویر مردی (احتمالا خود حمورابی)قرار دارد که در حال خضوع حلقه قدرت و لوحی را از شمش(خداوند افتاب و عدالت) دریافت می کند . باستان شناسان و تاریخدان با توجه به زمان تدوین این سنگ نوشته که قدمت ان به حدود ۴۰۰۰ سال پیش باز می گردد،از شاهکارهای قانون گذاری جهان می دانند .

متن قانون نامه شامل یک مقدمه و یک موخره است که بین انها مجموعه قوانینی در ۴۹ ستون عمودی به خط میخی نگاشته شده است. مجموعه قوانین حمورابی مشتمل بر ۲۸۲ ماده است که ۳۵ ماده ان محو شده و از انها اطلاعات ناقصی در دست است .ظاهرا این امر بدستور پادشاه عیلام و پس از انتقال تخته سنگ مذکوربه شوش صورت گرفته است .

قانون حمورابی شباهت زیادی به قانونی دارد که ۳۰۰ سال پیش از ان به دستور “اورناموی” سومری وضع شده بود.طبق این قوانین نه تنها کسی که دزدی می کرد مجازات می شد بلکه هر کس در وظیفه خود قصوری مرتکب می شد، می بایست تاوان کار اشتباهش را می پرداخت یا به مجازات می رسید. برای مثال: اگر کسی دریچه ابراه را نمی بست و کشتزار همسایه اش پر از اب می شد،میبایست خسارت همسایه را پرداخت می کرد یا اگر در انبار یا عرشه کشتی ،کالایی گم می شد،کشتیبان موظف بود ضرر صاحب کالا را جبران کند . همچنین بر اساس این قوانین حتی پزشکان و دامپزشکان که بیماران را به جای شفا دادن بیمارتر می کردند مجازات می شدند. متن تعدادی از قوانین حمورابی در زیر آمده است .

۱-اگر مردی دیگری را متهم به قتل کند اما نتواند آن را ثابت کند متهم کننده به مرگ محکوم خواهد شد .

۲-اگر کسی اتهامی بر دیگری وارد کند و فرد متهم درون رودخانه بپرد و غرق شود متهم کننده می تواند صاحب خانه او گردد امااگر متهم بی هیچ اسیبی از رودخانه بیرون بیاید و ثابت شود که مجرم نیست،اتهام زننده باید اعدام شود و خانه اش به فرد مورد اتهام برسد.

3-اگرقاضی حکمی صادرکند و بعدا معلوم شود که تصمیم او اشتباه بوده است باید۱۲برابر جریمه ای را که تعیین خود بپردازد و از صندلب قضاوت کنار رود و هرگز قضاوت نکند.

4-اگر کسی اموال معبد یا دربار را بدزد به مرگ محکوم می گردد و کسی هم که مال دزدی او را خریده است محکوم به مرگ است.

5-اگر پسری پدرش را کتک بزند دست پسر باید قطع شود .

6-اگر مردی چشم مرد دیگری را کور کند باید چشم او کور شود.

7-اگر معماری برای کسی خانه ای بسازد و خانه ای که بنا کرده ویران شود و سبب مرگ صاحبخانه شود معمار به مرگ محکوم خواهد شد.

8-هرگاه شخصی گاوی کرایه کرد وشاخش را شکست و یا دمش را برید باید یک چهارم بهای ان را به نقره بپردازد.

————————————————————————————————————————-

منبع: کتاب اسرار تمدن های باستانی بین النهرین

 

زنان اولین هنرمندان تاریخ بشریت بودند

به گزارش فانوس نیوز به نقل از مهر، نتایج این تحقیقات جدید این نظریه باستان شناسی را که این هنرمندان عمدتا مردانی بودند که کشتارهای خود و یا حضور خود در مراسم و آداب جادویی را ثبت می کردند تغییر خواهد داد.

بسیاری از نقاشی ها دربرگیرنده تصاویری از گاومیش، گوزن، اسب و ماموتهای پشم آلود است.

دین اسنو باستان شناس دانشگاه ایالتی پنسیلوانیا تحقیقات خود را یک دهه پیش پس از کشف اثر جان مانینگ زیست شناس بریتانیایی آغاز کرد که به این نتیجه رسیده بود طول انگشتان مردان و زنان متفاوت است.

اسنو که نسبت به این قضیه کنجکاو شده بود کتاب 40 ساله درباره نقاشیهای غارها را بیرون آورد و به یک تصویر رنگی از نقش کف دست در غار مشهور پچ مرسل در جنوب فرانسه رسید.

دین اسنو تحقیقات خود را پس از آشنایی با نظریه یک زیست شناس در رابطه با تفاوت طول انگشتان زنان و مردان آغاز کرد



اسنو گفت: با در نظرگیری تحقیقات مانینگ این تصویر قطعا به دست یک زن اختصاص دارد. طی مدت مدیدی تعصب مردانه ای در مکتوبات وجود داشت. مردم فرضیات بی موردی درباره چگونگی ایجاد این تصاویر و علت ایجاد آن ارائه می دادند.

وی با استفاده از یک مجموعه ارجاعات درباره دستان اروپایی تبارها یک الگوریتم تولید کرد. تحلیلهای وی مشخص کرده است که 75 درصد هنرهای دستی غارها متعلق به زنان بوده است.

نتایج تحقیقات وی نشان می دهد نقش زنان در جامعه پیش از تاریخ بزرگتر از چیزی بوده که تصور می شد.

رازهای بسیاری در رابطه با هنرهای باقی مانده در غارها وجود دارد این هنرها عمدتا با استفاده از دو تکنیک تولید می شد. برخی از افراد دست خود را مقابل سطح سنگ قرار داده و با نگاه داشتن یک لوله رنگی در دست دیگر رنگ را به دیوار می پاشیدند. سایرین رنگ را از دهانشان مستقیم به سمت سنگها پاشیده اند.

پس از سالها تصور دانشمندان که آثار دست روی غارها را متعلق به مردان می دانستند، بررسیهای بیشتر حضور پررنگ زنان را در این عرصه ثابت کرده است

مشهورترین نمونه های اثر دست متعلق به یک نقاشی 12 تا 40 هزار ساله در غارهایی در جنوب فرانسه و شمال اسپانیا است، اما نقاشیهایی در استرالیا، آرژانتین، آفریقا و بورنئو نیز وجود دارد.

اگرچه این یافته ها هنوز از نظر جهانی مورد پذیرش باستان شناسان قرار نگرفته است.

چند سال پیش آر دیل گوتری زیست شناس تکاملی تحلیل مشابهی از آثار دست دوراه پارینه سنگی انجام داد و اظهار داشت که اکثر این محل دستها متعلق به پسران نوجوان است.

گوتری استاد بازنشسته دانشگاه آلاسکا فیربنکس گفت: پسران نوجوان غارها را در جستجوی ماجراهای جدید بررسی می کردند. آنها آنچه را که در ذهن داشتند نقاشی می کردند که این نقاشی ها عمدتا تصویر زنان و ماموتهای ترسناک بود.

هجوم مردم

کرامول (پادشاه انگلستان) وقتی که پس از فتوحات خود با کمال جاه و جلال وارد لندن می شد جمعیت زیادی در معبر او ازدحام نموده و مقدم او را به فریادهای شادی می پذیرفتند. یکی از متملقین که ملتزم رکاب بود، گفت: ملاحظه جمعیت را بفرمایید واقعا محشر می کنند. کرامول گفت: اگر من مغلوب شده بودم والحال مرا به سیاست گاه می بردند که به دار بکشند، باز همین جمعیت برای تماشا و هو نمودن من حاضر می شدند.

ناپلئون براي بشر خطرناك‌تر بود يا چنگيز؟

ناپلئون براي بشر خطرناك‌تر بود يا چنگيز؟

ناپلئون در كمتر از 20 سال، فرماندهي حداقل 97 جنگ مشهور را بر عهده داشته كه شرح كاملشان موجود است. طبق تخمين‌ها بين 5/3 ميليون نفر (به‌صورت مستقيم) تا 16ميليون نفر (به‌صورت غيرمستقيم) بر اثر جنگ‌هاي ناپلئون مرده‌اند (يعني بين 5/2 تا 12درصد جمعيت اروپاي آن زمان).

بنابراين جنگ‌هاي ناپلئون هشتمين تا دهمين جنگ‌هاي پرتلفات تاريخ محسوب مي‌شوند. كشته‌هاي ناشي از جنگ‌هاي چنگيزخان احتمالا كمتر از اين بوده چون كل تلفات فتوحات مغول‌ها طي 265 سال (كه عمده كشتارهايشان هم در چين اتفاق افتاده و مال دوره قوبلاي خان به بعد است)، بين 30 تا 60 ميليون نفر بوده است

******

ناپلئون و جنگ

وقتي از ولينگتن كه خودش دوبار ناپلئون را در پرتغال و وات لو شكست داده بود، پرسيدند كه بزرگ‌ترين ژنرال جهان در اين دوران كيست، گفت: «در اين دوران، در دوران‌هاي گذشته و در هر دوران ديگري،ناپلئون».!!

*****

ناپلئون و ايران

بنا به گفته مورخين، بزرگ‌ترين اشتباهات ناپلئون يكي تسخير اسپانيا (يار ديرين و متفق ناپلئون كه در جنگها وي را ياري مي‌نمود) و يكي لشكركشي به روسيه بود كه موجبات ضعف وي و كشته شدن بسياري از ارتش وي و نيز نارضايتي فرانسويان را فراهم آورد.

ناپلئون همراه با ايرانيان يك معاهده را امضاء نمود كه از خاك ايران براي تسخير هند استفاده كند، در مقابل براي برگرداندن قفقاز (دربرگيرنده گرجستان) به ايرانيان كمك كند. او به گفته‌هاي خويش عمل نمود و ارتش ايران را آموزش نظامي مي‌داد، و براي آنها توپ‌هاي متحرك و تفنگ‌هاي باروتي از فرانسه وارد نمود. اما پس از امضا عهد نامهٔ صلح تليست با الكساندر اول امپراتور روسيه از كمك به ايران در جنگ با وي سر باز زد و فتحعلي شاه قاجار بعد از خيانت وي به بريتانيا متوسل شد.

******

و اما چرا نمره ي ناپلئوني ؟

نمره ناپلئوني (اشاره به اينكه ناپلئون خيلي از جنگ‌ها را با سختي و بدبختي پيروز ميشد )

از همين رو نمره ي ده را به نام اين اسطوره نمره ي ناپلئوني ميگويند

خاطره ای از آرون گاندی

 دکتر آرون گاندی، نوۀ مهاتما گاندی و مؤسّس مؤسّسۀ "ام ‌کی ‌گاندی برای عدم خشونت"، داستان زیر را به عنوان نمونه ای از عدم خشونت والدین در تربیت فرزند بیان میکند:

شانزده ساله بودم و با پدر و مادرم در مؤسّسه ای که پدربزرگم در فاصلۀ هجده مایلی دِربِن (Durban)، در افریقای جنوبی، در وسط تأسیسات تولید قند و شکر،تأسیس کرده بود زندگی میکردم. ما آنقدر دور از شهر بودیم که هیچ همسایه ای نداشتیم و من و دو خواهرم همیشه منتظر فرصتی بودیم که برای دیدن دوستان یا رفتن به سینما به شهر برویم.

یک روز پدرم از من خواست او را با اتومبیل به شهر ببرم زیرا کنفرانس یک روزه ای قرار بود تشکیل شود و من هم فرصت را غنیمت دانستم. چون عازم شهر بودم، مادرم فهرستی از خوار و بار مورد نیاز را نوشت و به من داد و، چون تمام روز را در شهر بودم، پدرم از من خواست که چند کار دیگر را هم انجام بدهم، از جمله بردن اتومبیل برای سرویس به تعمیرگاه بود.

وقتی پدرم را آن روز صبح پیاده کردم، گفت: "ساعت 5 همین جا منتظرت هستم که با هم به منزل برگردیم." بعد از آن که شتابان کارها را انجام دادم، مستقیماً به نزدیکترین سینما رفتم. آنقدر مجذوب بازی جان وین در دو نقش بودم که زمان را فراموش کردم. ساعت 5/5 بود که یادم آمد. دوان دوان به تعمیرگاه رفتم و اتومبیل را گرفتم و شتابان به جایی رفتم که پدرم منتظر بود. وقتی رسیدم ساعت تقریباً شش شده بود.

پدرم با نگرانی پرسید، "چرا دیر کردی؟" آنقدر شرمنده بودم که نتوانستم بگویم مشغول تماشای فیلم وسترن جان وین بودم و بدین لحاظ گفتم، "اتومبیل حاضر نبود؛ مجبور شدم منتظر بمانم." ولی متوجّه نبودم که پدرم قبلاً به تعمیرگاه زنگ زده بود.

مچ مرا گرفت و گفت، "در روش من برای تربیت تو نقصی وجود داشته که به تو اعتماد به نفس لازم را نداده که به من راست بگویی. برای آن که بفهمم نقص کار کجا است و من کجا در تربیت تو اشتباه کرده ام، این هجده مایل را پیاده میروم که در این خصوص فکر کنم."

پدرم با آن لباس و کفش مخصوص مهمانی، در میان تاریکی، در جادّه های تیره و تار و بس ناهموار پیاده به راه افتاد. نمی توانستم او را تنها بگذارم. مدّت پنج ساعت و نیم پشت سرش اتومبیل میراندم و پدرم را که به علّت دروغ احمقانه ای که بر زبان رانده بودم غرق ناراحتی و اندوه بود نگاه میکردم.

همان جا و همان وقت تصمیم گرفت دیگر هرگز دروغ نگویم. غالباً دربارۀ آن واقعه فکر میکنم و از خودم می پرسم، اگر او مرا، به همان طریقی که ما فرزندانمان را تنبیه میکنیم، مجازات میکرد، آیا اصلاً درسم را خوب فرا میگرفتم. تصوّر نمیکنم. از مجازات متأثّر میشدم امّا به کارم ادامه میدادم. امّا این عمل سادۀ عاری از خشونت آنقدر نیرومند بود که هنوز در ذهنم زنده است گویی همین دیروز رخ داده است. این است قوّۀ عدم خشونت.

ایران در کتیبه های هخامنشی:

در کتیبه های داریوش و سایر شاهان هخامنشی بارها با واژه آریا به اشکال مختلف روبه رو می شویم. باید توجه داشت که در ترجمه های نوین از کتیبه های هخامنشی معمولا واژه « آرئی ی » یا آریا به صورت ایران ترجمه می شود، در حالی که در این زمان هنوز کشوری به نام ایران وجود نداردو آنچه مورد نظر پادشاهان این دوره است باید به نژاد و ریشه های قبیله ای باشد.

نام جد کورش بزرگ، «آریا من» به معنای آرامش دهنده و یاری دهنده آریا است. این نام در بیشتر کتیبه های هخامنشی تکرار شده و از همه مهم تر کتیبه زرین متعلق به خود آریا من است که او در این کتیبه به عنوان پادشاه پارس به معرفی خود و پدرانش می پردازد.

در این دوران قلمروی هخامنشیان آن گونه که در کتیبه های هخامنشی و بابلی و یونانی و سایر ملل تابعه و غیر تابعه آنان آمده، به صورت پارس و ساکنان آن پارسیان و پارسی ها ذکر شده اند و کلمه آریا برای نشان دادن نژاد یا شاید خاستگاه اصلی این نزاد مورد استفاده قرار می گرفته است.

استفاده از واژه پارس و پارسی در آثار به دست امده از میان رودان و همچنین در نوشته های مورخان یونانی و استفاده از نام های وابسته به پارس مانند پارسوا، پرسوه، پارساوا، پارسوماش در واقع منجر به استفاده از کلمه پرشین و پرشیا در میان اروپاییان برای سرزمین ایران می شود که تا دوران پهلوی اول همچنان رایج بود.

گربه ی مقدس!

در مصر باستان گربه‌ها را مقدس می‌دانستند. وقتیکه گربه خانگی یک خانواده می‌مرد، تمام اعضای آن خانواده ابروهایشان را می‌تراشیدند و تا موقعی که ابروها کامل رشد کند عزادار می‌ماندند.

جیزه

تصاویر سه بعدی و ماهواره ای از اهرام ثلاثه مصر یکی از عجایب هفت گانه | ارسالی صالح

مجموعه اهرام جیزه نام مجموعه اهرام تاریخی ساخته شده در دوران مصر باستان است که در حاشیه شمالی شهر قاهره کنونی واقع شده‌است. هرم بزرگ جیزه یکی از اهرام در مجموعه اهرام جیزه و تنها بازمانده عجایب هفت‌گانه جهان محسوب می‌شود. قدمت اهرام جیزه به سلسله چهارم مصر می‌رسد که نام‌های آنها عبارتند از هرم خوفو، هرم خفره و هرم منکور. که خوفو بزرگترین شان و یکی از عجایب هفت گانه است.
مساحت جیزه در حدود ۸ کیلومتر است. سه هرم اصلی مجموعه عبارتند از هرم خوفو، هرم خفره و هرم منکور. علاوه بر آن چندین هرم کوچکتر، مجسمه ابوالهول و کشتی بزرگ مصری متعلق به ۲۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح نیز در منطقه جیزه واقع شده‌است. برخی از پژوهشگران، تاریخ ساخت اهرام را به بیش از ۱۲ هزار سال پیش نسبت می‌دهند که هنوز منبع موثقی در این مورد یافت نشده‌است.

عمو سام

سمبل دولت و مردم آمریکا و نام تصویر مضحک (کارتون) مرد بلند قد ریش بزی ملبس به شلوار راه راه سرخ و سفید ، فراک آبی ستاره نشان و کلاه بلند راه راه ستاره داری که سبا اسمیت (1868ـ1792) آفرید . در طول جنگ آمریکا و انگلستان ـ که در سال 1812 آغاز شد و با عقد پیمان گنت در سال 1815 خاتمه یافت ـ بشکه های گوشت با علامت Us ( که در واقع حروف اول نام کشور ، یعنی ایالات متحده بود ) توسط یک صاحب کارگاه بسته بندی گوشت در شهر تروی در ایالت نیویورک به نام ساموئل ویلسون ( 1854 ـ 1766 ) به بازار عرضه می شد . چنین شایع گردید که علامت مزبور به معنی عموسام ویلسون است . صداقت ، سخن کوشی ، عقل معاش و آمریکا پرستی او نیزچنان بود که خیلی زود لقب عمو سام گرفت و بر سر زبان ها افتاد ، به طوری که در پایان سال 1812 همه جا از عموسام به نشانه تجسمی از شخصیت ملت و دولت ایالات متحده آمریکا نام برده می شد . اکنون واژه یا تصویر یا آدمک عمو سام معمولا توسط مخالفان برای تقبیح سیاستهای سلطه گرانه دولت ایالات متحده آمریکا به کار می رود .

گیوتین

دکتر ژوزف ایگناس گیوتین پزشکی فرانسوی بود که هنگام وقوع انقلاب کبیر فرانسه در دانشگاه پاریس تدریس می کرد. او که بعد از انقلاب به عضویت مجمع انقلابی فرانسه در آمده بود، نخستین فردی بود که در سال ۱۷۸۹م. در مجلس موسسان فرانسه پیشنهاد کرد که به جای اعدام متهمان با وسیله ای زجرآور، سر آنها با ماشین مخصوصی از بدن قطع گردد. مجلس موسسان فرانسه با پیشنهاد وی موافقت کرد و دستگاه گیوتین را که قریب به یک قرن قبل و به مدت کوتاهی در ایتالیا استفاده شده بود را وارد کردند. دستگاه ژوزف گیوتین از سوی آنتوان لویی، جراح و دبیر مادام العمر آکادمی جراحی رسما تایید شده بود.

دکتر گیوتین هم البته هنگام نمایش اختراع خود به نمایندگان در مورد کارآیی این دستگاه به آنها اطمینان داد. او که نماینده پاریس در مجلس انقلاب بود، عقیده داشت برابری هنگام مجازات مرگ باید در مورد همه شهروندان در نظر گرفته شود. بنابراین دستگاهی را انتخاب کرده بود که سر همه محکومان به مرگ اعم از زن و مرد، پیر و جوان را به یک شکل قطع می کرد! این دستگاه ابتدا «لوییزت» نام داشت اما روزنامه نگاران پارلمانی که دل خوشی از دکتر ژوزف گیوتین نداشتند، آن را گیوتین نامیدند. باید گفت که انقلابیون فرانسوی خیلی زود و پس از فرونشستن هیجان اولیه انقلاب، درپی تحکیم و استقرار انقلاب برآمدند و برای این هدف نیاز به یک ابزار داشتند. بدین ترتیب بود که ماشین مرگ انقلاب فرانسه «گیوتین» نام گرفت. دکتر «گیوتین»، آن هنگام که برای تخفیف درد و رنج محکومین به اعدام پیشنهاد استفاده از ماشین گردن زنی را می داد، شاید هیچگاه گمان نمی برد که نامش بر روی خوفناک ترین دستگاه قتل انسان جاودانه شود. دسگاهی به غایت عظیم و رعب آور که شاید خود نمایه ای بود از عظمت انقلابی که در فرانسه رخ داده بود. پس گیوتین نیز همچون دیگر تجربه های انقلاب، خاص جامعه فرانسه است. دستگاهی مخوف و وحشت آفرین که این قابلیت را داشت که همچون صحنه تئاتر عمل کند و تماشاچیان پرهیجان زیادی را برای تماشای آخرین لحظه حیات قربانیان، بر گرد خود جمع کند. اگر رسم بر این است که صبحگاه و وقتی هنوز سپیده صبح نزده، زندانیان محکوم به اعدام را به طناب دار می آویزند اما این حکم درباره گیوتین صادق نبود. گیوتین داستان خاص خود را داشت و با قربانیان خود نیز به گونه ای متفاوت روبه رو می شد. داستان از این قرار بود که راس ساعت ۵ بعدازظهر در میدان انقلاب پاریس، شهروندان با هیجان و اشتیاق گرد گیوتین جمع می شدند تا گردن زدن خائنین و ضدانقلابیون را از نزدیک ببینند و شادی خود را از نابودی دشمنان جلوه ای علنی ببخشند. گاهی ازدحام جمعیت مشتاق چنان بود که انقلابیون حاکم حتی به فکر درآمدزایی می افتادند و برای تماشای مراسم گردن زنی ضدانقلابیون بلیت می فروختند. از دید مردم پاریس، گیوتین جمع تمامی خواسته ها و نیازهای سرکوب شده فرانسویان بود که بر گردن مخالفین انقلاب و مردم فرود می آمد. گیوتین شاید آن زمان تنها مولود انقلاب بود که هنوز محبوب همه بود و آبی بود بر آتش خشم انقلابیون فرانسوی. در سال های بعد از انقلاب فرانسه گیوتین بر گردن نام های آشنای زیادی بوسه زد، اما لویی شانزدهم و همسرش ماری آنتوانت معروف ترین کسانی بودند که با گیوتین گردن زده شدند، اگرچه اولین اعدام با گیوتین در ۲۵ آوریل ۱۷۹۲ و سه سال پس از پیروزی انقلاب در فرانسه انجام شد. گیوتین اگر در ابتدا بر گردن درباریان و ضدانقلابیون فرود می آمد اما با گذشت زمان وسیله ای شد برای انتقام گیری انقلابیون از یکدیگر.اینچنین بود که انقلابیون نامدار فرانسوی هم گاه به گاه طعمه گیوتین می شدند تا آن گفته معروف جنبه ای عینی پیدا کند که«انقلاب فرزندان خود را می خورد.» در سال های پس از انقلاب و در روزهای استقرار حکومت ترور، مردم لیست اسامی اعدامی ها را صبحگاهان می خریدند و عصرهنگام با شتاب خود را به محوطه بیرونی کاخ ورسای می رساندند تا جایگاه بهتری برای رؤیت اعدام میهمان تازه گیوتین داشته باشند. مثال رایج آن روزهای مردم فرانسه تکرار این روایت بود: «هرکس علیه آزادی در فرانسه اقدامی انجام دهد قرار ملاقات با مادام گیوتین دارد».

منبع : سایت دبیرخانه تاریخ

زیگورات

دبیر تاریخ شادگان

كلمه زيگورات تلفظ امروزي از ريشه زيقورتو اكدي است كه در متنهاي بابلي و آشوري به معني معبد مطبق و ستيغ كوه آمده است. ز يگورات معبد برج مانندي بود هرمي شكل و چند طبقه كه پرستشگاه معبد در طبقه بالاي آن قرارداشت. ساخت اينگونه بناها در همه فرهنگهاي باستاني مرسوم بوده است .هر چند ايلاميان آنرا كوكونو ميخواندند ولي امروزه چنين بناهايي در ايران باستان و بين النهرين زيگورات خوانده ميشود كه مصالح آن عمدتا از خشت و آجر بوده و هيچ راهي به درون نداشتند.
در دوران باستان مردم جايگاه خدايان را در آسمان ميدانستند و رسم پرستش خدايان از مكانهاي بلند وجود داشت. هدف از ساخت زيگوراتها نزديكي به جايگاه خدايان بود و ساكنان فلات مركزي ايران و بين النهرين زيگوراتها را با الهام از كوههاي بلند بنا مي‌كردند و بر بالاي آنها مراسم مذهبي به جا مي‌آوردند.زيگوراتها در مركز شهرهاي بزرگ باستاني ساخته ميشدند.
قاعده زيگوراتها مربع شكل است وطبقات مختلف آن بر روي زمين و به صورت مستقل بنا مي‌شده است. بلندترين طبقه را در مركز مي‌ساختند .به اين ترتيب طبقات كناري به برج بلند مركزي استحكام مي‌بخشيد ومجموعه بنا به شكل هرم عظيم طبقه طبقه ديده مي‌شد
قديميترين زيگوراتهاي ايران عبارتند از : زيگورات شوش متعلق به ايلام قديم، در حدود 3800 سال پيش كه اكنون از بين رفته است و اطلاعات مربوط به آن از طريق منابع تاريخي به ما رسيده است. زيگورات كنار سندل در منطقه جيرفت كه به تازگي از دل خاك بيرون آمده است و ــــ سال از زيگورات چغازنبيل قديمي تر است. اين زيگورات متعلق به قوم آرتا بوده و هنوز حفاري باستان شناسي در آن به اتمام نرسيده است. زيگورات هفت تپه كه بر اساس كاوشهاي دكتر نگهبان در سال 1357 به دوره ايلامي ميانه تعلق دارد و در سال1357 پ م ساخته شده است. زيگورات چغازنبيل كه بزرگترين و سالمترين زيگورات شناخته شده جهان است و در نزديكي زيگورات هفت تپه قرار دارد. اين زيگورات نيز به دوره ايلامي ميانه تعلق دارد و در سال 1250 پ م ساخته شده است. گيرشمن باستان شناس فرانسوي نخستين كاوشهاي علمي را بر روي تپه باستاني كه چغازنبيل در آن در زير خاك وجود داشت انجام داد و اين زيگورات پنج طبقه را از زير خاك بيرون كشيد . سه .طبقه از اين زيگورات سالم مانده است

نخستين زيگوراتي كه توسط باستان شناسان كشف شد زيگورات دورشاروكين در پايتخت آشور بود. اين زيگورات به دستور آشوربانيپال شاه آشوريان در 630 پ م ساخته شد. هم اكنون سه طبقه از آن بر جا مانده است ، راه دسترسي به طبقات بالاي آن از طريق سطح شيب دارمارپيچ بود. طبقات مختلف اين زيگورات از پايين به بالا به رنگهاي سفيدسياه و قرمز رنگ آميزي شده بود.كهن ترين زيگوراتي كه در بين النهرين توسط باستان شناسان كشف شده است در شهر باستاني اور قرار دارد و در سال 2100 پ م توسط اورنمو موسس سلسله سوم اوربراي نن خداي ماه ساخته شده است. اين زيگورات سه طبقه بوده كه اكنون طبقه اول آن باقي مانده است و سه رشته پلكان به طبقه بالاي آن راه داشته است.
زيگوراتهاي معروف ديگر دنياي باستان عبارتند از زيگورات بابل كه به خانه رابط زمين و آسمان شهرت دارد و ارتفاع آن 88 متر بوده است و زيگورات شهر نمرود كه براي مردوك و ايشتر خدايان آشوري در قرن دهم پيش از ميلاد ساخته شد. تاكنون 11 زيگورات از روي منابع مكتوب تاريخي و 21 زيگورات توسط كاوشهاي باستان شناسي كشف شده است

سلسله هاي ايراني(به طور خلاصه)

مادها

مادها اولين حكومت و دولت مستقل ايراني را رسما تشكيل دادند. هنوز معلوم نيست دولت ماد در چه زماني تشكيل شد ولي گفته مي شود دولت ماد در سال 550قبل از ميلاد مسيح تشكيل شد. در ابتدا دولت ماد داراي 6 قبيله بود كه پاركتن ها جنگجوترين و مغ ها صلح جو ترين بودند. 6قبيله ماد همواره در جنگ بودند به همين دليل آشوري ها به راحتي روي انان تسلط داشتند.

مادها كشاورز و دامپرور بودند بعد از اينكه ديااكو پابه عرصه گذاشت مادها را متحد ساخت و حكومت ماد را بر عهده گرفت.

ديگر پادشاهان ماد به اين ترتيب هستند:

فرورتيش(25سال) هووخ شتر(48سال) ايخ توويگو (35سال)

هخامنشيان:

در اصل هرودت هخامنش بنيانگذار اين سلسله است. اما چون كورورش پارسها را متحد كرده است اورا بنيانگذار اين سلسله مي دانند. سلسله هخامنشي در حدود 220 سال در ايران حكومت كرد.

پارسها طايفه اي از هندي ها و اروپائيان بودند كه به ايران كوچ كردند. پارسها نيز از 6 قبيله تشكيل مي شدند كه هخامنش آنان را متحد كرد.

مذهب پادشاهان هخامنشي زرتشتي بود ولي مذهب خود را به كسي تحميل  نمي كردند. خط آنان ميخي بود كه 42 علامت داشت و جزو با اقتدار ترين دولتهاي طول تاريخ جهان بود.

تعداد پادشاهان هخامنشي 13نفر بود كه به اين شرح است:

كوروش كبير(21سال) كمبوجيه(6سال) داريوش اول(37سال) خشايارشاه

(20سال) اردشير اول(40سال) داريوش دوم(19سال) اردشير دوم(43سال)

اردشير سوم(37سال) ارشك(2سال) داريوش سوم(6سال).

اشكانيان:
اشكانيان در حدود 475 سال حكومت كردند. اولين پايتخت آنان شهر هكاتم يا صد دروازه بود و بعد به تيسفون و ري منتقل شد.

قوم اشكان را به خاطر نام جد آنها اشك يا ارشك اشكانيان مي نامند.

اشكانيان از ابتداي حكومت خود تااخرحكومت با قبايل شرق كشور و امپراطوري روم در جنگ بودند.

مذهب آنان در ابتدا مظاهر طبيعي بود ولي بعدها پيرو مذهب زرتشت شدند و در برخي نواحي خدايان يونان را مي پرستيدنداين سلسله داراي 28 پادشاه بود كه از اشك اول شروع وتا اشك بيست و هشتم پايان يافت.

ساسانيان:

ساسانيان 428 سال بر ايران سلطنت كردند كه اوج تمدن ايراني در جهان باستان به شمار مي آيد در آن زمان شهرسازي – صنايع – پل سازي – ابنيه ها و توسعه تجارت داخلي و خارجي به اوج ترقي خود رسيد.

طاق كسري و كاخ خسرو از مهمترين بناهاي آن زمان است.

از اعياد بزرگ ساساني مي توان به جشن نوروز جشن مهرگان(كه علت آن پيروزي فريدون بر ضحاك است كه در 16 مهر هر سال برگزار مي شد) جشن صده(كه پس از گذشت صد روز از زمستان كه جشن پيدايش آتش است) اشاره كرد.

نام مهمترين پادشاهان ساساني به اين شرح است :
اردشير بابكان(17سال) شاپور اول(30سال) شاپور دوم(69سال)‌ يزدگرد اول

(21سال) بهرام گور(18سال) فيروز اول(24سال) قباد اول(56سال) انوشيروان(49سال) خسروپرويز(38سال) يزدگرد سوم(3سال).

طاهريان:

طاهر بنيانگذار سلسله طاهريان بود او با شكست سپاه علي بن ماهان سردار امين توانست بغداد راتصرف كند و مامون را به خلافت برساند .او در خراسان به عنوان امير دو سال براي مامون خدمت كرد وبعد اعلام استقلال كرد.

طاهريان هرچند نتوانستند خود حكومت بزرگي را تشكيل دهند اما ايران را از زير دستان اعراب بعد از دويست سال رها كردند و موجب به وجود آمدن ديگر سلسله هاي ايراني شدند .

 از حاكمان ديگر طاهريان افراد زير را مي توان نام برد:

علي بن طاهر (چند ماه) طلحه بن طاهر(6سال) عبدالله طاهر (7سال) طاهربن عبدالله(18سال) محمدبن طاهر (11سال).

بقیه در ادامه مطلب

ادامه نوشته

خود آموز اوستا

خود آمـــــوز اوستا

چرا جنگ جهانی دوم اغاز شد

این اغراق نیست اگر بگویم  علت بوجود امدن جنگ جهانی دوم ریشه در قرار داد ورسای دارد،ولی نباید زیاده خواهی کشور جعلی لهستان و سیاست انقراص المان و تبدیل ان به یک کشور کوچک و ضعیف اروپای که در دستور کار دو کشور فرانسه و انگلیس قرار داشته را نادیده گرفت.

متفقین بعد از پیروزی در جنگ جهانی اول دست به تاراج المان زدند.آنها با اشغال خاک المان و گرفتن غرامت سنگین کمر اقتصاد المان را شکستن اما این کار ها انها را راضی نکرد و برای خورد شدن المان،کشور جعلی لهستان را ساختند و بخش بزرگی از خاک المان و مردمان ان را  به لهستان بخشیدن. و برای دست یابی این کشور به دریا شهر بندری دانتزیگ المان را در ظاهره منطقه ازاد تحت حمایت جامعه ملل اعلام کردن.اما در باطن انها حاکمیت این شهر را نیز به لهستان واگذار کرده بودن.

لهستان بلافاصله عبور و مرور  المان ها رو از این بندر ممنوع اعلام کرد.با این کار لهستان عملا المان به دو قسمت تقسیم شد.این کار باعث شد سرزمین پرروس خاوری  از سرزمین اصلی المان جدا افتد و تنها راه ارتباط این سرزمین با سرزمین اصلی از طریق دریا و هوا امکان داشته باشد.

این تازه شروع ماجرا بود دولت لهستان که چشم طمع به سرزمین پرروس خاوری داشت. می دانست که قرار داد ورسای نه تنها اقتصاد و صنعت آلمان را نابود کرده است بلکه ارتش المان را نیز خلع سلاح کرده است.دولت دست نشانده لهستان از سال ١٩١٩ تاسال ١٩٣٩ تحت حمایت مستقیم انگلیس و فرانسه دست به تجهیز ارتش ١٧٠٠٠٠٠هزار نفری زد که با به روز ترین تجهیزات  این دو کشور تجهیز شده بود.

دولت لهستان از همان روز به وجود امدن دست به ازار و اذیت میلیونها المانی که اکنون اقلیت در میان ان کشور شده بوده اند زد .دولت لهستان با تحریک  دیگر اقوام علیه المان ها قصد کوچ دادن انها  ها را داشت.دولت لهستان در این راه از هیچ کاری خود داری نکرد و موج گستردی از حملات ،شکنجه و قتل عام المان های منطقه پروس باختری را به راه انداخت.

اما دولت ضعیف جمهوری وایمار آلمان تنها می توانست اعتراض کند .که ان هم توسط دولت لهستان به بهانه دخالت در امور داخلی با جواب منفی پاسخ داده می شد.

پس از روی کار آمدن دولت نازی،آلمان ها سیاست صلح آمیز مذاکره و حل اختلاف را در پیش گرفتند در همین چهارچوب دولت آلمان توانست با مذاکره رایتلند را از اشغال فرانسه خارج سازد.در ادامه مذاکر با کشور لیتوانی توانست منطقهmamelland و با برگزاری همه پرسی اتریش و با انجام دادن مذاکرات بیشتر با کشور ها متفقین توانست چکسلواکی را به خاک المان باز گرداند.ادولف هیتلر همچنان به ادامه دادن مذاکر برای پایان بخشیدن به قرار داد ورسای تاکید داشت و در راستای همین موضوع مذاکراتی را با دولت انگلیس برای بازگرداندن سه سرزمین المان در افریقا و مذاکراتی با کشور فرانسه برای باز گرداندن دو ایالت المانی زبان Alsace-Lorraine و مذاکراتی با دانمارک و بلژیک  برای باز گرداندن ایالت های اشلسوک شمالی و Eupen-malmedyصورت داد.

دولت المان برای  ایجاد صلح پایدار با کشور شوروی پیمان عدم تجاوز را بست . در ادامه نیز با ایتالیا متحد شد که در این قرار داد دو کشور متعهد شدن تا مدت سه سال پس از این قرارداد اغاز کنند جنگی بزرگ در اروپا نباشند.

دولت نازی آلمان در مورد مناطق اشغالی در دستان لهستان نیز همین سیاست مذاکره را پیش گرفته و چندین ماه مذاکراتی محرمانه ای را با دولت لهستان انجام داد.

المان در ابتدا مذاکرات خواهان بازگشت سرزمین های خودش شدکه با مخالفت شدید دولت لهستان روبرو شد در ادامه دولت رایش سوم از لهستان خواست تا بندر دانتزیک که در همه پرسی برگزار شده توسط جامعه ملل رای بر بازگشت به خاک المان داد بودن را به المان پس دهد، که باز هم با پاسخ منفی لهستان روبرو شد .دولت رایش سوم برای  اخرین بار پیشنهادی سخاوتمندانه را به دولت جعلی لهستان داد و تنها خواهان اجازه عبور یک خط راه اهن و یک بزرگ راه را از مناطق اشغالی توسط لهستان شد و از لهستانی خواست تا دست از آزار و اذیت آلمانی ها مقیم لهستان بردارند و المان هم متقابلا ادعای خود را پس می گیرد . این پیشنهاد هم نه تنها از طرف دولت لهستان رد شد بلکه این دولت دست به نشل کشی المان ها مقیم لهستان در ابعاد بیشتری زد و به تحرکات مرزی خود افزایش داد تا بتواند دولت المان را مجبور به حمله متقابل کند.نقطه اوج این حملات حمله سربازان لهستانی به ایستگاه مرزی رادیوی واقع در خاک آلمان موسوم به گلاوتیز بود.

دولت لهستان که فکر می کرد المان ارتش منظم و بزرگی ندارد و از سوی دیگر مطمن بود که مورد حمایت مستقیم دو کشور انگلیس و فرانسه قرار دارد . برای الحاق پروس خاوری اماده جنگ بزرگی شده بود .

زمانی که ادولف هیتلر پیمان ضد کمونیست را با بنیتو موسولینی امضا می کرد نمی دانست که سه ماه دیگر لهستانی او را وادار به جنگ می کنند .لهستانی ها چاره ای برای المان نگذاشته بودن و پیشوا مجبور شد فرمان حمله به لهستان را صادر کند و در ١ سپتامبر سال ١٩٣٩ میلادی حمله به لهستان اغاز شد و در تاریخ ۶ اکتبر سال ١٩٣٩ به پایان رسید .

نکته جالب این جنگ وارد شدن ارتش شوروی در ١٧ سپتامبر سال ١٩٣٩ میلادی به جنگ بود.روس ها در این جنگ دست به همه نوع جنایتی زدند . یکی از هزاران جنایت ارتش سرخ در ۵ مارس سال ١٩۴٠ میلادی درجنگل کاتین صورت گرفت . که در این جنایت بیش از ٢٢ هزار افسر اسیر لهستانی تیرباران شد و در گور ها دست جمعی  به خاک سپرده شدن.سه سال بعد ارتش المان این جنازه ها را کشف کرد و خبر ان را انتشار داد این جنایت با سکوت متفقین غربی مواجه شد.

 معما بزرگ تاریخ  این است که چرا بعد از اغاز حمله المان به لهستان بلافاصله دو کشور انگلیس و فرانسه به المان اعلام جنگ دادن در حالی که انها هیچ گونه اخطار و یا هشداری به اتحاد جماهیر شوروی  ندادن در حالی که شوروی پیش از حمله به لهستان و اشغال نیمی از لهستان  ۶ کشور دیگر را نیز اشغال کرده بود. و این سکوت معنی دار متفقین غربی در برابر اتحاد جماهیر شوروی باعث شک هر فرد خردمند در مورد دلیل اعلام جنگ این کشور ها  به المان می شود.

در پشت ادعا حمایت و دفاع از کشور جعلی لهستان چیز دیگر نهفته بود ان دو کشور از قرار داد ورسای سود فراوانی برده بودن و قسمت های از سرزمین المان را اشغال کردند انها می دانستند که اگر اکنون با هم به المان حمله نکن مجبور هستن ان سر زمین ها را پس دهند از سوی دیگر انها نمی دانست که قدرت نظامی واقعی المان چقدر است انها فکر می کرد دلیل پیروزی ٣۶ روزه  المان بر لهستان تا دندان مسلح حمله غافلگیر کننده اتحاد جماهیر بوده است . ان ها تاوان این اشتباه را در ماه های بعد دادن

در پایان باید گفت تمام مسئولیت این جنگ بر گردن  کشورهای جنگ طلب و زیادی خواهی است که چشم طمع به کشور دیگر داشته و دارند کشور های که خود را فراتر از حقیقت و قانون می دانند کشور های که درخواست صلح  المان را در چند نوبت رد کردن چرا  که ادولف هیتلر پس پایان یافتن جنگ لهستان در رایشتاگ به دو کشور انگلیس و فرانسه پیشنهاد صلح داد بود و بار دیگر در زمان جنگ نیز که نیرو های نگلیسی در دونگرگ  گیر افتاده بودن پیشنهاد صلح داد شد اما این دو کشور استعمارگر با زیاده خواهی خود اتش این جنگ جهان سوز را به راه انداختن،گناه کشته شدن ۵۵ میلیون انسان در این جنگ بر گردن  سران جنایت کار این دو کشور  می باشد.

جنگ جهانی دوم به زبان ساده

جنگ جهانی دوم به بزرگترین و مهمترین جنگ تمام تاریخ دنیا گفته می شود که به طور رسمی از سال 1939 تا 1945 بود . در این جنگ حدود 50 تا 60 میلیون نفر کشته شدند جنگی که 4 قاره جهان (اروپا ، آسیا ، آفریقا و آمریکا) به طور مستقیم در آن حضور داشتند .

معنای نام کشورهای جهان

اسم کشورها هم معانی خاص خود را دارند. در اینجا معنی اسم برخی از آنها را می توانید بخوانید.
آرژانتین: سرزمین نقره

آفریقای جنوبی: سرزمین بدون سرما

آلبانی: سرزمین کوه نشینان

ایران:‌قوم آریایی ه

اتیوپی: سرزمین چهره سوختگان

اسپانیا: سرزمین خرگوش کوهی

استرالیا: سرزمین جنوبی

اسرائیل: جنگیده با خدا

ایسلند: سرزمین یخ

بحرین: دو دریا

برزیل: چوب قرمز

بریتانیا: سرزمین نقاشی شدگان

بورکینافاسو: سرزمین مردم درستکار

پاراگوئه: این سوی رودخانه

ترکیه: سرزمین قوی ها

جامائیکا: سرزمین بهاران

دانمارک: مرز قوم دان

روسیه: کشور روشن ها، سپیدان

سریلانکا: جزیره باشکوه

سوئد: سرزمین قوم "سوی"

سوئیس: سرزمین مرداب

سودان: سیاهان

سوریه: سرزمین آشور

سیرالئون: کوه شیر

شیلی: پایان خشکی / برف

فرانسه: سرزمین قوم فرانک از اقوام سلتی

فلسطین: یکی از اسامی قدیم رود اردن

فیلیپین: از نام پادشاهی اسپانیایی به نام فیلیپ

کانادا: دهکده زبان سرخپوستی "ایروکوئی"

کنیا: کوه سپیدی

لبنان: سفید

تركیه؛ دوست، دشمن یا فقط همسایه؟!

دبیر تاریخ شادگان

 دولت ایران براساس آموزه های ایدئولوژی خود نمی تواند در عرصه سیاست خارجی در تعارض با اصل اساسی این ایدئولوژی كه همانا عنصر عدالت است دست به اقدام بزند، بنا بر این رفتار ایران در قبال دولتهایی كه خلاف عدالت رفتار كرده و چالشی را برای این اصل اساسی مهیا می سازند مشخص و مبرهن است. دولت تركیه به عنوان یكی از اصلی ترین دولتهایی كه به ویژه در سال اخیر در تقابلی آشكار با سوریه به عنوان محور مقاومت قرار گرفته است رفتاری خارج از عدالت را سرلوحه سیاست خارجی خود قرار داده و در این راستا نه تنها منافع جهان اسلام را مدنظر نداشته بلكه در تعارضی آشكار با منافع امت اسلامی گام برداشته است. دوستی با دولتی كه رفتارش ناظر به عدالت نیست خود نمود بی عدالتیست.

در ادبیات روابط بین الملل نظریه رئالیسم به عنوان غالبترین نظریه این حوزه از دانش سیاسی موضع صریح و مشخصی را پیرامون سیاست خارجی دولتها اتخاذ كرده است. این نظریه به عنوان پرطرفدارترین نظریه در شاخه های گوناگون كلاسیك، نوكلاسیك، نورئالیسم، تهاجمی، تدافعی و . . . به عنوان نظریه ای كه میراث دار اندیشمندانی چون توسیدید، ماكیاولی، هابز، مورگنتا و والتز است اصل منازعه و رقابت دائمی كنشگران اصلی سیاست بین الملل (دولتها) را سرلوحه خود قرار داده است. شاخه های گوناگون مكتب رئالیسم به رغم اختلافهای متعددی كه با یكدیگر دارند بر سر موضوعاتی چون وجود وضعیت آنارشیك و به تبع لزوم رعایت اصل خودیاری توسط دولتها تاكید داشته و معتقدند كه دوست و دشمن دائمی برای منافع ملی دولتها غیرقابل تصور است و دولتها به رغم منافع خود با اتخاذ سیاستهای تاكتیكی و استراتژیك دوست و دشمن را برای خود بازتعریف می نمایند و اصل آنست كه همه دشمن همدیگرند. به رغم بسیاری از نقدهای وارده به این نظریه كلان روابط بین الملل، بسیاری از دولتها با مبنا قرار دادن اصل منافع ملی(به عنوان اصلی ترین اصل مورد تاكید رئالیستها) در ترتیبات تصمیم گیری به تبعیت از این نظریه دست به تصمیم سازی و تصمیم گیری در عرصه سیاست خارجی خود می پردازند. دولت لائیك تركیه به عنوان میراثدار امپراطوی عثمانی از همان آغاز تشكیل تحت رهنمودهای بنیانگذار خود كمال آتاتورك بنیان و اصول سیاست خارجی خود را بر اساس انگاره های مادی مورد تاكید مكتب رئالیسم استوار ساخت و در این راستا از هیچ ابزاری برای به حداكثر رساندن منافع ملی خود دریغ نكرده است.

برخلاف تصور بسیاری از اندیشمندان، با روی كار آمدن حزب عدالت و توسعه به عنوان سردمدار جریان اسلامی در نظام سیاسی لائیك تركیه، سیاست خارجی این دولت نه تنها در مبانی و اصول خود دچار تردید نشد بلكه به اعتراف بسیاری از مقامات ترك بیش از گذشته بر اساس این اصول گام برداشته شد. نوع تعامل این دولت با غرب، جهان اسلام و موضعگیریهای این دولت در قبال مسئله فلسطین همه و همه معنایی جز حركت دولت اسلامگرا براساس انگاره های مادی را القا نكرده است. به اذعان بسیاری از دولتمران آمریكایی و حتی نهادهای پژوهشی آمریكا نوع تعامل دولت آمریكا با دولت وقت تركیه بیش از دولتهای قبلی تركیه است. موضعگیری معنادار دولت تركیه در قبال مسئله فلسطین و جریان مقاومت نیز از جهات گوناگون قابلیت پرداخت دارد. موضوع سوریه و نوع سمتگیری مقامات تركیه در قبال این موضوع شاید جنجالی ترین موردی باشد كه دولت تركیه را با دوگانه اسلامگرایی-غربگرایی مواجه ساخته است. نوع مواضع و اقدامات مقامات ترك در این موضوع كار را بدانجا كشانده است كه افكار عمومی تركیه نیز اعتراضات خود را به شكل عیان به مقامات كشورشان منعكس ساختند. اجلاسی كه با عنوان اجلاس "دوستان سوریه" چند روز قبل در استانبول برگزار شد واكنشهای منفی ملت تركیه را در برداشت و بسیاری از مردم ترك با حضور در مكان برگزاری این اجلاس مراتب اعتراض خود را ابراز داشتند. مردم تركیه بر احترام گذاردن دولتهای شرگت كننده در این اجلاس بر خواست مردم سوریه مبنی بر حمایت از بشار اسد تاكید داشتند. با اینحال مقامات ترك دست از كار برنداشته و همچنان با همراهی برخی دولتهای عرب به ویژه دولت قطر و عربستان سعودی سعی در شعله ورتر ساختن اوضاع سوریه علیه حكومت مركزی اسد دارند.

تركیه در این موضوع و بسیاری از موضوعات مشابه دیگر در تقابلی آشكار با جمهوری اسلامی ایران سیاستهایی كاملا عكس سیاستهای جمهوری اسلامی ایران را اتخاذ كرده و در پیدا و پنهان علیه منافع و مواضع جمهوری اسلامی ایران عمل كرده است. حال سوالی كه در ذهن متبادر می شود آنست كه به راستی دولتی چون تركیه را باید در كدامین جایگاه برای سیاست خارجی ایران قرار داد؟. آیا تركیه دوست ایران است یا آنكه باید این دولت را در ردیف دشمنان ایران قلمداد كرد؟.

با رجوع به ادبیات رئالیسم پاسخ این سوال آشكار خواهد شد. بی تردید برمبنای نظریه فوق هیچ دولتی دوست دائم ندارد لهذا ایران برای تركیه نمی تواند جایگاه دوستی مستمر را داشته باشد بنا بر این موضع و نوع عملكرد دولت تركیه در قبال موضوعاتی چون سوریه به صراحت قابل فهم و تبیین است. این موضوع اما برای دولت ایران به این سادگی قابل فهم نیست. بی تردید فهم رفتار دولت جمهوری اسلامی ایران به عنوان دولتی كه در اصول و مبانی سیاست خارجی خود تفاوتهای آشكار و بدیهی با دولتهایی چون تركیه(كه دنباله رو مكتب رئالیسم می باشند) دارد باید بر اساس شاخصهای دیگر تعریف شده در ایدئولوژی و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران صورت پذیرد. بر اساس آموزه های مكتب شیعه به عنوان منبع ایدئولوژی سیاسی نظام جمهوری اسلامی ایران شاخص مهم در تشخیص دوست از دشمن شاخص "عدالت" است كه آن نیز تنها در قالب نظم امت محور قابلیت تعریف داشته فلذا ایران براساس ایدئولوژی خود نه باید و نه می تواند با دولتهای اسلامی سرناسازگاری داشته باشد. با این تفسیر دولتی چون تركیه به عنوان دولتی كه در بسیاری از شاخصها خود را اسلامی می داند نمی تواند به عنوان دشمن ایران در نظر گرفته شود و این موضوع در تقابلی آشكار با مكتب رئالیسم قرار می گیرد.

نمونه ایران و تركیه را باید از زاویه دیگری نگریست. دولت ایران براساس آموزه های ایدئولوژی خود نمی تواند در عرصه سیاست خارجی در تعارض با اصل اساسی این ایدئولوژی كه همانا عنصر عدالت است دست به اقدام بزند بنا بر این رفتار ایران در قبال دولتهایی كه خلاف عدالت رفتار كرده و چالشی را برای این اصل اساسی مهیا می سازند مشخص و مبرهن است. دولت تركیه به عنوان یكی از اصلی ترین دولتهایی كه به ویژه در سال اخیر در تقابلی آشكار با سوریه به عنوان محور مقاومت قرار گرفته است رفتاری خارج از عدالت را در سرلوحه سیاست خارجی خود قرار داده و در این راستا نه تنها منافع جهان اسلام را مدنظر نداشته بلكه در تعارضی آشكار با منافع امت اسلامی گام برداشته است. هرگونه آسیب به دولت سوریه بی تردید بیش از هر چیز رژیم صهیونیستی را به عنوان دشمن اصلی دنیای اسلام شاد خواهد كرد این امر خود به خوبی شاهدی برای خیانت دولت تركیه به جهان اسلام و تزویر این دولت در ژستهای اسلامگرایانه اش می باشد. به همین دلیل دوستی با دولتی كه رفتارش ناظر به عدالت نیست خود نمود بی عدالتیست.

بنابراین دولت تركیه را در شرایط فعلی نمی توان دوست ملت و دولت ایران دانست چراكه ایدئولوژی غرب ستیز و اسلامگرای نظام جمهوری اسلامی ایران چنین اجازه ای را نمی دهد و بهترین تعبیر برای دولت فعلی تركیه در تعبیر امام از اسلام آمریكایی نهفته است. علاوه بر این همانگونه كه طرفداران رئالیسم معتقدند این دولت را به مثابه دشمن نیز نمی توان قلمداد كرد چراكه به رغم سیاستهای غلط دولت تركیه مردم این كشور مسلمانانی معتقد بر سنت نبویند. بهترین نگاه به دولت تركیه كه می تواند در شرایط فعلی در سرلوحه اقدامات دستگاه دیپلماسی كشور در قبال دولت تركیه قرار بگیرد نگاهی معطوف به جایگاه خاص ژئوپلتیك این دولت به عنوان همسایه دولت ایران است.

کشفیات تازه بی‌بی‌سی درباره نژاد ایرانی‌ها!

این شبکه از انتشار نتایج پژوهش یک دانشمند ایرانی در خصوص اصالت نژادی ایرانیان خبر داد و برای خبر خود از تیتر دروغین 'اکثر ایرانیان نژاد آریایی ندارند' استفاده کرد.

به گزارش جهان به نقل از جام نيوز وب سایت شبکه دولتی "بی بی سی فارسی" (BBCPERSIAN) چندی پیش از انتشار نتایج پژوهش یک دانشمند ایرانی در خصوص اصالت نژادی ایرانیان خبر داده و برای خبر خود از تیتر دروغین "اکثر ایرانیان نژاد آریایی ندارند" [!] استفاده کرده بود.

این شیطنت رسانه ای با اعتراض شدید دکتر "مازیار اشرفیان بناب" محقق دانشگاه پورتسموث انگلستان و متصدی پژوهش یادشده همراه شد. ایشان در مورد سوءاستفاده بی‌بی‌سی فارسی از نتایج تحقیقات خود توضیح می دهند: «اینجانب در مصاحبه با بی بی سی فارسی به هیچ عنوان چنین ادعایی را عنوان نکرده ام و تیتر انتخاب شده برای این گزارش، کاملا با آنچه اینجانب مطرح کرده و باور دارم متفاوت است.»

دکتر اشرفیان می افزاید: «تحقیقات اخیر ژنتیکی اینجانب نشان می دهند که عموم اقوام و گروه های جمعیتی ایرانی که در ایران امروزی -و حتی فراتر از مرزهای سیاسی فعلی ایران- ساکن هستند، علیرغم اینکه دارای تفاوت های جزئی فرهنگی هستند و حتی گاه به زبان های مختلف هم تکلم می کنند، دارای ریشه ژنتیکی مشترکی هستند و این ریشه مشترک به جمعیتی اولیه که در حدود ده تا یازده هزار سال پیش در قسمت های جنوب غربی فلات ایران ساکن بوده، برمی گردد.

این مطالعات ژنتیک نشان می دهند که شباهت های ژنتیکی ما ایرانیان با اروپائیان نه به دلیل مهاجرت اقوامی از اروپا به ایران -در حدود چهار هزار سال قبل- بلکه به دلیل مهاجرت کشاورزان ایرانی به سمت اروپا -در حدود ده هزار سال قبل- می باشد. اندکی تفحص در منابع و مدارک تاریخی موجود نشان می دهد که کلمات "آریا و آریایی" به کرات توسط شخصیت های تاریخی و مورخان داخلی و خارجی مورد استفاده قرار گرفته و دارای معانی مختلفی بوده اند؛ مثلا به عنوان نامی برای یک جمعیت باستانی در ایران، نامی برای زبان ایران باستان و حتی نامی برای سرزمینی که محل اقامت ایرانیان باستان بوده است به کار رفته است.

اسناد و شواهد تاریخی و باستان شناسی نشان می دهد که آریاییان اقوامی مهاجر نبوده اند، بلکه از حدود ده هزار سال قبل در این سرزمین ساکن بوده و مبدأ و منشأ بزرگترین ابداعات و نو آوری های انسان مدرن بوده اند. از جمله ابداع کشاورزی، پیدایش نخستین روستاها و شهرهای کشف شده در جهان، اهلی کردن حیواناتی چون احشام برای اولین بار، ابداع خط و نگارش و بنیان گذاری بزرگترین و اولین تمدن های پیشرفته بشری در بسیاری از نقاط ایران مانند جیرفت، سیلک، شهر سوخته...»

ایشان همچنین معتقدند: «باور بنده این است که برخی انسان شناسان و زبان شناسان اروپایی برای فرضیه نژادپرستانه خود که قصد توضیح و توجیه ریشه مشترک و نحوه گسترش زبان های "هندو-اروپایی" و حتی برتری نژادی برخی اروپاییان را داشته است و برای اصالت بخشیدن به این فرضیه خود، نیاز به یک نام اصیل و باستانی داشته اند و نام "آریایی" را که ریشه در زبان های سانسکریت و ایران باستان دارد، به امانت گرفته و به نوعی مورد سوءاستفاده قرار داده اند.

همزمانی این سوءاستفاده علمی دانشمندان اروپایی در قرون نوزدهم و بیستم میلادی با سیاست های ملی گرایانه وقت و تبلیغات وسیع و آموزش اینکه ایرانیان ریشه در جمعیت های (آریایی) اروپائی دارند، در طول چندین دهه این باور غلط را در ذهن ما ایرانیان ایجاد کرده است که در حدود چهار هزار سال قبل قبایلی که به زبانهای هندو-اروپایی صحبت می کرده اند -و دانشمندان اروپایی آن ها را آریایی نام نهاده اند- از شمال وارد فلات ایران شده و جایگزین اقوام بومی ایران شده اند و ما ایرانیان امروزی از اعقاب این آریاییان مهاجر هستیم!»

دکتر مازیار اشرفیان بناب در پایان متن اعتراضنامه خود به بی بی سی آورده اند: «در پایان و به طور خلاصه، اعتقاد بنده این است که عموم ما ایرانیان از اعقاب آریایی هایی هستیم که از بیش از ده هزار سال قبل در این سرزمین می زیسته اند و بزرگترین تمدن های انسانی را پایه گذاری کرده اند و تئوری مهاجرت اقوامی از اروپای شرقی به ایران -که به غلط و حتی توسط عده ای از دانشمندان اروپایی نام آریایی بر آن ها نهاده شده- و جایگزینی اقوام بومی توسط آنان، یک فرضیه غلط و نژادپرستانه وارداتی است.»

گفتنی است بنگاه سخن پراکنی انگلیس [بی بی سی] پیش تر نیز به دفعات با دامن زدن به مباحث جنجال برانگیزی همچون اختلافات مذهبی، تمایزات فرهنگی و تفاوت های قومیتی و نژادی، علاقمندی خود برای طرح اطلاعات کاذب و ترویج باورهای تحریف شده درباره ایران را بروز داده بود. حال باید دید که انگیزه اصلی این شبکه استعماری از شیطنت مورد اشاره چیست؟ چه اینکه قدر مسلم، دست اندرکاران رسانه دولتی انگلیس تعلق خاطری به افزایش آگاهی های تاریخی ملت دیرپای ایران نداشته و ندارند.

منبع: خبرگزاري جهان

10پایتخت مهم تمدن‌های باستان

شهر تاریخی بابل که با باغ‌های معلق حیرت انگیز خود شهرت و معروفیت کسب کرده، همچون وضعیت خبرساز امروز خود در عراق کنونی، از تاریخ باستانی پر فراز و نشیبی نیز برخوردار است. همگان از آشوریی‌ها گرفته تا اسکندر...
تمدن‌های باستان را با شهرها و سکونتگاه‌های به جای مانده از آنها می شناسند. شهرهایی که در دوران اقتدار و شکوه خود، نقشی مهم در ثبت رویدادهای تاریخی داشته اند. شهرهایی که به واسطه اهمیت خود به عنوان مراکز یا پایتخت‌های امپراطوری‌های باستان شناخته شده بودند.
امروز، اگرچه آثار و بقایایی از این شهرها یا پایتخت‌های تاریخ ساز باقی است اما این ویرانه‌ها جز نام و نشانی از آن اقتدار گذشته چیز دیگری را در اذهان متبادر نمی‌کنند.
آنچه در ادامه می‌خوانید، برگزیده‌ای از پایتخت‌های مهم تمدن‌های باستان است که سعی دارد در چند جمله، نیم نگاهی به سیر تاریخی ظهور، اقتدار و در برخی مواقع اوفول آنها بیاندازد.

رم:
نمی‌توان در خیابان‌های امروز رم قدم زد و یادی از تاریخ باستان آن نکرد. نمی‌توان ویرانه‌های چندهزارساله آن را دید و لختی در کنار آنها توقف نکرد.
فورم، کلوزیوم و پانتئون، اگر چه امروز جز چند نام چیز دیگری نیستند، اما شاهدانی گویا و زنده از مرکز یک امپراطوری عظیم هستند که در حدود 5/2 میلیون مایل مربع وسعت داشته، سه قاره را در برگرفته و بالغ بر یکصد میلیون جمعیت در خود قرار داده بود. این امپراطوری در سال 117 میلادی به قدرت کامل رسید و تراژان، امپراطوری وقت رم جشنی یک ماهه را که همراه با نبرد گلادیاتورها بود را در زمان شکوه این شهر برپا کرد.

آتن:
دموکراسی، ریاضی، فلسله و المپیک، ویژگی‌های بارز این شهر در تمام دوران شکوه آن به شمار می‌روند. آتن سالیان سال در دریا و خشکی شاهد جنگ‌های سخت و طولانی مدتی بود تا اینکه سرانجام توانست خود را در سده پنجم پیش از میلاد به پیشوای تمام شهرهای ناحیه دریای اژه تبدیل کند و به دین سان، پیروزی‌های خود را با ساخت معابد بزرگی همچون پارتنون که نشانه هنر و معماری یونان باستان است جشن بگیرد. اما ضایعه‌ای وحشتناک به نام تیفوس این امپراطوری عظیم را در هم فرو شکست.

قسطنطنیه:
این شهر که همگان آن را استانبول می‌شناسند و به نوعی در دو قاره مختلف قرار گرفته است تا پیش از سقوط امپراطوری روم در سده چهارم میلادی، یک شهر واحد و بزرگ و متعلق به یک جغرافیایی سیاسی و فرهنگی بود. از آن زمان به بعد تا قرون وسطی، شهر قسطنطنیه همچنان بزرگترین و ثروتمندترین شهر جهان به شمار رفته و به مرکز امپراطوری روم جدید، بیزانس و در نهایت عثمانی تبدیل شد.
قسطنطنیه را مرکز هنر می‌دانند به طوری که آموزش و هنر در تمام کلیساها و دانشگاه‌های آن توسعه یافت و منجر به خلق بناهایی همچون کلیسای حاجیه صوفیه شد.

بابل:
شهر تاریخی بابل که با باغ‌های معلق حیرت‌انگیز خود شهرت و معروفیت کسب کرده، همچون وضعیت خبرساز امروز خود در عراق کنونی، از تاریخ باستانی پر فراز و نشیبی نیز برخوردار است. همگان از آشوریی‌ها گرفته تا اسکندر مقدونی، قصد تسلط بر این شهر استراتژیک تمدن بین النهرین را داشته اند، از این رو این شهر طی هزاران سال مرکز بسیاری از سلسله های پادشاهی بوده است. شاه نبوچاد نزار دوم، سازنده باغ‌های معلق بابل، در سال600 پیش از میلاد حکمرانی این شهر را در دوران شکوه معماری آن بر عهده داشت.

سوزکو:
در امپراطوری اینکاها، تمام راه ها به شهر سوزکو ختم می‌شود. این شهر در اوایل سال 1400 در دامنه‌های آندز به وجود آمد و تا سال 1532 که به دست اروپاییان افتاد همچنان شکوه خود را حفظ کرده بود. ماچو پیچو تفریحگاه امپراطوری اینکا، از جمله شهرهایی است که در مسیر این پایتخت باستانی قرار دارد.

تنوکتیتلان:
افسانه‌ها و نشانه‌های به دست آمده از تاریخ نشان از آن می‌دهند که این شهر پیشترها و در دوران باستان یکی از بزرگترین و زیباترین شهرهای جهان بوده است. پایتخت امپراطوری آزتک، شهری که امروز به نام مکزیکوسیتی می‌شناسیمش، در زمان ورود نیروهای اسپانیایی در سال 1521، نزدیک به 300 هزار نفر سکنه داشته است. اگر چه بر اساس دستور و نظر یکی از الهه های بسیار مهم آزتک‌ها این شهر بر فراز دریاچه بناشد اما علی رغم این ویژگی، مهندسان باستان این تمدن، آن را همچون شهرهای مدرن اروپایی مجهز به سیستم کاملی از کانال‌ها و آبراه ها ساخته و چهره‌ای کاملا پیشرفته به این شهر داده بودند.

تبس:
عموم مردم هنگامی که به مصر باستان می‌اندیشند، ناخودآگاه قاهره یا اهرام ثلاثه را به یاد می‌آورند. اما یکی از چیزهای مهم که سلسله‌های فراعنه مصر را تا حدودی افسانه‌ای کرده، تمدن شهر طبس در کنار رود نیل بوده است. شهر تبس در مهمترین دوره‌های حیات و حکمرانی مصر پایتخت این کشور بوده و در زمان حکومت پادشاهی عتیق فراعنه در 4500 سال پیش، خانه دو معبد بزرگ مصریان به نام‌های کارناک و الاقصر بوده است. از جمله مناطق به یادماندنی شهر تبس، دره شاهان است که محل دفن عده کثیری از حاکمان مقدس مصری است.

زیمبابوه کبیر:
این شهر که وسعتی 1800 جریبی داشته و در نوع خود در افریقا بی‌نظیر است در زمان ورود اولین استعمارگران اروپایی، حیرت و تعجب همگان را در قابلیت و توانایی ساکنان آفریقای سیاه برای ساخت چنین مکانی برانگیخت. این شهر در سال 1200 میلادی میزبان بناهای پیچیده شده و بعدها خانه 20 هزار سکنه امپراطوری جدید شونا (shona) در این کشور شد.

ژیان:
این شهر تا سه هزار سال پیش تنها مرکز فرماندهی تمام سلسله‌های بسیار مهم امپراطوری چین بوده است. در کنار سابقه تاریخی آن، امروزه بازدید هزاران گردشگر از 6000 جنگجوی تراکوتایی که برای محافظت از مقبره نخستین امپراطور چین ساخته شده بودند، به شهر ژیان شهرتی جهانی داده است.

کاهوکیا:
شهر کاهوکیا در ایالت ایلینوز ایالات متحده امریکا، که در سال 1100 میلادی با 30 هزار سکنه در اقتدار و عظمتی باشکوه در شمال قاره امریکا قرار داشت تا زمان اشغال آن توسط اقوام شمال شرقی در اواخر قرن هجدهم، اولین و بزرگترین شهر واقعی امریکا محسوب می‌شد. این شهر به دلیل قدمت خود به مرکزی تجاری و فرهنگی تبدیل شد. معبد کاهنان، که با ارتفاع 100فوتی خود بزرگترین بنای این شهر به شمار می‌رفت احاطه‌ای کلی بر تمام منطقه داشته و علاو ه بر آن مقری برای رهبر یا پیشوای مذهبی ساکنان آن بوده است 

غرب‌ از منظر تاريخي‌

از آن‌جا كه‌ همه‌ پديده‌هاي‌ اجتماعي‌ زمانمند هستند، بلاشك‌ غرب‌ نيز درظرف‌ زماني‌ خاص‌ مي‌بايست‌ شكل‌ گرفته‌ و قوام‌ يافته‌ باشد. در همين‌ ابتداي‌بحث‌ شايد اين‌ انتقاد وارد باشد كه‌ غرب‌ به‌عنوان‌ يك‌ كل‌ و مجموعه‌ به‌هم‌پيوسته‌، با ماهيتي‌ روشن‌، در كُنه‌ معني‌ خود، متناقض‌ است‌، بدون‌ اين‌كه‌ دراين‌جا وارد اين‌ مسأله‌ شويم‌، ما مسامحتاً مي‌پذيريم‌ كه‌ غرب‌ يك‌ مجموعه‌ ازعناصر مادي‌ و غيرمادي‌ است‌ كه‌ داراي‌ شيوه‌اي‌ از زندگي‌ اجتماعي‌ و تمدني‌خاص‌ است‌ و عجالتاً از آنچه‌ شرق‌ يا زندگي‌ شرقي‌ مي‌ناميم‌، سوا است‌. پس‌ ازبُعد تاريخي‌ قابل‌ بررسي‌ و شناخت‌ مي‌باشد، ضمن‌ آن‌كه‌ همه‌ اين‌ مقولات‌قابل‌ تجزيه‌ و تحليل‌ جداگانه‌ و مستقل‌ خواهند بود كه‌ در جاي‌ خود، از آن‌هانيز سخن‌ به‌ميان‌ خواهد آمد.

در اين‌ بخش‌ سؤال‌ اصلي‌ اين‌ است‌ كه‌ غرب‌ از چه‌ زماني‌ غرب‌ شد؟ از اين‌سؤال‌ چند منظور داريم‌؛ يكي‌ اين‌كه‌ غرب‌، متكي‌ به‌ تمدن‌، فرهنگ‌ و شيوه‌زندگي‌ اجتماعي‌ و منقسم‌ به‌ قوميت‌هاي‌ مختلف‌،در ظرف‌ تاريخ‌ چگونه‌ جاي‌گرفته‌ است‌؟ در واقع‌ سوابق‌ تاريخي‌ آن‌ كدام‌ است‌؟ ديگر اين‌كه‌ غرب‌ از چه‌زماني‌ به‌عنوان‌ يك‌ تفكر و محصول‌ فرهنگي‌ ويژه‌ قوام‌ يافت‌؟ منظور ديگري‌كه‌ از اين‌ سؤال‌ مد نظر مي‌باشد، اين‌ است‌ كه‌ غرب‌ از چه‌ زماني‌ مسأله‌، يامسأله‌ساز شد؟ و روياروي‌ِ ديگر تمدن‌ها از جمله‌ تمدن‌ شرقي‌ قرار گرفت‌؟در واقع‌ چه‌ حوادث‌ و علل‌ تاريخي‌ را مي‌توان‌ براي‌ شكل‌گيري‌ غرب‌برشمرد؟ و كدام‌ ويژگي‌هاي‌ فرهنگي‌، اجتماعي‌، اقتصادي‌ و ... از چند كشور،پديده‌ غرب‌ را به‌وجود آورد؟ مباني‌ و بنيانگذار پايه‌هاي‌ تمدن‌ غربي‌ با كدام‌نگرش‌ قابل‌ شناخت‌ است‌؟ و اين‌ مبدأ، يا مبادي‌ اوليه‌ غرب‌ به‌ كدام‌ علل‌ يامجموعه‌ علل‌ و حوادث‌ تاريخي‌ باز مي‌گردد؟ تمدن‌ غربي‌ داراي‌ چه‌دوران‌هاي‌ تاريخي‌ بوده‌ و در هر دوران‌ چه‌ ويژگي‌هاي‌ فرهنگي‌ بر اين‌ تمدن‌سيطره‌ داشته‌ است‌؟

بالطبع‌ پاسخ‌ دادن‌ به‌ اين‌ سؤالات‌، مستلزم‌ بررسي‌ تاريخي‌ و همه‌جانبه‌ درزندگي‌ و تمدن‌ غربي‌ است‌. با وجود اين‌، تا آن‌جا كه‌ به‌ شناخت‌ مفهوم‌ غرب‌ ومؤلفه‌هاي‌ تاريخي‌ آن‌، در تعاريف‌ مختلف‌ مربوط‌ مي‌شود، سؤالات‌ راپي‌جويي‌ مي‌كنيم‌ و مابقي‌ آن‌ها را در قسمت‌هاي‌ بعدي‌ مورد مطالعه‌ قرارمي‌دهيم‌.

گمبل‌ معتقد است‌، مورخان‌ اروپايي‌ تلاش‌ كرده‌اند تا تمدن‌ سه‌هزارساله‌غربي‌ را با ريشه‌ دوگانه‌اش‌ در تمدن‌هاي‌ يونان‌ و روم‌ باستان‌ از يكسو ومذاهب‌ يهوديت‌ و مسيحيت‌ را از سوي‌ ديگر نمايان‌ كرده‌، به‌گونه‌اي‌ افراطي‌نشان‌ دهند كه‌ اين‌ فرايند تاريخ‌ است‌ كه‌ بخش‌ عظيمي‌ از ميراث‌ سنّت‌ تفكراجتماعي‌ و سياسي‌ غرب‌ را به‌ ديگر نقاط‌ منتقل‌ كرده‌ است‌. به‌زعم‌ وي‌ «يكي‌از ويژگي‌هاي‌ مشترك‌ اين‌گونه‌ تفاسير، تفسير تاريخي‌ غرب‌ به‌ سه‌ بخش‌باستان‌، ميانه‌ و جديد است‌. تاريخ‌ باستان‌، مبداء كلاسيك‌ تاريخ‌ اروپا تاسقوط‌ امپراطوري‌ روم‌ غربي‌ در قرن‌ پنجم‌ ميلادي‌ است‌؛ تاريخ‌ مياني‌،عصري‌ است‌ كه‌ اعصار تاريك‌ پس‌ از سقوط‌ روم‌،زماني‌كه‌ بربرها هجوم‌آورده‌ و ساكن‌ مستعمرات‌ پيشين‌ روم‌ شدند را در برمي‌گيرد، به‌ اين‌ ترتيب‌تاريخ‌ دوره‌ مياني‌ شامل‌ تاريخ‌ دولت‌هاي‌ فئودالي‌ اروپا تا پايان‌ قرن‌ 15 و 16ميلادي‌ مي‌شود. سپس‌ با انقلاب‌ علمي‌ قرن‌ هفدهم‌ و روشنگري‌ قرن‌ هجدهم‌ادامه‌ مي‌يابد، تا اين‌كه‌ بالاخره‌ با انقلاب‌ كبير فرانسه‌ در سال‌ 1789 و انقلاب‌صنعتي‌ (كه‌ در دهه‌ 1780 شروع‌ شد) به‌ اوج‌ خود مي‌رسد. اين‌ حوادث‌ زمينه‌را براي‌ آنچه‌ قرن‌ اروپايي‌ (1914ـ1815) و قرن‌ آزادي‌ و پيشرفت‌مي‌نامند، مهيا كرده‌ كه‌ طي‌ آن‌ تفكرات‌، فنون‌ و حكومت‌هاي‌ سياسي‌ غربي‌ درسراسر جهان‌ گسترش‌ يافتند».

از ديد گمبل‌ تاريخ‌نويسان‌ اروپايي‌ كمك‌ زيادي‌ به‌ اين‌ انديشه‌ كرده‌اند كه‌«راه‌ بي‌همتاي‌ توسعه‌» تنها در جهان‌ غرب‌ رخ‌ داده‌ و برتري‌ تكنولوژيكي‌ ومادي‌ دولت‌هاي‌ غربي‌ در عصر حاضر، نشانگر يك‌ نوع‌ «برتري‌ فرهنگي‌ واخلاقي‌» تمدن‌ غربي‌ نسبت‌ به‌ ساير تمدن‌هاست‌.

اين‌ ويژگي‌ تاريخي‌ كه‌ آشكارا تحريفي‌ غيرمعقول‌ است‌، به‌ شرقيان‌ و همه‌تمدن‌هاي‌ غير غربي‌ مي‌نماياند كه‌ تاريخ‌ تجربه‌ناپذير است‌ و آنچه‌ در غرب‌روي‌ داده‌ است‌، امكان‌ تكرارش‌ در ساير كشورها صفر بوده‌ و نتيجه‌ اين‌حوادث‌ نيز نه‌ تنها برتري‌ در علوم‌ و فنون‌ بلكه‌ در همه‌ زمينه‌هاي‌ ارزشي‌ واخلاقي‌ است‌. پس‌ غرب‌ آن‌ هويتي‌ است‌ كه‌ مستقل‌ شكل‌ گرفته‌ و قوام‌ يافته‌ وهمه‌ راه‌هاي‌ مناسب‌ تجربي‌ را پيشه‌ كرده‌ و سرانجام‌ هويتي‌ برتر از ديگرتمدن‌ها يافته‌ است‌.

چنين‌ ديدگاهي‌ را كه‌ معمولاً نظريه‌پردازان‌ غربي‌ به‌ استناد سلسله‌اي‌ ازوقايع‌ و حوادث‌ منحصر به‌ فرد در سرزمين‌ اروپا مطرح‌ مي‌كنند، با نگرشي‌يك‌ بُعدي‌، همه‌ پيشرفت‌هاي‌ مادي‌، تكنولوژيكي‌ و علمي‌ موجود در غرب‌ رامحصول‌ تمدن‌هاي‌ باستاني‌ خود، قلمداد كرده‌، همه‌ وقايع‌ تاريخي‌ متأثر ازتمدن‌ ساير ملل‌ و اقوام‌ غير غربي‌ و از جمله‌ شرق‌ را در تكوين‌ تمدن‌ غربي‌ناديده‌ مي‌گيرند و بر اين‌ باورند كه‌ تمدن‌هاي‌ باستاني‌ در آن‌ سرزمين‌، همراه‌ بادين‌ مسيحيت‌، وجود چنين‌ تمدني‌ را ميسر كرده‌ است‌.

عده‌اي‌ از صاحب‌نظران‌ غرب‌ را از زماني‌ به‌عنوان‌ يك‌ تمدن‌ ويژه‌مي‌شناسند كه‌ تحولات‌ اساسي‌ در نحوه‌ تفكر و شيوه‌ زندگي‌ اروپاييان‌ رخ‌داده‌ است‌ و آن‌ نيز مرهون‌ تحولات‌ عصر رنسانس‌ مي‌باشد. در واقع‌ غرب‌«آن‌ نحوه‌ نگاهي‌ به‌ هستي‌ و عالم‌ و آدم‌ و مناسبات‌ آن‌ها با هم‌ است‌ كه‌ ازرنسانس‌ به‌ بعد در آن‌ ظرف‌ جغرافيايي‌ تكوين‌ يافته‌ و باليده‌ و نوعي‌ شيوه‌زندگي‌ را به‌ بار آورده‌ است‌ كه‌ به‌ زور سيطره‌ تكنولوژيكي‌ كه‌ از آن‌ زمان‌ به‌بعد در غرب‌ جغرافيايي‌ فراهم‌ آمده‌ است‌، در حال‌ جهاني‌ شدن‌ است‌ و همه‌جهان‌ را يك‌ شكل‌ مي‌كند». از اين‌ منظر نوعي‌ از تفكر و ديدگاه‌ نسبت‌ به‌ امورفلسفي‌، ديني‌ و اجتماعي‌ از دوره‌ رنسانس‌ به‌ بعد با پيشرفت‌هاي‌ تكنولوژيكي‌،پايه‌ و اساس‌ مفهوم‌ غرب‌ را تشكيل‌ مي‌دهد. امّا در اين‌جا اين‌ سؤال‌ اساسي‌مطرح‌ مي‌شود كه‌ منظور از عصر رنسانس‌ چيست‌؟ و چه‌ علل‌ و عواملي‌ درتغييرات‌ ايدئولوژيكي‌ و فرهنگي‌ غربيان‌ مؤثر بوده‌اند؟ اگر نام‌ اين‌ حركت‌ راخودباختگي‌ غربي‌، در برابر ديگر فرهنگ‌ها و از جمله‌ فرهنگ‌ شرقي‌ نام‌نهيم‌،ماهيت‌ غرب‌ غير از آن‌ چيزي‌ مي‌شود كه‌ در حال‌ حاضر و بيش‌ترِصاحب‌نظران‌ در دوران‌هاي‌ اوليه‌ رشد غرب‌ بيان‌ مي‌كردند. به‌ بيان‌ ديگر، ازبُعد تاريخي‌، تمدن‌ غربي‌ نمي‌تواند از تمدن‌ شرقي‌ يا هر تمدن‌ غيرغربي‌ ديگرجدا در نظر گرفته‌ شود.

ادامه نوشته

آمار به روز جهان

آمار بــه روز جهان

معانی پلورالیسم

  • پلورال‏ در لغت، به معناى جمع، جمعى، متکثر و چندگانه است وپلورالیسم به معناى تکثر، چند گانگى، آیین کثرت،کثرت‏گرایى، تعدد مقام، تعدد شغل و شرک فلسفى است.براى پلورالیسم دینی‏ معانى گوناگون و بعضا متضادى ارائه شده که با توجه به مجموع نوشته‏ها در این زمینه، مى‏توان معانى اظهار شده اینگونه طبقه بندی نمود:

  • الف :حقیقت واحد، اما راه‏هاى منتهى بدان‏ها متفاوت است. ادیان ومذاهب گوناگون راه‏هاى رسیدن به‏آن حقیقت واحدند و همه در رسیدن به حقیقت، مشترک مى‏باشند بنابراین، باید به نحوى بین ادیان و مذاهب را جمع کرد. به تعبیر دیگر، ادیان و مذاهب تفسیر و تعبیرهاى گوناگون یک حقیقت‏اند و ادیان بزرگ على‏رغم اختلافات سطحى خود، داراى وحدت متعالى هستند.

    • همه این اختلافات نیز به دو چیز باز مى‏گردد:الف : تکثر و تحول فهم ما از حقایق و متون دینى ب : تنوع تجارب دینی و تفاسیر مربوط به آن.اختلاف تنوع و تحول در این دو زمینه، موجب اختلاف راه‏هاى وصول به حقیقت‏شده است. همه ادیان و مذاهب تجلیات واقعیت واحدى هستند که هر کس به‏قدر توان و قابلیت‏خود به آن نزدیک شده،گرچه ممکن است ‏به‏طور کامل،بدان راه نیافته باشد.

  • ب: از آن‏جا که حقایق متکثر، تو در تو و داراى بطون فراوان‏اند و هر کس از این حقیقت‏سهمى دارد، مى‏توان گفت:ادیان و مذاهب گوناگون داراى بخشى از حقیقت‏اند، گرچه ممکن است‏بخش‏هاى غیر حقیقى را نیز در درون خود داشته باشند. همچنین ادیان و مذاهب قابل تبدیل و تحول به همدیگر نیستند و هیچ کدام در دیگرى مندرج و مستحیل نمى‏شود. همه حقیقت نزد عده‏اى خاص نیست، بلکه همه حقیقت نزد همه است و همیشه حق و باطل در کنار یکدیگرند.

  • ج:حقایق در اصل، متعددند و همه عقاید و ادیان گرچه متناقض باشند، حقیقت دارند و صحیح و درست‏اند و این حقایق قابل تحویل و تبدیل به یکدیگر نیستند.

  • د: مى‏توان با وجود عقاید و ادیان و مذاهب گوناگون، با مسالمت زندگى کرد، یعنى مى‏توان با وجود اعتقادات کاملا متعارض در مقام نظر، در عمل بدون درگیرى و با صلح و صفا و در کنار هم زندگى کرد و عقاید دیگران را تحمل نمود.

منابع

  • فصلنامه معرفت شماره 31
  • محمدرضا باطنی، فرهنگ معاصر
  • فرهنگ انگلیسى، فارسى حیم
منبع : سایت رشد

چرا مارتین لوتر از مارتین لوتر کینگ گمنام‌تر است؟

تاریخ اهمیت دارد، اکثر افراد باهوش ـ تحصیل‌کرده یا کم‌سواد ـ این را می‌دانند. حتی اگر آنها هیچ‌گاه تاریخ را در دانشگاه نخوانده باشند، به مسائل تاریخی علاقمند هستند. مردم زیادی پای برنامه‌های مورخان در تلویزیون می‌نشینند و کتاب‌های تاریخی خوب فروش می‌کند. مقاله‌های تاریخی هم در روزنامه‌ها علاقه‌مند فراوان دارد.
تاریخ شاید این‌قدر محبوب نبوده باشد. اما پارادوکس تلخی وجود دارد. در مدارس انگلستان بچه‌ها به تاریخ علاقه نشان نمی‌دهند و البته در این کشور تدریس تاریخ برای دانش‌آموزان بالای 14 سال اجباری نیست.
چرا بی‌اهمیتی به تاریخ اشتباه است؟ اول از همه اینکه ما ـ جمعیت کنونی زمین ـ تنها 7 درصد کل مردمی هستیم که روی زمین زندگی کرده‌اند. تعداد درگذشتگان بیشتر از زنده‌هاست و ما با تاریخ نخواندن، دستاوردها و تجربه‌های آنها را نادیده می‌گیریم. دوم اینکه تاریخ تنها راهنمای قابل اطمینان ما برای فهم زمان حال و پیش‌بینی آینده‌های ممکن ماست. آینده‌هایی که فقط یکی از آنها بالاخره اتفاق خواهد افتاد. هیچ کس نمی‌خواهد ما به دوران حفظ کردن اطلاعات تاریخی در مدارس ـ که یک نسل پیش طبیعی می‌نمود ـ بازگردیم. هیچ کس از آن دوران خاطره خوشی ندارد. عجیب نیست که در کتاب‌های هری پاتر خسته‌کننده‌ترین معلم در هاگوارتز معلم تاریخ ـ آقای بینز ـ بود که درس‌هایش درباره جنگ‌های اجنه حتی حوصله خودش را هم سر می‌برد.

 

ما مجبوریم درباره سرچشمه عقایدمان چیزهایی بدانیم وگرنه مثل خوابگردها خواهیم شد. سال پیش از فرزندانم (11 و 14 و 16 ساله) چند سوال تاریخی پرسیدم و پاسخ‌های آنها واقعاً‌ نگران‌کننده بود. آنها در مورد مارتین لوتر کینگ چیزهایی می‌دانستند اما اصلاً با مارتین لوتر آشنایی نداشتند. این یعنی آنها حتی مارتین لوتر کینگ را هم نفهمیده بودند. به کمک سریال‌های تلویزیونی بچه‌های من نام هر شش همسر هنری هشتم را می‌دانند و می‌دانند روز آخر هیتلر بر او چه گذشته است. اما نمی‌دانند چرا کاتولیک‌اند یا پروتستان. تاریخ یعنی نگاه از دور به روند تحول انسان. بدون این تاریخ ما فریب می‌خوریم و درجا می‌زنیم.

نیل فرگوسن
استاد تاریخ دانشگاه هاروارد

انیمیشن جنگ جهانی دوم

انیمیشن جنگ جهانی دوم

همراه با صدای شلیک سلاح

ژان جالون

تاریخ نشان داده است که گاه، حوادثی نه چندان مهم، منشأ تحوّلات اساسی و سرنوشت‌سازی در تاریخ بشر بوده است، به‌گونه‌ای که پیامد‌های بعضی از این تحوّلات و نیز تأثیرات آن‌ها در حوزه‌های مختلف در باور پرچم‌داران آن نیز نمی‌گنجیده است. به‌عنوان مثال روزی که پولس تغییر کیش داد و شروع به تفسیر آیین مسیح کرد، هرگز نمی‌پنداشت که تفاسیرش از دین مسیح مرزهای زمان و مکان را درنوردیده و جهان مسیحیت را وارد مرحله‌ای متفاوت کند.
یکی از این افراد تأثیرگذار که حوادث زندگی‌اش راه جدیدی را پیش پای کلیسا نهاد، کالون بود.
 
 ژان کالون
حقوق دان الهی ‌دان[1]
ژان کالون یک فرانسوی بود که در 10 ژوئیه 1509 در شهر اسقف‌نشین نویان(در نزدیکی پاریس)، به‌دنیا آمد. پدرش متّصدی امور مالی اسقف‌نشین محلّی بود. کالون جوان، برای مدتی در اوایل دهه 1520 به دانشگاه پاریس فرستاده شد و پس از تسلّط کامل بر دستور زبان لاتین، زیر دست ماتورین کردیر وارد کولژ دومونتگو شد و پس از گذراندن دوره ادبیات، برای فراگیری حقوق مدنی در سال 1528 به اورلئانز رفت.
مطالعات گسترده کالون در زمینه حقوق مدنی، او را با اندیشه‌هایی آشنا ساخت که بعد‌ها در دوره‌ای که به‌عنوان یک مصلح شناخته می‌شد، از آن‌ها استفاده کرد. او در اورلئانز زبان یونانی را فرا گرفت و در سال 1529 با شنیدن آوازه آندره آلسیاتی(حقوق‌دان بزرگ ایتالیایی) به بورگس رفت.
ژان به محض فارغ‌التحصیل شدن در رشته حقوق، به‌خاطر بیماری پدرش به نویان بازگشت. اما انجمن محلّی کلیسا او را تکفیر کرد و کالون به پاریس بازگشت؛ تا به مطالعاتش ادامه دهد؛ اما به‌شدّت هوادار اندیشه‌های اصلاحی لوتر شد؛ که به‌تازگی مورد توجه مردم قرار گرفته بود. این در حالی بود که مقامات شهر، به‌شدّت با آن دشمنی می‌ورزیدند.
 بنابراین کالون در دوم نوامبر 1533، ناگزیر پاریس را ترک کرد و در سال 1534 برای اقامت، به بال رفت؛ تا از خطر فرانسویان مخالف اصلاح در امان باشد. در بال با استفاده از فراغتی که نصیبش شده بود، نوشته‌های مهمّی را منتشر کرد؛ اما مهم‌ترین خدمت او این بود که تعالیم مصلحین کلیسا را در کتاب معروف خود جمع‌آوری کرد. کتابی که او منتشر ساخت تأثیری حیاتی بر نهضت اصلاح دینی گذاشت. او کتاب "مبادی دین مسیحی" را برای اولین بار در سال 1536 منتشر ساخت؛ که شرحی نظام‌مند بر ارکان اصلی ایمان مسیحی بود. این کتاب چنان کالون را در کانون توجه دیگران قرار داد، که در مدّت باقی‌مانده از عمرش، تغییرات فراوانی در آن، به‌عمل آورد و متن اوّلیه شش فصلی را به هشتاد فصل در چهار جلد رساند. این کتاب، بعدها از اوّلین کتب مهم کلاسیک دوره اصلاحات دینی شمرده شد؛ که در آن مبادی و عقاید پروتستان‌ها را به صراحت و وضوح تمام شرح و تفسیر شده بود. همین کتاب است که پایه و اساس یکی از نظام‌های پروتستان به‌نام پرسبیتری را تشکیل می‌دهد.
ژان جوان در سال 1536 تصمیم به عزیمت به‌سوی استراسبورگ گرفت؛ تا در آن‌جا به مطالعه بپردازد؛ اما به‌سبب وقوع جنگ، مسیر مستقیم بسته بود و او اجبارا از راهی طولانی‌تر که از ژنو می‌گذشت، راهی استراسبورگ شد.
ژنو که به‌تازگی اسقف خود را به‌رهبری دو اصلاح‌گر جوان بیرون رانده بود، در نا آرامی بود. گیوم فارل فرانسوی(رهبر اصلاح‌گران) از کالون خواست که در ژنو بماند و ژان با بی‌میلی پذیرفت؛ اما این ماندن دوام نیاورد و پس از مدّت کمی در سال 1538، از آن‌جا اخراج شد.
کالون با دو سال تأخیر به استراسبورگ رسید و به‌سرعت شروع به تحریر آثاری در زمینه الهیّات کرد و در سال 1541 اولین ترجمه فرانسوی کتاب مبادی را منتشر کرد.
در این هنگام، مجددا از او تقاضا شد که به ژنو باز گردد؛ اما کالونی که برگشت به مراتب کار آزموده‌تر و پخته‌تر از سه سال پیش برای پذیرش مسؤلیت‌های سنگین بود. بنابراین او در شهر ژنو حکومت روحانی تشکیل داد و رسما شروع به مخالفت با مقامات شهر کرد؛ تا بدانجا که در واپسین دهه زندگی، عملا در مسائل دینی شهر آزادانه تصمیم می‌گرفت. او برای اجرای نظم در کلیسا، انجمن کشیشان را بنیان نهاد و آکادمی ژنو را برای تربیت کشیشان کلیسای اصلاح‌شده پایه‌گذاری کرد.
سرانجام کالون در بهار سال 1564 به‌خاطر مشکل تنفّسی درگذشت و بنا به وصیت خودش، در گورستان عمومی، به خاک سپرده شد؛ بدون اینکه سنگی بر قبرش نهاده شود.
 
 نظرات کالون
برخی از تئوری‌های کالون روی نهضت اصلاحی تأثیر بسزایی گذاشت؛ که ذکر آن خالی از فایده نیست:
1.  آمرزیدگی؛ کالون در این آموزه که به بحث از سقوط انسان و آمرزیدگی پس از آن اشاره دارد، از لوتر فاصله گرفت؛ زیرا او علاوه‌بر این‌که می‌گفت ایمان، باعث اتّحاد با مسیح و پس از آن، باعث آمرزیدگی می‌شود، عقیده داشت؛ که شخص با ایمان، نه به‌سبب آمرزیدگی، بلکه به‌خاطر اتّحاد با مسیح، تولّدی دوباره می‌یابد و هردو مورد را ناشی از اتّحاد با مسیح می‌دانست.
2.  تقدیر ازلی؛ آگوستین اولین بار تقدیر ازلی را مطرح کرد؛ به این معنا که خدا عده‌ای را مشمول فیض می‌کند و بقیّه را مجازات نمی‌کند؛ بلکه تنها از رستگاری آن‌ها رویگردان است. به‌نظر کالون، این آموزه، عبارت است از حکم همیشگی خدا؛ که به‌سبب آن، تعیین می‌کند که چگونه می‌خواهد هر فرد را خلق کند؛ زیرا او همگان را برای موقعیّت یکسان نمی‌آفریند؛ بلکه برای عده‌ای زندگانی ابدی و برای عده‌ای لعنت ابدی را مقرّر می‌کند. بنابراین از دید او، خداوند میان رهایی یا لعنت، یکی را انتخاب می‌کند.
3.  آیین‌های مقدس؛ کالون با تأکید بر این‌که هر آیین مقدّسی، باید بر پایه وعده و دستور خداوند استوار باشد، پنج آیین از هفت آیین را نفی کرد و تنها به دو آیین تعمید و عشای ربّانی اجازه داد که باقی بمانند.
4.  ماهیت کلیسا؛ از نظر کالون، کلیسا جایی است که در آن کلام خدا تبلیغ و موعظه شود و آیین‌های مقدس، به‌درستی اجرا شوند.
5.  کالون با تمام اختلافاتی که با کاتولیک‌ها داشت در دو مورد با ایشان همراه بود: 1) تسلیم و اطاعت در برابر کلیسا و 2) عدم تساهل و تسامح در حوزه دین. این در واقع نوعی تفاوت آیین کالونی با دیگر شعبه‌های پروتستان است.
مهمترین مشخصه کالون که البته جزء نظریات او محسوب نمی‌شود، نگرش نظام‌مند او به الهیّات بود.
 
نزاع‌های کالون
کالون در طول زندگی اصلاح‌گرایانه خود، بارها موجب نزاع‌های عقیدتی شد؛ که در برخی موارد، حتی سبب قتل مخالفان شد. وجود این سوابق در کارنامه دینی او، از او چهره‌ای مخدوش نمایان می‌کند.
1. در سال 1531، کلیسای محلّی نویان او را تکفیر می‌کند.
2. در سال 1538 بر اثر درگیری با مقامات ژنو، از شهر اخراج شد.
3. در دوره دوم اقامت در ژنو، با سباستین کاستلیون بر سر تفسیر صحیح فرود آمدن مسیح در دوزخ و معتبر بودن کتاب غزل غزل‌ها، مناقشاتی داشت.
4. بر سر آموزه تقدیر ازلی با جروم بالسک، مناقشه‌ای علنی داشت. سرانجام کاستلیون و بالسک، هر دو ناگزیر به ترک ژنو شدند.
5.  مناقشه شدیدتری بین او و میشل سروتوس در گرفت. سروتوس با مطالعه کتاب مقدّس مشاهده کرد که مسئله تثلیث، در کتاب مقدّس نیست و به‌خاطر اعتقادنامه نیقیّه برای مسیحیان باورپذیر شده است. کالون او را متهم به بدعت‌گذاری کرد و سروتوس به فرانسه فرار کرد؛ ولی پیروان کالون او را پیدا کردند و در سال 1553 او را زنده‌زنده در آتش سوزاندند.
این مسئله اخیر، طوری به شخصیت کالون لطمه وارد کرده که مک گراث، الهی‌دان مسیحی می‌گوید: «قضیه سروتوس هم‌چنان وجهه کالون را به‌عنوان رهبر مسیحی لکه‌دار کرده است.»[2]
 
آثار کالون
از آن‌جا که کالون در دانشگاه تحصیل کرده بود، آثار بسیاری از او بجا مانده است؛ که مهم‌ترین آن‌ها از این قرارند:
1.  مبادی دین مسیحی؛ در اهمیّت این کتاب، همین بس که از شش فصل اولیه، تا هشتاد فصل افزایش یافت. کالون خود، هدفش را از نوشتن کتاب این‌گونه ابراز می‌کند: هدف من در این کتاب، آماده‌سازی و تربیت دانشجویان الهیّات مقدس، برای مطالعه کلام خداست؛ تا آن‌ها به‌آسانی بدان دسترسی داشته باشند و بتوانند بدون مشکل به آن مراجعه کنند.
2.  پاسخ به سدولتو؛ کاردینال سدولتو، در نوشته‌ای، خطاب به مردم ژنو، از آن‌ها خواسته بود که به کلیسای کاتولیک روم بازگردند و کالون در پاسخ به او در این کتاب، از اصول اصلاحات دینی‌اش به‌نحو شایسته‌ای دفاع کرد.
3. شرحی بر رساله رومیان.[3]
 
پیروان کالون
هدف کالون از اصلاحات، بیشتر، اصلاح اخلاقیّات و عبادات کلیسا بود؛ ولی لوتر می‌خواست، عقائد کلیسا را اصلاح کند؛ بنابراین از هم جدا شدند. به کلیسای کالون، کلیسای اصلاح‌شده می‌گویند. اما صادقانه باید گفت که همین پیروان کالون، زیرکانه اندیشه‌های او را نقد و اصلاح کردند.[4]
هم‌اکنون پیروان کلیسای اصلاح‌شده کالون، اغلب در سوئیس، اسکاتلند و آلمان می‌باشند و در جهان انگلیسی‌زبان نیز تنها کلیسای دارای اهمیت، کلیسای کالون است.[5]

[1]. مک گراث، آلیستر؛ الهیات مسیحی، بهروز حدادی، قم، دانشگاه ادیان، 1384، ص139تا142 و مک گراث، آلیستر؛ مقدمه‌ای بر تفکر نهضت اصلاح دینی، بهروز حدادی، قم، دانشگاه ادیان، 1387، چاپ دوم، ص210تا214 و براون، کالین؛ فلسفه و ایمان مسیحی، طاطه‌وس میکائیلیان، تهران، علمی فرهنگی، 1375، ص35 و بایر ناس، جان؛ تاریخ جامع ادیان، اصغر حکمت، تهران، 1382، چاپ 13، ص672تا674.

[2]. مک گراث، آلیستر؛ مقدمه‌ای بر تفکر نهضت اصلاح دینی، ص214.
[3]. همان، ص211-213.
[4]. مک گراث، آلیستر؛ الهیات مسیحی، ص134.
[5]. همان.
منبع : دانشکده باقرالعلوم(ع)

مارتین لوترکنیگ

دبیر تاریخ شادگان

یکی از چهره‌های درخشان سیاه‌پوستان آمریکا بود که در جوانی دوبار دست به خودکشی زد و بارها برای گرفتن حق خود و سایر سیاه‌پوستان به زندان افتاد. در سال 1963 بیش از 44000 کیلومتر سفر و بیش از 350 بار وعظ و سخنرانی کرد. روش مبارزه منفی را چون گاندی پیشه خود ساخته و از هر نوع خشونت همنوعان خود را بر حذر می‌داشت. و برای مبارزه در راه آزادی و بی عدالتی به شیوه گاندی تلاش فراوان کرد و خود چنین گفت:

“پیش از این قرن، تمام انقلابات معنا“ بر اساس امید و نفرت استوار بود. امید دلالت می‌کرد بر افزایش احتمال آزادی و عدالت. نفرت توصیفی بود قدیمی از احساس تلخی نسبت به مرتکبین قوانین قدیمی، آنچه انقلابات را خونین و جابرانه می‌کرد از نفرت سرچشمه می‌گرفت. آنچه در جنبش مهما تا گاندی در هندوستان تازگی داشت این بود که او انقلابی را بر پایة امید و صمیمیت، امید و عدم خشونت بنا نهاد. این تأکید جدید مشابه، جنبش حقوق مدنی را در کشور،‌ مشخص کرد که از تاریخ تحریم اتوبوس در مونتگمری در سال 1956 تا جنبش سلما در 1965 ادامه داشت.“

مارتین لوترکینگ عقیده داشت که به کار بستن مبارزه منفی و تحریم گسترده بنای بی عدالتی را بهتر و زودتر برمی‌افکند و گفت: “مسأله صرفا“ یک مسأله نژادی با قیام سیاه ضد سفید نیست این تلاش بالاخره ضد مردم نیست، بلکه کششی است بین عدالت و بی عدالتی. هدف مقاومت منفی با ضدیت ستمکاران نیست بلکه ضدیت با ستم است. در زیر لوای آن وجدانها قرار دارند نه گروههای نژادی“.

بسیاری از مهاجران اروپائی در آمریکا بی عدالتی‌‌های فراوان کردند. زمین‌ها و ثروت‌های سرخ‌پوستان را ربودند، آنان را با سیری می‌گرفتند و غالبا “همه را قتل عام می‌کردند و این بیچارگان بناچار در مناطق خشک و کوهستانهای صعب العبور به زندگی سختی جور و ستم مهاجران اروپائی ادامه می‌دهند بر سیاه‌پوستان نیز که آنها را چند قرن پیش از آفریقا ربوده و به قاره آمریکا آورده و به کارهای دشوار کشاورزی در شرایط غیرانسانی وامی‌داشت. از جمله بدبختان و ستمدیدگان نونشینان اروپائی بودند و به قدری در حق این مردم رنج دیده ستم روا می‌داشت که اگر سوار اتوبوس می‌شدند باید در صندلی‌های عقب به نشینند و هرگاه اتوبوس پر می‌شد می‌باید جای خود را به سفیدپوست‌ها بدهند و این بی‌عدالتی همچنان ادامه داشت تا اینکه در 1956 در مونتگمری، آلاباما زنی سیاه‌پوست جای خود را در اتوبوس به سفیدپوستان نداد لذا آن زن را بازداشت کردند. دکتر مارتین لوترکینگ سوار شدن اتوبوس را تحریم کرد و همه سیاه‌پوستان ازین کار پیروی نمودند تا اینکه در آخر همین سال دادگاه عالی ایالات متحده تبعیض سیاه و سفید را غیر قانونی اعلام کرد و این حکم دادگاه مارتین لوترکینگ کشیش سیاه‌پوست گمنام را در همه آمریکا مبارزی مشهور ساخت.

در 1963 جنبش عظیمی به سرپرستی وی برای رفع تبعیض نژادی با راه‌پیمائی بزرگی آغاز گشت و بزرگترین دمونستراسیون برای حقوق مدنی در تاریخ آمریکا بود و 200000 نفر از راه‌پیمایان سیاه و سفید، محوطه پارک بین مجسمه یادبود لینکلن و بنای یادبود واشنگتن را در شهر واشنگتن پرکردند.

مارتین لوترکینگ بواسطه مبارزات صلح‌آمیز و بدون خشونت خود در سراسر جهان شهرت یافت. تا اینکه در 1964 به دریافت جایزه صلح نوبل موفق گردید.

در 1968 با تیر یک نفر سفیدپوست مرتجع و خرافاتی به طرز وحشتناکی زخمی گردید و کمی بعد براثر این زخم شدید درگذشت.

شرح بی عدالتی‌های بیشتر آمریکائی‌ها نسبت به سرخ‌پوستان و سیاه‌پوست را اگر در چندین جلد کتاب بنویسند باز تمام ناشدنی است یعنی وصفی تمام گفت؛ نشده است.

در دوره ریاست جمهوری آبراهام لینکلن جنگلهای انفصال به خاطر آزادی بردگان میان ایالات شمالی و جنوبی درگرفت و در این نبردهای 4 ساله بیش از 600000 تن آمریکائی مردند.

در 1861 خط تلگراف میان قاره‌ای تکمیل گردید همچنین در این سال نخستین پول کاغذی بوسیله حکومت فدرال با تصویب کنگره، در ایالات متحده به جریان افتاد.

در 1863 پست رایگان در 49 شهر بزرگ ایجاد گردید و به زودی در سراسر کشور گسترش یافت.

در ژانویه 1863 به رهبری لینکلن برده‌داری برافتاد و قانون آن در سراسر ایالات متحده به مرحله اجرا و عمل درآمد.

منبع : سایت رشد

واقعیت هایی استثنایی درباره هیتلر!

۱- اهمیت نداشت که هوا چقدر گرم است، او هیچ وقت کتش را از تنش خارج نمی‌کرد.

۲- در ۱۹۲۳، مدیر مطبوعاتی هیتلر تلاش می‌کند که او را متقاعد کند که یا بی خیال سیبیلش شده یا اینکه اجازه دهد به شکل نرمالی رشد کند. هیتلر پاسخ می‌دهد: “نگران سیبیل من نباش. اگر اینکه الان مد نیست، بعدا مد خواهد شد چرا که من از آن استفاده می کنم.”


۳- موضوعات مورد علاقه وی شامل اینها بود: “وقتیکه من یک سرباز بودم”، “وقتیکه من در وین [پایتخت اتریش] بودم”، “وقتیکه من در زندان بودم” و “وقتیکه من در روزهای ابتدایی حزب رهبر بودم”.


۴- اگر هیتلر صحبتش را درباره ی واگنر و اپرا آغاز می ‌رد، کسی جرات نمی‌کرد که بین صحبت هایش وقفه ایی ایجاد کند. او آنقدر درباره موضوعش صحبت می‌کرد تا شنوندگان خسته شوند.


۵- هیتلر هیچ وقت علاقه ایی به ورزش یا نوعی از بازی نداشت جز پیاده روی اتفاقی.


۶- او همیشه دائما داخل اتاق ها، از کنجی به کنج دیگر، قدم بر می داشت.


۷- تقریبا هر شب بایستی در تئاتر شخصی اش فیلم می‌دید، بیشتر آنها فیلم هایی بودند که پخش آنها در آلمان ممنوع شده بود. وی بسیار به کمدین ها علاقه داشت، از این بین چندین خواننده یهودی نیز وجود داشتند که مورد علاقه ی او بودند. پس از اینکه صدای آنها را می شنید، اینطور اظهار می‌کرد که، “خیلی بد است که او از نژاد آریایی نیست.”


۸- کارمندان هیتلر به شکل مخفیانه فیلم هایی از شکنجه یا اعدام زندانیان سیاسی برای او می‌ساختند چرا که او از تماشای آن ها بسیار لذت می‌برد.


۹- عاشق فیلم اخبار روز بود، مخصوصا زمانیکه که او در آنها بود.

۱۰- هیتلر به عنوان مرد سال ۱۹۳۸ توسط مجله تایم انتخاب شد.


۱۱- هیتلر برای ۸ سال بی خانمان بود

درعا

DERAA.jpg
SyriaDara.PNG
مرکز درعا
مساحت ۳,۷۳۰ کیلومتر مربع
جمعیت ۹۱۶,۰۰۰ نفر
تراکم جمعیت کیلومتر مربع

 

ناحیه زمانی          ۲ +از گرینویچ()
۳+از گرینویچ(DST)
زبان رسمی عربی

استان درعا محافظة درعا، نام استانی در کشور جمهوری عربی سوریه است.
موقعیت جغرافیایی

این استان در اقصی جنوب کشور سوریه واقع می‌باشد.
از شمال استان دمشق، از جنوب کشور اردن، از مغرب استان قنیطره، واز سمت مشرق به استان سویداء محدود می‌گردد.
استانی درعا منطقه‌ای بیابانی است که به سهل حوران معروف است.

مساحت این استان در ۴۰۰۰ کیلومتر مربع می‌باشد.
جمعیت استان درعا ۹۱۶,۰۰۰ نفر می‌باشد.
تاریخچه

واژهٔ درعا به معنی دژ است. و این محل یکی از دژهای امپراتوری بیزانس در سوریه بوده‌است.
آناستاسیوس یکم در سال ۵۰۶ میلادی این دژ را استوارسازی کرد تا بتواند در برابر حمله ایرانیان ساسانی پایداری کند.
آناستاسیوس شهر درعا را آناستاسیوپولیس نامید ولی این نام تازه چندان رواجی نیافت.
دژ باستانی درعا که در این استان قرار دارد محل نبردهای بزرگ میان ایران و روم در زمان ساسانیان بوده‌است.

منبع : ویکی پدیا

نقشه  متحرک جنگ جهانی

جنگ جهانی دوم 

قرون وسطا

دبیر تاریخ شادگان ـ قلعه قرون وسطایی

قرون وسطی یا سده‌های میانه، نام یکی از چهار دوره‌ای است که برای تقسیم بندی تاریخ اروپا استفاده می‌شود. این چهار دوره عبارت بودند از دوران کلاسیک باستان، قرون وسطی، عصر نوزائی (رنسانس) و دوران جدید یا مدرن که از ۱۶۰۰ میلادی شروع می‌شود. معمولاً قرون وسطی را از پایان امپراتوری روم در قرن پنجم میلادی تا سقوط قسطنطنیه توسط دولت عثمانی و پایان امپراتوری رم شرقی (یا بیزانس) در ۱۴۵۳در نظر می‌گیرند.

اهمیت قرون وسطی در تاریخ اروپا

قرون وسطی در تاریخ اروپای غربی یکی از مهم‌ترین مراحل تاریخی است که از ۴۰۰ میلادی تا ۱۴۰۰ میلادی را در بر می‌گیرد. در بعضی از موارد از قرون تیره یا Dark age یاد می‌شود که از ویژگی‌های آن تاریک اندیشی، اختناق و حاکمیت اولیاء و اصحاب دین در مناسب مختلف است. در این دوران دین به عنوان یک مکتب کلی بر تمام جامعه سیطره انداخته و هیچ حرکتی خارج از این مساله قابل تبیین نیست. دین نوعی اقتدار همه گیر دارد و حوزه سیاست، اقتصاد، جامعه و فرهنگ و افراد را تحت نظارت و کنترل دقیق خود دارد.

تقسیم بندی برهه‌های زمانی در قرون وسطی

به‌طور معمول در تاریخ مغرب زمین قرون وسطی را به سه دوره اساسی تقسیم می‌کنند.

۱. قرون وسطی اولیه یا ماتقدم (سه قرن اول از ۳۵۰ م تا قرن ششم یعنی ۵۵۰ میلادی)

۲. قرون وسطی ثانویه یا میانه (از قرن ۶-۷ م تا ۱۲ و ۱۳ میلادی)

۳. قرون وسطی متاخر یا عالی (از قرن ۱۴ تا ۱۶)

قرون وسطی اولیه

در قرون وسطی اولیه که بعد از فروپاشی امپراتوری روم و یونان و یا تغییر کیش این نظام‌ها به مسیحیت آرام آرام شاهد تحول در ساختار اجتماعی و اقتصادی هستیم. عمده‌ترین تحول در زیر بنای اقتصادی این جوامع صورت می‌گیرد؛ یعنی نظام تولیدی مبتنی بر برده‌داری جای خود را به نظام تولید مبتنی بر ارباب و رعیتی یا فئودالیته می‌سپارد. در نظام فئودالیته همانند نظام برده‌داری دو طبقه اجتماعی اصلی در ارتباط با مناسبات تولید نقش تعیین کننده دارند.

۱. طبقه فئودال یا زمین‌داران، صاحبان املاک و اراضی، کشتزارها، مزارع، چمنزارها، مرغزارها، شکارگاه‌ها و حتی بیابان‌ها و کوه‌ها که در قالب قلعه‌ها، ده‌ها و قصبه‌های اربابی به عنوان اراضی تحت مالکیت این اشخاص محسوب می‌شوند.

۲. طبقه عظیم و گسترده دهقانان و کشاورزان و همراه با طبقات میانی و واسط دیگر.

در این دوران یک نوع تمایز بین نظام فئودالیته به عنوان نظام سیاسی با نظام کلیسا به عنوان نظام فکری- فرهنگی به چشم می‌خورد. کلیسا و دولت در موازات هم حرکت می‌کنند. گه‌گاه تضادها و همکاری‌هایی بین آنها دیده می‌شود. نظام فئودالیته برای تداوم خود نیازمند نوعی عقاید رسمی است تا بتواند به کمک آن ایدئولوژی به توجیه اعمال و رفتار خود پرداخته و اقدامات خود را مشروع سازد. بنابراین در این دوران ارباب دولت، مقامات و اولیاء سیاست متوجه کمک گرفتن از اصحاب کلیسا و روحانیون می‌شوند. یعنی نیاز دارند که پایه‌های فقهی و شرعی این ساختمان فراهم شود. کلیسا نظام سیاسی فئودالیته را تقدیس کرده، پس توده‌ها سر تعظیم فرود می‌آورند.

قرون وسطی ثانویه

در قرون وسطی ثانویه این مرزبندی (تفکیک دین و سیاست) از میان برداشته می‌شود. تا پیش از این، این دو طبقه جداگانه بودند و با هم کاری نداشتند. اما با ورود به قرون وسطی میانه کلیسا داعیه سیطره یافتن بر عالم سیاسی را در سر می‌پروراند. به عبارتی دیگر بین دین و سیاست نوعی وحدت ایجاد می‌شود. پاپ‌ها هستند که پادشاهان را تعیین می‌کنند و بر آنها نظارت کامل دارند.

قرون وسطی پایانی

مراحل پایانی قرون وسطی متأخر همراه با ظهور و برآمدن جنبش‌های اجتماعی و سیاسی مختلف همراه است. زمینه‌ها برای پیدایش نهضت‌های فکری و علمی و در نهایت سر بر آوردن دو سده ۱۴ و ۱۵ میلادی که از آن تحت عنوان دوران نوزایی یاد می‌شود. در این دوران دستگاه و نظام فلسفی کلیسا که از قرن ۱۱ شروع شده بود و همچنان تا قرن ۱۷ هم ادامه پیدا کرد یعنی نظام موسوم به اسکولاستیسم که به آیین مدرسی موسوم است مبنای اصلی توجیه و دفاع از حاکمیت و دستگاه دین و دولت محسوب می‌شد. این آیین مبتنی بر آموزه‌های مسیحیت، همراه با گرایش‌های فلسفی افلاطونی، فیثاغورث، آراء رواقیون و نقطه نظرات فلوطین یا نحله نو افلاطونی و دیدگاه‌های سن آگوستین است.

منبع

تاریخ قرون وسطی - یوگنی آلکسی یویچ کاسمینسکی، محمدباقر مومنی - ترجمه صادق انصاری - نشر فردوس - ۱۳۸۶ - تهران. 

سوسیالیسم (Socialism)

اصطلاح سوسیالیسم (Socialism) یعنى جامعه گرایى و جامعه باورى، از واژه فرانسوى «سوسیال (Social) به معناى اجتماعى، اخذ شده است. ریشه لاتینى آن، واژه Socius به معناى شریک و همراه است.

اصطلاح سوسیالیسم در متون سیاسى بسیار به کار رفته است، اما مانند دموکراسى و آزادى تعریف جامع و مانعى ندارد؛ برخى سوسیالیسم را به معناى برابرى، دادگرى، پایان استثمار فقرا از سوى اغنیا مطرح مى کنند و بعضى مانند بسیارى از آمریکاییها، سوسیالیسم را به معناى مصادره اموال خصوصى و کنترل شدید زندگى خصوصى افراد از سوى دولت، و چیزهاى بد دیگر قلمداد مى کنند.

فرهنگ انگلیسى آکسفورد سوسیالیسم را این گونه تعریف کرده است: «نظریه یا سیاستى که مالکیت یا نظرات کل اجتماع بر ابزار تولید ـ سرمایه، زمین، داریى و غیره ـ و اداره آنها در جهت تأمین منافع همگانى را هدف خود قرار مى دهد، یا از آن حمایت مى کند.»

آستین رنى مى گوید: «سوسیالیسم نظامى است که در آن ابزار تولید، توزیع و مبادله کالا در مالکیت دولت است و از سوى دولت اداره مى شود. پس به معناى دقیق، نقطه مقابل سوسیالیسم، سرمایه دارى است؛ یعنى نظامى که در آن ابزار تولید، توزیع و مبادله کالا در جامعه، در مالکیت خصوصى است و توسط مالکان خصوصى اداره مى شود.»

از میان تعاریف فراوانى که براى سوسیالیسم مطرح شده است، مى توان تعریف زیر را به عنوان جامع ترین تعریف قلمداد کرد:

«سوسیالیسم به معناى ساده خود، نظامى سیاسى ـ اقتصادى است که در آن دولت از راه برنامه ریزى یا به شکلى مستقیم تر ابزارهاى اساسى تولید را کنترل مى کند یا مالک قانونى آن است. هدف از اعمال چنین کنترلى بر داراییهاى صنعتى و گاه کشاورزى، تولید کالاها و خدمات مورد نیاز جامعه است، نه تولید آنچه سودآور باشد.

در عین حال، همه اشکال سوسیالیسم امیدوارند که جامعه اى مساوات طلب ایجاد کنند؛ جامعه اى که همه اعضا را زیربال حمایت خود بگیرد و براى ریشه کن ساختن فقر یا کاهش آثار آن به مؤسسات خیریه خصوصى نیازى نباشد.»

نگاهى کوتاه به تاریخچه سوسیالیسم

طبق تحقیق به عمل آمده، نشانه هاى طرح نظام سوسیالیسم را مى توان در آثار افلاطون (427 ـ 347 ق. م) ملاحظه کرد. وى مى گوید: «ثروت افراد متعلق به عموم است و باید به مصرف عمومى برسد و مشاغل افراد را دولت باید تعیین کند.»

این همان تفکر اصلى نظام سوسیالیستى است که در قرن چهارم «سوسیالیسم به معناى ساده خود، نظامى سیاسى ـ اقتصادى است که در آن دولت از راه برنامه ریزى یا به شکلى مستقیم تر ابزارهاى اساسى تولید را کنترل مى کند یا مالک قانونى آن است.

قبل از میلاد از زبان افلاطون مطرح گشت.

این تفکر کم و بیش در قرون مختلف بین فلاسفه و علماى سیاسى و اجتماعى مطرح بوده است، و عاقبت در قرن 19 و 20 به اوج خود رسید. در قرن 18 «جان استوارت میل» از فیلسوفان بنام انگلیسى رسما خود را سوسیالیست نامید؛ اما دیگران او را سوسیالیست ایده آلیست (خیالپرست) مى شمردند، در برابر «کارل مارکس» که او را سوسیالیست ماتریالیست (مادى) قلمداد مى کردند.

در قرن 19 «رابرت اون» (1771 ـ 1858 م) مؤسس سوسیالیسم نوین در انگلیس شناخته مى شود که براى اولین بار واژه سوسیالیسم را در این کشور به کار برد و در سال 1841 م رساله اى را تحت عنوان «سوسیالیسم چیست؟» منتشر ساخت و با انتشار این رساله، اصطلاح سوسیالیسم معروف و مشهور گردید.

در فرانسه نیز طرفداران «سن سیمون» (1760 ـ 1825 م) مانند «پیرى لارو» براى نخستین بار این اصطلاح را با تعریف دقیق به کار بردند. این مکتب سپس در آلمان و آمریکا نیز رواج یافت.

کارل مارکس (1818 ـ 1883 م) واضع فلسفه سوسیالیسم جدید کمونیسم است که این فلسفه را متشکل نموده و به صورت یک ایدئولوژى مدون در آورد. و «لنین» پیشواى انقلاب روسیه در اکتبر 1917 م و پس از وى «استالین» از سوسیالیسم مارکسى حمایت کردند و آن را در اتحاد جماهیر شوروى سابق عملاً به اجرا در آوردند و یک نظام کاملاً سوسیالیسم مادى گرا به وجود آوردند. این تفکر همچنان ادامه دارد و برخى از کشورهاى جهان بر اساس همین نظام اداره مى شوند.

اصول نظام سوسیالیستى

اصول و مؤلفه هاى عمده نظام سوسیالیستى ـ که آن را از دیگر نظامهاى غیر دینى متمایز مى سازد ـ عبارتند از:

1. جامعه گرایى (جامعه باورى): مهم ترین اصل مشترک تمامى نظریه هاى سوسیالیستى، اهتمام آنها به ترجیح جامعه بر فرد، و فراتر نهادن سود همگانى بر سود فردى است. از این رو، لبه تیز انتقاد سوسیالیستها به سوى «مالکیت خصوصى» (اساسى ترین مؤلفه سرمایه دارى) بوده است. سوسیالیسم معاصر بسان سوسیالیسم سابق، فردگرایى اقتصادى، صنعتى و سرمایه سالارى مدرنیسم را رد مى کند. این مکتب با فردیت انسان و آزادیهاى اقتصادى لیبرالى و سرمایه دارى موافق نیست و فرد را عضوى از پیکره جامعه مى نگرد؛ البته این نگرش، با آزادیهاى فردى که در برخى از نحله هاى سوسالیستى به ویژه در اروپاى غربى بر آن اهتمام مى شود، منافاتى ندارد.

سوسیالیسم در واقع، بر ضد لیبرالیسم اقتصادى و کاپیتالیسم است؛ زیرا از نظر لیبرالیسم و کاپیتالیسم دخالت دولت در اقتصاد موجب اخلال و عدم شکوفایى سیستم اقتصادى است؛ اما سوسیالیستها معتقدند مالکیت خصوصى، رژیم اقتصادى آزاد و مناسبات تولیدى مالکیت خصوصى و اقتصاد آزاد و مبارزه با نابرابرى از مسائل بسیار مهم نظام اقتصادى و سیاسى اسلام است

ناشى از آن و اصل ارزش اضافى، عامل اساسى نابرابریها و ناهنجاریهاى اجتماعى و حتى فرهنگى بوده و هست، و اعتقاد دارند که دخالت و نظارت دولت در مقام نماینده اجتماع یا اکثریت، مى تواند نفع عمومى را از دستبرد فرد در امان دارد.

2. برابرى: یکى دیگر از مؤلفه هاى سوسیالیسم، اصل «برابرى» است. سوسیالیستها مالکیت خصوصى ابزار تولید را سرچشمه تمامى مفاسد و بیدادگریها و نابرابریهاى زیان خیز اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى مى دانند. به همین جهت، بر اصل برابرى تأکید دارند.

3. فراملیّتى (انترناسیونالیستى = Internationalistic): از جمله اصول و عناصر سوسیالیسم، تفکرات فراملیتى و گونه هایى از تمایلات انسان گرایانه و امانیستى بودن است (امانیسم جمع گرا). سوسیالیستها داعیه کوشش و مبارزه براى آزاد ساختن کل بشریت را دارند.

نظر اسلام

مالکیت خصوصى و اقتصاد آزاد و مبارزه با نابرابرى از مسائل بسیار مهم نظام اقتصادى و سیاسى اسلام است.

اقتصاد اسلامى بر عمیق ترین ابزار علمى استوار است: از جهتى، مالکیت خصوصى را مشروع شمرده، بر اقتصاد آزاد تأکید دارد و آن را موجب زیادى تولید و رقابت در میدانهاى کار و تجارت و باعث تشویق بر گسترش هر چه بیشتر کار و تولید و ایجاد احساس مسئولیت در انجام کار مى داند. اسلام، کار را هم چون جهاد در راه خدا و مایه شرف انسان قلمداد نموده، بیکارى و تنبلى را به شدت تقبیح و از آن نهى مى کند. در مکتب اسلام، دولت موظف است امکانات کار و تجارت و امنیت لازم را براى مردم فراهم آورد تا مردم با خیالى راحت به کار اقتصادى خود بپردازند.

و از طرف دیگر، اسلام قوانین ثابتى را وضع کرده که زمینه تراکم ثروت و جمع شدن اموال در نزد گروهى خاص را از بین ببرد؛ مثلاً در اسلام ربا حرام شده و نیز احتکار اموال و بهره کشى از افراد و غش در اموال و ضرر رساندن به اموال دیگران شدیدا نهى شده است.

از نظر اسلام، دولت موظف است کنترل بازار را به دست گیرد و جلوى گران فروشى، اجحاف و غش در معاملات را بگیرد و از تجار و صاحبان پول مالیات اخذ کند و بر هر فرد مسلمان واجب است که هنگامى که اموالش از حد مقدار تعیین شده بالا برود و رشد داشته باشد، خمس و زکات آن را بپردازد تا براى فقراى جامعه خرج شود. اینها از جمله قوانینى است که تا حدودى باعث جلوگیرى از تراکم ثروت مى گردد.

بنابراین، اقتصاد اسلامى به هیچ وجه با نظامهاى اقتصادى مورد نظر سوسیالیسم که با روح عدالت بیگانه است و مردم را به سوى فقر و بدبختى سوق مى دهد، هماهنگى و سازگارى ندارد.

میخائیل گورباچٍف

میخائیل سرگئه‌ویچ گورباچُف به روسی (Михаил Сергеевич Горбачёв) (متولد ۲ مارس ۱۹۳۱) از میخائیل گورباچف ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۱ آخرین رهبر اتحاد شوروی بود. تلاش‌ها و اصلاحات او باعث پایان جنگ سرد شد اما هم‌زمان یگانگی سیاسی حزب کمونیست اتحاد شوروی را نیز پایان داد و نهایتا باعث فروپاشی شوروی شد.[۱] گورباچف در سال ۱۹۹۰ جایزهٔ صلح نوبل را دریافت کرده است.

سال‌های آغازین و فعالیت سیاسی

میخائیل گورباچف در خانواده‌ای روسی – اکرایینی در روستای پریولنویه در نزدیکی استاوروپول، متولد شد.در سال ۱۹۵۰ با کسب مدال نقره دوره دبیرستان را به پایان رساند. او در دانشگاه مسکو در رشتهٔ حقوق تحصیل کرد و همانجا با همسر آینده‌اش، رایسا، آشنا شد. این دو در سپتامبر ۱۹۵۳ ازدواج کردند و پس از فارغ‌التحصیلی گورباچف در ۱۹۵۵در خانهٔ او در منطقهٔ استاوروپول (جنوب روسیه) به زندگی مشترک پرداختند.

گورباچف در ۱۹۵۲ و در سن ۲۱ سالگی به حزب کمونیست اتحاد شوروی پیوست. او در ۱۹۶۶ و در سن ۳۵ سالگی از موسسه کشاورزی مدرکی به عنوان "آگرونومیست-اکونومیست" دریافت کرد. در سال ۱۹۷۰ او به مقام دبیر اول کشاورزی منصوب شد و سال بعد به عضویت کمیته مرکزی حزب انتخاب شد. در سال ۱۹۷۲ او نمایندگی هیئتی از شوروی در سفر به بلژیک را به عهده گرفت و دو سال بعد در ۱۹۷۴ نمایندهٔ شورای عالی و رئیس کمیسیون ایستادهٔ مسائل جوانان شد.

در سال ۱۹۷۹ گورباچف به دفتر سیاسی پیوست و در آن‌جا از حمایت یوری آندروپوف، صدر وقت کا گ ب (که اتفاقا او هم از اهالی استاوروپول بود) برخوردار بود. در همان زمان کوتاهی که آندروپوف رهبر شوروی بود گورباچف بازهم ارتقا یافت. آندروپوف در ۱۹۸۴ فوت کرد. او با همکاری با آندروپوف بیش از ۲۰ درصد از بالاترین وزرای حکومتی و فرمانداران منطقه‌ای را با افراد جوانتر تعویض کرد. در همین دوران گریگوری رومانوف، نیکولای ریزکوف، و ایگور لیگاچف ارتقا یافتند که از این میان دو نفر آخر بعدها از نزدیکان گورباچف گشتند. ریزکوف در افتصاد و لیگاچف در امور کارمندان از مهم‌ترین همکاران گورباچف بودند. گورباچف در ضمن با جانشین آندروپوف، کنستانتین چرننکو، روابط حسنه‌ای داشت.

او به عنوان یکی از مقامات حزب کمونیست سفرهای بسیاری به خارج داشت و معروف است که سفرها عمیقا دیدگاه‌های سیاسی و اجتماعی او را تحت تأثیر قرار داد. در ۱۹۷۵ او در صدر هیئتی به آلمان غربی رفت و در ۱۹۸۳ در صدر هیئتی از شوروی برای دیدار نخست وزیر پیر ترودو و اعضای مجلس عوام کانادا به این کشور رفت. در ۱۹۸۴ او به پادشاهی متحد بریتانیای کبیر و ایرلند شمالی سفر کرد و آن‌جا با نخست وزیر مارگارت تاچر نیز دیدار کرد.

دبیر کل حزب کمونیست اتحاد شوروری

پس از مرگ کنستانتین چرننکو گورباچف در ۱۱ مارس ۱۹۸۵ و در حالی که ۵۴ سال داشت به عنوان دبیر کل حزب کمونیست انتخاب شد. او اولین رهبر حزب بود که در زمان انقلاب اکتبر هنوز به دنیا نیامده بود.

او به عنوان رهبر بلامنازع اتحاد شوروری شروع به اصلاحاتی در حزب کمونیست و اقتصاد دولتی نمود و در کنگرهٔ بیست و هفتم حزب کمونیست اتحاد شوروی در فوریه ۱۹۸۶ این اصلاحات را در سه عنوان گلاسنوست (در روسی: باز بودن)، پروستریکا (در روسی: دوباره‌سازی)، و اسکورین (در روسی: شتاب [توسعهٔ اقتصادی]) عرضه کرد.

اصلاحات و دموکراتیزاسیون

گورباچف امید داشت که برنامه‌های اصلاحات اقتصادی او (پروستریکا) در داخل باعث افزایش سطح زندگی و بازده کارگران شود. اما بسیاری از اصلاحات او بسیار رادیکال شمرده می‌شدند و با مخالفت‌هایی از درون حکومت شوروی مواجه شدند.

در ۱۹۸۵ گورباچف اعلام کرد که اقتصاد شوروی باید مجدداً از نو ساخته شود. در آن دوران معمولاً بیشتر از اصطلاح "اسکورین" برای اشاره به این "از نو ساخته شدن" استفاده می‌شد اما بعدها اصطلاح "پروستریکا" رایج‌تر گشت.

اولین اصلاحات معروف او در سال ۱۹۸۵ با نام اصلاحات الکلی صورت گرفت. این اصلاحات در جهت مبارزه با رواج گستردهٔ الکلی‌ها در اتحاد شوروی انجام شدند. قیمت ودکا، شراب و آبجو افزایش یافت و فروششان محدود به شرایطی خاص شد. اگر کسی هنگام کار یا در اماکن عمومی مست بود، دستگیر می‌شد. مشروب‌خوری در قطارهای طولانی مسیر و اماکن عمومی ممنوع شد. بسیاری از معروف‌ترین شرکت‌های شراب‌سازی تعطیل شدند. صحنه‌های نوشیدن الکل در فیلم‌ها سانسور شدند. این اصلاحات بیش از آن‌که بر الکلیسم در کشور تأثیر بگذارند یک افتضاح اقتصادی به شمار می‌رفتند که با انتقال الکل به اقتصاد بازار سیاه به بودجهٔ دولتی ضربه زدند.(الکساندر یاکولف این ضربه را بیش از ۱۰۰ میلیارد روبل می‌داند). می‌توان گفت که اصلاحات الکلی یکی از اولین اقداماتی بود که سلسلهٔ زنجیرواری از حوادث را رقم زد که نهایتا به فروپاشی اتحاد شوروی منجر شدند.

قانون کوپراتیوها که در مه ۱۹۸۸ اعلام شد شاید رادیکال‌ترین رفرم اقتصادی اوایل دوران گورباچف بود. از زمان نپ در دورهٔ لنین این اولین بار بود که (بر طبق این قانون جدید) مالکیت خصوصی بر بعضی کسب و کارها مجاز شد. قانون ابتدا مالیات‌های بسیار زیاد و محدودیت‌هایی در استخدام اعمال می‌کرد اما سپس برای باز کردن جای بیشتری برای فعالیت بخش خصوصی این‌ها نیز برداشته شدند. از این دوره به بعد رستوران‌ها، مغازه‌ها و شرکت‌های تولیدی کوپراتیو بخشی از صحنهٔ اقتصادی شوروی گشتند.

معرفی سیاست گلاسنوست توسط گورباچف آزادی‌هایی به مردم اعطا کرد. برای مثال درجهٔ بیشتری از آزادی بیان. این تغییری رادیکال به حساب می‌آمد بخصوص با توجه به این‌که کنترل مطبوعات و سرکوب انتقاد از دولت قبلا بخش مهمی از سیستم شوروی به حساب می‌آمد. بسیاری از محدودیت‌های نشریات برداشته شدند و هزاران نفر از زندانیان سیاسی آزاد شدند.

در ژانویه ۱۹۸۷ گورباچف به دموکراتیزاسیون دست زد. یعنی اعمال ترکیب عناصر دموکراتیک مثل انتخاب‌های چند کاندیدایی در روند سیاسی شوروی. در ژوئن ۱۹۸۸ در کنگرهٔ نوزدهم حزب کمونیست اتحاد شوروی، گورباچف رفرم‌های رادیکال‌تری معرفی کرد که کنترل حزب بر حکومت را کاهش می‌دادند. در دسامبر ۱۹۸۸ شورای عالی تأسیس "کنگرهٔ نمایندگان خلق" را تصویب کرد. این کنگره نهاد جدید مقننه در اتحاد شوروی بود. در مارس و آوریل ۱۹۸۹ انتخابات کنگره در سراسر اتحاد شوروی برگزار شد. در ۱۵ مارس ۱۹۹۰ گورباچف به عنوان اولین رئیس جمهور اتحاد شوروی انتخاب شد.

در مسائل بین‌المللی گورباچف بیشتر سعی در افزایش ارتباطات و تجارت با غرب را داشت. او با بسیاری از رهبران غربی همچون مارگارت تاچر، هلموت کهل صدر اعظم وقت آلمان غربی، و رونالد ریگان (رئیس جمهور وقت آمریکا) روابط حسنه‌ای برقرار کرد. معروف است که تاچر گفته :"من آقای گورباچف را دوست دارم-می‌توانیم با هم معامله کنیم". در ۱۱ اکتبر ۱۹۸۶ گورباچف و ریگان در ریکیاویک، پایتخت ایسلند دیدار کردند تا در مورد کاهش سلاح‌های هسته‌ای میان‌برد در اروپا مذاکره کنند. این نهایتا به امضای معاهدهٔ نیروهای هسته‌ای میان‌برد (آی ان اف) در ۱۹۸۷ انجامید.

در فوریه ۱۹۸۸ گورباچف شروع به بیرون کشیدن نیروهای شوروی از افغانستان کرد و تا سال بعد تمام نیروهایش را بیرون کشید. اما جنگ داخلی در آن کشور به پیش رفت و نهایتا مجاهدین رژیم پرو شوروی نجیب‌الله را سرنگون کردند. بین سال‌های ۱۹۷۹ و ۱۹۸۹ حدود ۱۵٬۰۰۰ نفر از شهروندان شوروری در این جنگ کشته شدند. (به جنگ شوروی در افغانستان نگاه کنید)

همچنین در همین سال ۱۹۸۸ بود که گورباچف اعلام کرد که اتحاد شوروی دیگر از دکترین برژنف پیروی نمی‌کند و ملل بلوک شرق آزادی تصمیم گرفتن در مسائل خارجی را دارند. این را می‌توان از بزرگ‌ترین اصلاحات گورباچف در سیاست خارجی دانست تا جایی که سخن‌گوی وقت وزارت خارجه، گنادی گراسیموف، دکترین جدید را دکترین سیناترا نامید. همین قطع دکترین برژنف بود که در ۱۹۸۹ به ظهور انقلاباتی در اروپای شرقی انجامید که به پیامد آن‌ها تقریباً تمامی دولت‌های کمونیست سرنگون شدند. به غیر از رومانی بقیهٔ این انقلابات همه انقلاباتی غیرقهر آمیز بودند که طی آن‌ها رژیم‌های طرفدار شوروی سقوط کردند. پایان هژمونی شوروی بر اروپای شرقی عملاً جنگ سرد را پایان داد و به همین خاطر گورباچف در ۱۵ اکتبر ۱۹۹۰ برندهٔ جایزهٔ صلح نوبل شد. او دو سال قبل در ۱۹۸۸ مرد سال مجلهٔ تایمز نیز شده بود.

گرچه اصلاحات سیاسی گورباچف عملاً برای رشد دموکراسی و آزادی در اتحاد شوروی مفید بودند سیاست‌های اقتصادی او کشور را به مشکلات اقتصادی بیشتر نزدیک‌تر کردند. با پایان دههٔ ۱۹۸۰ کمبود شدید منابع اولیهٔ غذایی (گوشت، و شکر) باعث معرفی دوبارهٔ سیستم زمان جنگ جیره بندی کوپن‌های غذایی که طبق آن هر فرد در هر ماه تنها می‌توانست مقدار معینی از هر محصول را مصرف کند شد. در قیاس با ۱۹۸۵ کسری دولت از ۰تا ۱۰۹ میلیارد روبل افزاش یافت. مخازن طلا از ۲۰۰۰ به ۲۰۰ تن کاهش یافتند و بدهی خارجی از ۰ به ۱۲۰ میلیارد دلار رسید.

کودتا و فروپاشی شوروی

گرچه تلاش گورباچف به نوعی برای زنده کردن سوسیالیسم در شوروی بود، اما دموکراتیزاسیون اتحاد شوروی و اروپای شرقی عملاً قدرت حزب کمونیست و حتی خود گورباچف را زیر سوال برد. عدم سانسور و تلاش گورباچف برای ایجاد فضای باز سیاسی بدون این‌که خود او بخواهد باعث نفوذ انواع جنبش‌های ناسیونالیستی قومی و گاهی ضد روسی در جمهوری‌های شوروی شد. بسیاری از این جمهوری‌ها خواهان استقلال عمل بیشتری از مسکو شدند. بخصوص در جمهوری‌های بالتیک یعنی استونی، لیتوانی و لاتویا که در ۱۹۴۰ و توسط استالین به خاک شوروی پیوند زده شده بودند. همچنین جنبش‌های ناسیونالیستی در جمهوری‌های شوروی از جمله گرجستان، اوکراین، ارمنستان و آذربایجان فعال شدند. گورباچف سهوا باعث آزاد شدن نیرویی شده بود که نهایتا اتحاد شوروی را نابود کرد.[۱]

پاسخ گورباچف به رشد بیشتر جدایی‌طلبی در جمهوری‌ها پیشنهاد معاهدهٔ جدیدی از اتحاد بود که طبق آن یک فدراسیون داوطلبانه در یک اتحاد شوروی دموکراتیزه شده ایجاد می‌شد. جمهوری‌های آسیای میانه که به قدرت اقتصادی و بازارهای اتحاد شوروی برای رشد نیاز داشتند شدیدآ از معاهدهٔ جدید پشتیبانی کردند. اما رفرمیست‌های رادیکال‌تر مثل رئیس جمهور وقت جمهوری سوسیالیستی فدراتیو شوروی روسیه، بوریس یلتسین، معتقد بودند که یک جهش ناگهانی به اقتصاد بازار نیاز است و حاضر بودند برای نیل به اهداف خود اتحاد شوروری را تجزیه کنند.

نقطهٔ مقابل این رفرمیست‌ها تندروهایی بودند که هنوز شدیدا در حزب کمونیست و ارتش قدرت داشتند. این تندروها با هرگونه روندی که امکان داشت به تجزیهٔ شوروی بیانجامد مخالف بودند. با نزدیک شدن امکان امضای معاهدهٔ جدید تندروها شورش کردند.

نیروهای تندرو در کادر رهبری شوروری در ۱۹۹۱ کودتای اوت را سازمان دادند و تلاش کردند گورباچف را از قدرت عزل کنند و اجازه ندهند معاهدهٔ اتحاد جدید را امضا کند. در همین موقع گورباچف سه روز را (از ۱۹ اوت تا ۲۱ اوت) در حبس خانگی در یک ویلا در کریمه گذراند، و پس از آن آزاد شد و به قدرت برگشت. با این حال وی به محض بازگشت به قدرت متوجه شد که نه نهادهای قدرت اتحادیه و نه روسیه به فرمان‌های او عمل نمی‌کنند و در عوض یلتسین است که قدرت دارد. در ضمن گورباچف مجبور شد که بسیاری از اعضای دفتر سیاسی را اخراج کند و بسیاری از آنان را دستگیر کند. "گروه هشت" شامل هشت نفر رهبران کودتا بودند که دستگیر شدند.

هدف گورباچف این بود که حزب کمونیست اتحاد شووری را متحد نگاه دارد اما آن‌را بیشتر به سوی سوسیال دموکراسی سوق دهد. اما تناقضات زیادی در این برنامه وجود داشت. او در عین حال از لنین تمجید می‌کرد، سیستم اجتماعی سوئد را ستایش می‌کرد و قصد داشت به زور نیروهای نظامی دولت‌های بالتیک را درون شوروی حفظ کند. ولی پس از این‌که حزب کمونیست پس از کودتای اوت ممنوع اعلام شد گورباچف عملاً به جز نیروهای مسلح قدرتی نداشت. یلتسین حتی آن نیروها را نیز با وعدهٔ پول به دور خود جمع کرد. نتیجتا در کریسمس ۱۹۹۱، ۲۵ دسامبر ۱۹۹۱، گورباچف استعفا داد و اتحاد سوسیالیستی جماهیر شوروی از هم پاشید.[۲]

بسیاری در غرب گورباچف را بخاطر پایان جنگ سرد ستایش می‌کنند اما معروف است که او در روسیه از محبوبیت کمی برخوردار است. علت این را اولا نقش مهم او در فروپاشی شوروی و ثانیا مصائب اقتصادی پس از آن می‌دانند. با این‌حال بعضا نظرسنجی‌ها اعلام می‌کنند که اکثریت مردم روسیه از اهداف پروستریکای گورباچف و آزادی‌های حاصل از آن خشنود و راضی هستند.[۳]

فعالیت‌های سیاسی پس از استعفا

گورباچف در ۱۹۹۲ بنیاد گورباچف را تأسیس کرد. او در ۱۹۹۳ صلیب سبز بین‌الملل یکی از سه حامی مالی "منشور زمین"‌را تأسیس کرد. او در ضمن به باشگاه رم پیوست.

در ۱۹۹۶ گورباچف کاندید ریاست جمهوری روسیه شد اما شاید به علت عدم محبوبیت‌اش بخاطر فروپاشیدن اتحاد شوروی حدود یک درصد از آرا را کسب کرد.

در ۱۹۹۷ گورباچف در یک آگهی تبلیغاتی فروشگاه زنجیره‌ای غذایی پیتزا هات حاضر شد. او از این کار قصد کسب درآمد برای "آرشیو پروستریکا" را داشت.

در ۲۵ نوامبر ۲۰۰۱ گورباچف حزب سوسیال دموکرات روسیه ر ا بنیان گذشت. این حزب اتحادی از چندین حزب سوسیال دموکرات در روسیه است. او در می ۲۰۰۴ پس از اختلاف با رئیس حزب در مورد موضع حزب در انتخابات دسامبر ۲۰۰۳ از سمت رهبری آن استعفا داد.

در ژوئن ۲۰۰۴ گورباچف به عنوان نمایندهٔ روسیه در تشیع جنازهٔ رونالد ریگان شرکت کرد.

در سپتامبر ۲۰۰۴ و پس از حملات تروریستی چچن در روسیه، رئیس جمهور وقت این کشور ولادیمیر پوتین طرحی برای جایگزینی انتخابات فرمانداران محلی با سیستمی که در آن فرمانداران مستقیما توسط رئیس جمهور معرفی می‌شدند و توسط مجالس منطقه‌ای رای اعتماد می‌گرفتند ارائه کرد. گورباچف، در کنار کسانی چون یلتسین، این عمل را دوری از دمکراسی خواندند و از آن انتقاد کردند.

در سال ۲۰۰۵ گورباچف بخاطر نقشش در اتحاد مجدد آلمان‌ها جایزهٔ "پوینت آلفا"‌را دریافت کرد. در همین سال او دکترای افتخاری از دانشگاه مونستر نیز دریافت کرد.

در بیستمین سال فروپاشی دیوار برلین وی از جانب دولت المان دعوت شد تا دومینوهای ساخته شده را حرکت دهد و آنها را بیندازد.

او در حال حاضر ساکن مسکو پایتخت روسیه است.

نکات جالب

  • در غرب در زمان رهبری گورباچف به این علت که او از رهبران پیشین خودمانی تر بود به "گربی" معروف شده بود.
  • در ۱۹۸۷ گورباچف اعلام کرد که سیاست‌های گلاسنوست و پروستریکا تا حدود زیادی وامدار سیاست "سوسیالیسم با چهرهٔ انسانی" الکساندر دوبچک هستند. وقتی از او در مورد تفاوت اقدامات او و بهار پراگ پرسیده شد، گورباچف پاسخ داد:"نوزده سال"
  • در ۱۹۸۹ در هنگام تظاهرات تیان آن من و پیش از اعلام حکومت نظامی در پکن، گورباچف بازدیدی رسمی از چین به عمل آورد. در این سفر وقتی از او در مورد دیوار بزرگ چین پرسیدند او گفت :"اثر بسیار زیبایی است. ولی به اندازهٔ کافی بین مردم دیوار هست." در این هنگام روزنامه‌نگاری از او پرسید :"دوست دارید دیوار برلین پایین کشیده شود؟" گورباچف بسیار جدی پاسخ داد :"چرا که نه؟"

سمت و سوی مذهبی

گورباچف با این‌که در کودکی در کلیسای ارتدکس روسیه غسل تمعید داده شده است به خدا اعتقاد ندارد و آتئیست است.

ناوئوس فلامئوس

گورباچف مشهورترین فردی از دوران معاصر است که لکهٔ "نائوس فلامئوس" قابل دیدن دارد. این نشان قرمز رنگ که بر روی سر طاس او دیده می‌شود منبع بسیاری از طنزها و شوخی‌ها بین منتقدان و کاریکاتوریست‌ها و نقاشان بوده است.

 منبع : ویکی‌پدیای انگلیسی

کاخ سفید از مهمانانش چگونه پذیرایی می کند

 در روابط خارجی همچون سایر حوزه های سیاسی، نحوه حضور مقابل انظار عمومی بسیار حائز اهمیت است. چهره های سیاسی درگیر ظرایف زیادی هستند؛ این که با اشخاص مناسب دیده شوند یا آن قدر مصاحبه کنند که افکار عمومی را در مورد میزان نفوذشان متقاعد کنند.

رهبران اندکی هستند که بهتر از روسای جمهور ایالات متحده، این قواعد ظریف و پر جزئیات را می دانند. آنها همیشه چند حقه تازه در آستین دارند تا همتایان بین المللی خود را خشنود کنند و مجیزشان را بگویند یا این که گولشان بزنند و دستشان بیاندازند.

از مهمانی های شام باشکوه و مسافرت به کمپ دیوید تا نوشیدن یک قهوه دوستانه و بدون تشریفات در دفتر بیضی شکل رئیس جمهور در کاخ سفید، هر قدمی که یک رهبر خارجی در جریان دیدارش از واشنگتن برمی دارد به دقت تنظیم می شود تا پیامی شایسته و واضح را به ببنندگان داخل و خارج کشور برساند
.

ملاقات در دفتر بیضی

این یک مراسم استاندارد در ملاقات یک رئیس دولت است. ملاقات ها معمولا کمتر از یک ساعت طول می کشد و شش تا هشت مشاور از هر طرف به رهبران یاری می رسانند.

اما چیزی که در این میان مهم است حواشی این ملاقات است. اگر رهبر مورد نظر بدون گرفتن عکس هایی در حال دست دادن با رئیس جمهور وارد دفتر شود یا از آن بیرون بیاید همه خبرنگاران آن را به عنوان نشانه بدی تلقی می*کنند
.

مهمانان در اتاق بیضی قهوه صرف می کنند اما بعضی از رهبران در کاخ سفید با ناهار پذیرایی می شوند
.

در سالن کنفرانس کوچکی که مشرف به اتاق بیضی است شرکت کنندگان زیادی روی صندلیها می نشینند. آنها می تواند در صورت تمایل عکس هم بگیرند. این رسمی است که به زمان فرانکلین روزولت که ناچار بود بعد از ابتلایش به فلج اطفال همواره روی صندلی چرخدارش بنشیند، باز می گردد. علتش آن بود که او دوست نداشت توجه عمومی را به بیماری اش جلب کند
.

سال گذشته ، وقتی که یک کنفرانس مطبوعاتی با گوردن براون نخست وزیر وقت بریتانیا برگزار شد، به محض این که دو طرف، روی صندلی های دسته دار اتاق بیضی نشستند مطبوعات بریتانیا به این گمان افتادند که این نشانه سردی روابط بین دو طرف است، چون این مراسم، شکوه سالن شرقی کاخ سفید را کم داشت
.

سالن کنفرانس شرقی

برگزاری یک کنفرانس خبری مشترک با رئیس جمهور در اتاق پر زرق و برق شرقی (و اگر وضع هوا اجازه بدهد در باغ گل سرخ معروف مجاور آن) جایگاه و اهمیت ملاقات کننده را ارتقا می*دهد.

معمولا به سران دولت های بریتانیا و استرالیا (البته به استثنای گوردن براون) این فرصت داده شده است که در سالن کنفرانس شرقی یک سخنرانی خبری داشته باشند تا این برنامه به وضوح نشانه ای از "روابط ویژه" با ایالات متحده باشد
.

در این کنفرانس های خبری معمولا خبرنگاران داخلی و خارجی به تناوب از رهبران سوال های متعددی می کنند
.

مراسم اتاق شرقی باید به پیشنهاد ایالات متحده برگزار شود، در غیر این صورت مقامات خارجی به شکل مودبانه ای تقاضا می کنند که از آنها برای این مراسم دعوت شود
.

ضیافت شام رسمی

ضیافت شام رسمی به راستی گل سرسبد مهمان نوازی کاخ سفید است اما ممکن است به کسانی که برای یک دیدار رسمی به ایالات متحده دعوت شده اند نیز پیشنهاد شود.

افراد دعوت شده عموما سران کشورها هستند اما به طور استثنایی گاهی سران دولت ها هم به این ضیافت دعوت می شوند
.

برای بریتانیا به صورت سنتی تنها ملکه (و نه نخست وزیر) مفتخر به چنین ضیافت شامی خواهد بود
.

ضیافت های شام در نهایت تشریفات و شکوه هستند و می توانند شامل گارد احترام و مراسم استقبال رسمی و پر زرق و برق و شلیک بیست و یک تیر تفنگ به نشانه احترام نظامی و حتی دعوت به سخنرانی در کنگره باشند
.

اولین ضیافت شام رسمی آقای اوباما برای مانموهان سینگ، نخست وزیر هند در ماه نوامبر گذشته به وسیله افراد فاقد شهرتی چون میشل و طارق صالحی که راه خود را به مهمانی یافته بودند، مختل شد
.

سفر به کمپ دیوید

کمپ دیوید استراحتگاه ریاست جمهوری است و بسیاری از روسای جمهور ایالات متحده به عنوان وسیله ای برای بناکردن روابط شخصی تر و فراتراز چارچوب دستورالعمل های دولتی با رهبران خارجی از آن استفاده می*کنند.

به عنوان مثال، جورج بوش اعتقاد داشت که ضیافت های شام رسمی چندان کارایی ندارند و ترجیح می داد که با رهبران خارجی مورد علاقه اش در مزرعه اش در تگزاس یا کمپ دیوید وارد گفتگو شود
.

آقای بوش حتی یک بار جونیچیرو کویزومی، نخست وزیر وقت ژاپن را که به شدت به الویس پریسلی علاقه مند بود، به آرامگاه این ستاره موسیقی راک در ممفیس ایالت تنسی برد. آنها با هواپیمای مخصوص ریاست جمهوری ایالات متحده به آن جا رفتند. این یکی از شگردهای رئیس جمهوری برای جلب نظر مهمانش بود
.

آقای کلینتون برخلاف آقای بوش دارای املاک خانوادگی نبود و دریافته بود که آلرژی اش در کمپ دیوید عود می کند. به همین جهت آقای کلینتون مهمانی های شام بزرگداشت یا کنفرانس هایی نظیر "آپک" را ترجیح می داد،  جایی که او می توانست عطش سیری ناپذیرش به پرکاری و نیز تمایلش به گپ زدن با همتایانش را فرو نشاند
.

آقای اوباما آخر هفته های متعددی را با خانواده اش در کمپ دیوید گذرانده ولی تاکنون حتی یک رهبر خارجی را به آن جا نبرده است
.

ملاقات اتفاقی

ملاقات با برخی رهبران خارجی می تواند رئیس جمهور را در وضعیت بغرنجی قرار دهد. ملاقات با دالایی لاما می تواند یک مثال خوب برای این مورد باشد.

پذیرایی از دالایی لاما به عنوان رهبر سیاسی مخالف دولت چین با خشم چین رو به رو می شود. برای این که از ملاقات ترتیب داده شده چنین برداشتی نشود، کارمندان کلینتون یک ملاقات با معاون رئیس جمهور یا همسر او را ترتیب دادند، در حالی که آقای کلینتون "بدون برنامه قبلی" به جمع آنها پیوست
.

جورج بوش نیز به جای پذیرفتن دالایی لاما در دفترکارش در کاخ سفید ترجیح داد او را در خانه اش ملاقات کند، این در حالی بود که بر نقش رهبری مذهبی (و نه رهبری سیاسی) او در تبت تاکید می کرد
.

آقای اوباما بعد از امتناع اولیه از ملاقات دالایی لاما بالاخره او را در ماه فوریه در کاخ سفید به حضور پذیرفت
.

روسای جمهور برای القاء حس دوستی های در حال شکل گیری هر از چند گاهی در مقابل دوربین ها به شکل غیر رسمی ظاهر می شوند. به عنوان مثال آقای اوباما اخیر دوست جدیدش دمیتری مدودف، رئیس جمهور روسیه را برای صرف چیز برگر و سیب زمینی سرخ کرده به یکی از پاتوق های مورد علاقه اش برد در حالی که دوربین ها نیز این دو را تعقیب می*کردند
.

مراسم با بانوی اول آمریکا

یک رهبر موفق، همسر موفقی نیز دارد. به همین دلیل دفتر بانوی اول آمریکا ممکن است برنامه هایی را برای همسران رهبران کشور هایی خاص ترتیب دهد. این برنامه ها می تواند صرف ناهار، دیدار از مدارس و گالری های هنری و حتی کاشتن درخت باشد.

اقامت در بلیر هاوس

"
بلیرهاوس" که در همسایگی کاخ سفید در خیابان پنسیلوانیای واشنگتن دی سی قرار دارد، اقامتگاه رسمی مهمانان رئیس جمهور است.

این مکان معمولا برای رهبران کشورها در نظر گرفته می شود و مهمانان باید از سوی رئیس جمهور برای اقامت در آن جا دعوت شوند
.

امنیت فوق العاده و نزدیکی به کاخ سفید از مزایای "بلیرهاوس" است

http://soltanworld.com/forum/threads۰   

دادگاه نورنبرگ

دادگاه نورنبرگ در ۲۰ نوامبر ۱۹۴۵م پس از خاتمه جنگ جهانی دوم به منظور محاکمه ۲۲ تن از رهبران آلمان نازی که باعث کشته شدن بیش از ۵۰ میلیون نفر و متلاشی شدن زندگی میلیون‌ها انسان بودند، تشکیل شد.

این دادگاه در شهر نورنبرگ آلمان برگزار شد و هشت قاضی از آمریکا،بریتانیا،روسیه و فرانسوی بودند خود هیتلر و هیملر (رئیس وافن اس‌اس) و یوزف گوبلز (وزیر تبلیغات نازی) قبل از دستگیری خودکشی کردند.رابرت لی(رئیس جبهه کار رایش) پس از دستگیری خود را حلق‌آویز کرد و گورینگ (فرمانده لوفت وافه) پس از دادگاه و قبل از اعدامش با خوردن سیانور خودکشی کرد.

ریاست دادستان‌ها را راربرت اچ. جکسون به عهده داشت و بیش از پنج میلیون صفحه مدرک به همراه هزاران حلقه فیلم از هولوکاست و ده‌ها شاهد را به دادگاه ارائه کرد.

محاکمه شدگان

هرمان گورینگ

گورینگ در سلسله مراتب نظامی رده‌اش بعد از هیتلر بود و رئیس نیروی هوایی آلمان نازی بود و کسی بود که فرمان کشتار یهودیان را امضا کرد و در ۳۰ سپتامبر ۱۹۴۶ توسط دادگاه به مرگ با طناب دار محکوم شد. او قبل از اجرای حکم با قرص سیانوری که قبل از دستگیری پنهان کرده بود خودکشی کرد.

رودلف هس

او معاون و منشی هیتلر بود و در طول بازجویی‌ها و دادگاه خودش را به فراموشی زد(یا واقعا فراموشی گرفت) به حبس ابد محکوم شد ولی در زندان و با استفاده از سیم برق مهتابی در سال ۱۹۸۷ خودرا حلق‌آویز کرد.

فریتز زاکل

او رئیس بخش اردوگاه‌های کار اجباری آلمان نازی بود که به مرگ با طناب دار محکوم شد.

آلبرت اسپیر

او وزیر تسلیحات هیتلر بود که از نیروی کار یهودیان برای کارخانه‌های تسلیحات آلمان استفاده می‌کرد در ۲۳ مه ۱۹۴۵ در خانه‌اش بازداشت شد و در ۳۰ سپتامبر ۱۹۴۶ به بیست سال زندان محکوم شد.

مارتین بورمان

کارل دونیتز

رئیس نیروی زیردریایی آلمان بود پس از مرگ هیتلر به مدت ۲۳ روز پیشوای آلمان نازی بود و در جنگ با برتانیا دستور داد که تمام سربازان نجات یافته از کشتی شکسته انگلیسی در دریا رها شوند و بدین جهت به جنایت در دریای آزاد محکوم شد.

هانس فرانک

او فرماندار لهستان در زمان اشغال توسط هیتلر و مسئول مرگ سه میلیون یهودی در اردوگاه‌های مرگ لهستان بود و در اواخر مه ۱۹۴۵ دستگیر شد و به اعدام با طناب دار محکوم شد.

ویلهلم فریک

ویزر کشور آلمان نازی و به اعدام محکوم شد.

هانس فریتچه

دستیار گوبلز که تبرئه شد

والتر فونک

رئیس رایش بانک که گروه اس‌اس بعد از بدست آوردن طلاهای یهودیان آن را تبدیل به پول نقد برای گروه اس‌اس می‌کرد

آلفرد یودل

رئیس ستاد کایتل بود که به اعدام محکوم شد

ارنست کالتنبرنر

رئیس سازمان امنیت و مسئول فرستادن افراد به اردوگاه کار اجباری یا کشتن مخالفان هیتلر بود و به اعدام محکوم شد

ویلهلم کایتل

او رئیس ستاد فرماندهی نظامی هیتلر بود و به اعدام محکوم شد

گوستاو کورپ فون بوهلن اوند هالباخ

موسسه بین‌المللی تولید فولاد و مهمات کارخانه دار آلمانی گوستاوکروپ به پیشبرد اهداف امپریالیستی نازیها کمک کرد.

رابرت لی

رئیس جبهه کار رایش که بعد از دستگیری و قبل از دادگاه خود را با پارچه حوله حلق آویز کرد

کنستانتین فون نویرات

نخستین وزیر خارجه هیتلر

فرانتز فون پاپن

معاون صدراعظم آلمان بود که هیتلر را به قدرت رسیدن یاری کرد و تبرئه شد.

اریش ردر

فرمانده نیروی دریایی آلمان بود

یواخیم فون ریبنتروپ

وزیر امورخارجه آلمان بود که به اعدام محکوم شد و ۶ اکتبر ۱۹۴۶ حکمش اجرا شد

هیالمار شاخت

او به سازماندهی امور مالی نازی کمک کرد و به دلیل آنکه در جنایات هیتلر نقش نداشت تبرئه شد

بالدور فون شیراخ

رئیس سازمان جوانان هیتلری به بیست سال زندان محکوم شد

آرتور زایس اینکورات

فرمانروای هلند تحت اشغال بود و به اعدام محکوم شد.

یولیوس اشترایخر

او ناشر روزنامه نازی دِر اشتورمر بود که به اعدام محکوم شد

 منبع : از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

 

موشك هاي بالستيك

 هنگامي كه ايالات متحده آمريكا و اتحاد جماهير شوروي پيمان منع گسترش موشك هاي بالستيك را امضا كردند فقط ۹ كشور موشك بالستيك داشتند در صورتي كه امروز بيش از ۳۰ كشور موشك بالستيك دارند و ۱۴ كشور در توليد يا صادرات موشك بالستيك و تكنولوژي مربوط به آن دست دارند.
يكي از بازوان پر قدرت و تواناي هر كشوري يا بهتر است بگوييم پر قدرت ترين بازوي تواناي هر كشور نيروي نظامي آن است. نيروهاي نظامي به چندين بخش زميني، هوايي و دريايي تقسيم مي شوند كه در تمام آنها هدف اصلي يكي است ولي شيوه كارها با يكديگر تفاوت دارد. در تمامي بخش ها وجود چندين هزار خدمه لازم است تا نقشه ها به صورت صحيح و كامل اجرا شود.
وجود خدمه زياد در يك يگان نظامي هنگام جنگ باعث تلفات جاني زيادي خواهد شد همان طور كه مي توان در جنگ جهاني اول و دوم اين فاجعه را به وضوح ديد. به همين خاطر چندين دهه است كه كشورها به دنبال ساخت تجهيزاتي هستند كه بدون استفاده از انسان و تنها با يك نظارت الكتريكي به مناطق مختلف كشورها حمله برد تا ديگر از تلفات جاني خبري نباشد. هواپيماهاي بدون سرنشين (UAV) از اين قبيل هستند ولي از مهم ترين مقوله اين امر مي توان موشك ها را نام برد
.
رعب انگيزترين و مخوف ترين وسيله نظامي است به گونه اي كه اگر كشوري قدرت موشكي بالايي داشته باشد مي تواند با آسايش و آرامش امنيت خود را حفظ كند
.
در دنياي امروز به رغم امضاي پيمان نامه هاي متعدد كشورها و قراردادهاي بين المللي كه براي كنترل تكنولوژي موشكي در سازمان ملل به امضا مي رسد، در نهايت كشوري حرف اول را مي زند كه به لحاظ موشكي مجهزتر باشد. تا قبل از جنگ جهاني دوم بنا به مقتضيات جنگ فقط چندين كشور در حال جنگ بودند كه ابرقدرت موشكي محسوب مي شدند مانند روسيه و آلمان. در واقع جنگ براي اينها مانند كاتاليزوري در عرصه پيشرفت در صنايع موشكي بود
.
پس از فروكش كردن التهابات جنگ جهاني دوم، بسياري از كشورها دست به كار شدند و شروع به ساخت و يا حداقل خريد موشك كردند زيرا مي دانستند اگر سيستم موشكي قوي داشته باشند پشتوانه خوبي براي حفظ امنيت دارند. هر روزه انواع موشك ساخته و آزمايش مي شد كه در اين ميان يك تكنولوژي توجه همگان را به خود جلب كرد و آن موشك هاي بالستيك بود
.
يك موشك بالستيك يك ماشين تحويل موشك ـ مولد، شامل سيستم رهيابي و محفظه حمل مهمات است كه اساساً عليه اهداف زميني و سطحي مورد استفاده قرار مي گيرد. انواع گوناگون موشك هاي بالستيك برحسب برد طبقه بندي شده اند.

۱ـ موشك بالستيك جنگي كوتاه برد (BSRBM) با برد ۱۵۰ كيلومتر
۲ـ موشك بالستيك كوتاه برد (SRBM) با برد ۷۹۹ـ۱۵۰ كيلومتر
۳ـ موشك بالستيك ميان برد (MRBM) با برد ۲۳۹۹ـ۸۰۰ كيلومتر
۴ـ موشك بالستيك دوربرد (IRBM) با برد ۵۴۹۹ـ۲۴۰۰ كيلومتر
۵ـ موشك بالستيك قاره پيما (ICBM) با برد ۵۵۰۰ كيلومتر به بالا

نوع خاص ديگري از موشك بالستيك هم وجود دارد كه از زيردريايي شليك مي شود و با نام اختصاري SLBM شناخته مي شود. در ساخت موشك هاي بالستيك مبحث پيشرانش كه مشخص كننده برد موشك است مهم ترين مسئله است كه اين ميزان برد، معيار سنجش قدرت تخريبي موشك است. موشك هاي بالستيك براي شناسايي دقيق هدف يك محفظه هدايت براي حمل دقيق كلاهك به هدف مورد نظر را دارا هستند و فرق ميان اين محفظه هدايت كنترل موشك و دقت آنها را متفاوت مي كند.

شليك يك موشك بالستيك در چندين مرحله انجام مي شود. پس از اين كه موشك به فضاي بالاي جو رفت و در اصل فاز شليك را به پايان رساند قسمتي از آن جدا شده و ديگر تبديل به يك RV «دستگاه ورود مجدد» مي شود كه خود را در فضا رها مي كند و شامل كلاهك و قسمت هاي رهيابي است. پس از جداشدن RV ديگر وظيفه اش را به تنهايي انجام مي دهد تا خود را به هدف موردنظرش برساند. «ماشين هاي ورود مجدد چندمنظوره MIRV كه توسط موشك هاي بزرگتر حمل مي شوند نيز مي توانند به طور مستقل به سوي هدف سير كنند

برد بسيار بالا و توانايي حمل مقدار زياد مهمات و حمل كلاهك هاي هسته اي موشك هاي بالستيك را از ديگر موشك ها جدا مي كند. با وجود اين كه موشك هاي بالستيك جزو سلاح هاي كشتارجمعي (WMD) محسوب نمي شود ولي مي تواند مقدار زيادي از انواع سلاح هاي كشتارجمعي را حمل كند و به عنوان يك منبع نگراني براي كشورها به  حساب آيد. فناوري موشك هاي بالستيك هم بعد از جنگ جهاني دوم رشد و نمو پيدا كرد و از دهه ۱۹۵۰ ابرقدرت هاي موشكي به وجود آمدند كه تهديدي براي كشورهاي ديگر محسوب مي شدند.
در اين زمينه اتحاديه جماهير شوروي يك سر و گردن از رقباي خود بالاتر بود. با گذشت زمان پر قدرت تر شد و همواره حرف اول را مي زد؛ اين امر كشورهاي ديگر مخصوصاً رقيب سرسختش يعني ايالات متحده آمريكا را آزار مي داد. روسيه در عين حال با توجه به مصالح اقتصادي ـ سياسي كشورش گوشه اي از اين قدرت را با برخي از كشورها، خصوصاً چندين كشور آسيايي تقسيم كرد. اين قضيه آمريكا را به تاملي سخت در عرصه نظامي كشاند زيرا به جز قدرتمندشدن كشورها اين نگراني وجود دارد كه كشورهاي تحت سلطه، خود به تنهايي به گسترش تكنولوژي موشك بالستيك دست يافته و به ساخت موشك بپردازند.

تقريباً تمامي كشورهاي آسيايي خريدارهاي بسيار خوبي براي روسيه هستند و در فهرست موشك هاي اين كشورها حداقل نام يك يا دوتا از موشك هاي روسي ديده مي شود و حتي به غير از كشورهاي آسيايي، اروپايي ها نيز به همين گونه اند. به غير از روسيه و چين در آسيا، ايران و كره شمالي نيز در زمينه موشكي قوي هستند. كره شمالي با داشتن موشك هاي بالستيك از قبيل تائپودونگ ۱و۲ (Taepodong1,2) و يا نودونگ ۱ و ۲ (Nodong1,2) به گستره اي به شعاع ۴۰۰۰ تا ۶۰۰۰ كيلومتري اطراف كشورش مسلط است و ايران نيز با داشتن موشك هاي زلزال و شهاب سه (شهاب چهار در حال آزمايش است) قدرت بزرگي در منطقه محسوب مي شود. نگراني هاي آمريكا از گسترش و فروش موشك هاي بالستيك دولت رونالد ريگان را متاثر كرد. به نحوي كه تمركز نيروي نظامي آمريكا را به اين موضوع برانگيخت و زماني شوروي نخستين موشك بالستيك قاره پيماي (ICBM) خود را پرتاب كرد كه توانايي حمل سلاح هاي هسته اي و غيرهسته اي در حجم بالا را داشت. نيروي نظامي آمريكا موفق به طرح سيستم دفاع موشك هاي بالستيك (Defensive Ballestic Missile) شد ريگان طراحان و مهندسان هوافضاي خود را بر سيستم ابتكاري دفاع راهبردي ـ فضايي متمركز كرد كه اين تمركز موجب ارتقاي چشمگير سطح تكنولوژي دفاع موشكي بالستيك (BMD) آمريكا شد. گونه هاي جديد اين سيستم را در دوران رياست جمهوري جورج بوش هم به گونه اي تكميل يافته تر مي بينيم.
بسياري از متخصصان آمريكايي متذكر شدند كه سيستم دفاع موشكي بالستيك بسيار پرهزينه تر از سيستم حمله موشكي است و بايد بيشتر به حمله موشكي متكي بود. موشك هاي بالستيك در جنگ ها خسارات زيادي به كشورها وارد كرده اند. به عنوان مثال در جنگ جهاني دوم آلمان چيزي بيش از سه هزار موشك بالستيك به نام V-2 «ملقب به اسلحه انتقام» به انگلستان و آنتروپ طي سال هاي ۴۵ـ۱۹۴۴ شليك كرد. در جنگ ايران و عراق بارها از موشك هاي اسكاد روسي استفاده شد در جنگ خليج فارس عراق از موشك هاي بالستيك استفاده كرد و بسياري از نقاط عربستان سعودي را در سال ۱۹۹۱ نشانه گرفت كه يك موشك به يك پايگاه نظامي آمريكايي اصابت كرد و ۲۸ سرباز آمريكايي در آن مردند.

موشك هاي بالستيك همواره باعث ايجاد تنش بين كشورها بود. براي نمونه بحران موشك هاي بالستيك كوبا در سال ۱۹۶۲ كه با تحويل موشك هاي دوربرد اتحاديه جماهير شوروي به كوبا انجام شد جنگ سرد را گرم تر كرد يا بحران تايوان در سال ۱۹۹۶ پس از انتخابات دموكراتيك چين چندين موشك بالستيك به خطوط كشتيراني نزديك تايوان شليك كرد و در اواخر دوران تائپودونگ در سال ۱۹۹۸ كه كره شمالي يك موشك بالستيك را به طور غيرمنتظره روي محدوده هوايي ژاپن آزمايش كرد باعث اعتراض كشورهاي غربي شد.
هنگامي كه ايالات متحده آمريكا و اتحاد جماهير شوروي پيمان منع گسترش موشك هاي بالستيك را امضا كردند فقط ۹ كشور موشك بالستيك داشتند در صورتي كه امروز بيش از ۳۰ كشور موشك بالستيك دارند و ۱۴ كشور در توليد يا صادرات موشك بالستيك و تكنولوژي مربوط به آن دست دارند. پس همواره تهديد شليك يك موشك بالستيك از طرف اين كشورها وجود دارد و مهم تر از آن فروش يك موشك به يك گروه تروريستي
!
براي جلوگيري از اين امر موافقتنامه بين المللي كنترل تكنولوژي موشكي (MICR) كه موافقتنامه اي داوطلبانه است در سال ۱۹۸۷ بين ملل و دول مختلف براي كنترل جابه جايي موشك ها و تكنولوژي هاي مربوطه كه قابليت  حمل سلاح هاي كشتارجمعي (WMD) را ايجاد مي كند بسته شده است ولي آيا مي توان مطمئن بود كه تمامي كشورها به همه توافقنامه هايي كه امضا كرده اند، پايبند بمانند. همانند آمريكا كه يك شبه بدون گرفتن هيچ اجازه و مدركي و با زير پا گذاشتن تمامي موافقتنامه ها و تعهدنامه هاي بين المللي به عراق حمله كرد و هيچ كدام از آنها را در نظر نگرفت؟

منبع : http://military.blogfa.com/cat-3.aspx  

«مروري‌ بر تاريخ‌ رابطه‌ آمريكا با ايران‌ قبل‌ و بعد از انقلاب‌»

 به‌دليل‌ آنكه‌ ايران‌ و آمريكا در قبل‌ از پيروزي‌ انقلاب‌ با يكديگر رابطه‌سياسي‌ و اقتصادي‌ داشتند و اين‌ رابطه‌ سياسي‌ در بعد از پيروزي‌ شكوهمندانقلاب‌ اسلامي‌ قطع‌ شده‌ است‌ ـ با وجود رابطه‌ اقتصادي‌ ـ، در اين‌ بخش‌ به‌ارزيابي‌ رابطه‌ ايران‌ و آمريكا در دو مقطع‌ زماني‌ قبل‌ و بعد از انقلاب‌مي‌پردازيم‌. شرايط‌، ويژگي‌ها و مقتضيات‌ زماني‌ متفاوت‌ اين‌ دو مقطع‌، باعث‌مي‌شود تا جداگانه‌ به‌ بررسي‌ نوع‌ و چگونگي‌ رابطه‌ ايران‌ و آمريكا پرداخته‌شود. بنابراين‌، در اين‌ فصل‌ موضوعات‌ زير را مورد بررسي‌ قرار مي‌دهيم‌:

۱. باز شدن‌ راه‌ نفوذ و سيطره‌ آمريكا در ايران‌.

۲. هدف‌ آمريكا از ارتباط‌ با ايران‌ قبل‌ از انقلاب‌.

۳. دخالت‌ آمريكا در اقتصاد ايران‌ قبل‌ از انقلاب‌.

۴. نتيجه‌ وابستگي‌ اقتصاد ايران‌ به‌ آمريكا.

۵. وضعيت‌ اقتصاد ايران‌ و آمريكا در اوايل‌ پيروزي‌ انقلاب‌.

۶. رابطه‌ ايران‌ و آمريكا در سال‌هاي‌ پس‌ از پيروزي‌ انقلاب‌.

۷. نكته‌ پاياني‌: ديدگاه‌ صاحبنظران‌ آمريكايي‌ در مورد تحريم‌هاي‌ ايران‌.

 ۱.باز شدن‌ راه‌ نفوذ و سيطره‌ آمريكا در ايران‌

در بررسي‌ شكل‌گيري‌ روابط‌ ايران‌ و آمريكا و فراز و نشيب‌هاي‌ آن‌ تازمان‌ پيروزي‌ انقلاب‌ اسلامي‌ بايد لزوماً به‌ عواملي‌ چون‌ وضعيت‌ زماني‌،سياست‌هاي‌ حاكم‌ جهاني‌، موقعيت‌ ايران‌، سيستم‌ حكومتي‌ ايران‌ و به‌ويژه‌رقابت‌هاي‌ سلطه‌گرانه‌ قدرت‌هاي‌ مسلط‌ توجه‌ داشت‌. رقابت‌هاي‌ سلطه‌گرانه‌ياد شده‌ و باج‌خواهي‌هاي‌ روس‌ و انگليس‌، سرانجام‌ رژيم‌ حاكم‌ را به‌ اين‌ فكرانداخت‌ تا با بازكردن‌ پاي‌ قدرت‌ سومي‌، از شدت‌ فشار و رقابت‌هاي‌ موجوداين‌ دو قدرت‌ بكاهد؛ اين‌ قدرت‌ سوم‌ تازه‌ نفس‌ (آمريكا) مدعي‌ حق‌ حاكميت‌ملت‌ها بر سرنوشت‌ خويش‌ بود.

اتخاذ استراتژي‌ انزوا گرايانه‌ و عدم‌ مداخله‌ در مسايل‌ جهاني‌ در آن‌ مقطع‌زماني‌ مزيد بر علت‌ شده‌، ايران‌ را بيش‌ از پيش‌ به‌ سمت‌ برقراري‌ روابط‌مستحكم‌ با آمريكا كشاند. نمونه‌اي‌ از اين‌ تمايل‌ و خود شيريني‌ نظام‌شاهنشاهي‌ ايران‌ را در اولين‌ شوك‌ نفتي‌ (سال‌ 1352) شاهديم‌. در اين‌ شوك‌نفتي‌ و تحريم‌ نفتي‌ آمريكا و اسرائيل‌ و طرفداران‌ غربي‌ اسرائيل‌ از سوي‌اعراب‌ قيمت‌ نفت‌ تا 10 برابر افزايش‌ يافت‌. از سوي‌ ديگر دولت‌ ايران‌ درجهت‌ نشان‌ دادن‌ وفاداري‌ سياسي‌ خود به‌ آمريكا و اسرائيل‌ و خروج‌ آنان‌ ازوضعيت‌ بحران‌ نفت‌، به‌ شكستن‌ تحريم‌ نفتي‌ اعراب‌ اقدام‌ نمود. نتيجه‌ اين‌ امرباعث‌ 10 برابر شدن‌ درآمد ايران‌ گرديد و چنانكه‌ در برخي‌ منابع‌ اشاره‌ شده‌،اين‌ رقم‌ از 3/2 ميليارد دلار به‌ 23 ميليارد دلار رسيد. اين‌ افزايش‌ درآمددست‌ شاه‌ را در خريدهاي‌ فزاينده‌ و گوناگون‌ تسليحاتي‌ باز گذاشت‌ و شاه‌باشعار «كميت‌، كيفيت‌، سرعت‌»، ايران‌ را به‌ انباري‌ از تسليحات‌ غربي‌ وآمريكايي‌ تبديل‌ كرد كه‌ اين‌ مسأله‌ كشورهاي‌ عربي‌ را وحشت‌ زده‌ مي‌كرد.در فاصله‌ 20 سال‌ يعني‌ بين‌ سال‌هاي‌ 1971 ـ 1950 كل‌ خريدهاي‌ تسليحاتي‌ايران‌ از آمريكا به‌ يك‌ ميليارد دلار هم‌ نرسيد، ولي‌ از سال‌ 1971 تا 1978كه‌ سياست‌ واگذاري‌ نقش‌ ژاندارمي‌ منطقه‌ به‌ ايران‌ مطرح‌ مي‌شود، اين‌ رغم‌ به‌19 ميليارد دلار مي‌رسد.

جرج‌ بال‌ يكي‌ از معاونين‌ سابق‌ وزارت‌ خارجه‌ آمريكا، ضمن‌ اشاره‌ به‌آمار و ارقام‌ مشابهي‌، پرده‌ از اوج‌ سلطه‌ گري‌ آمريكا و سلطه‌پذيري‌ ايران‌زمان‌ شاه‌ برداشته‌، به‌ نقش‌ مستقيم‌ آمريكا در سياستگزاري‌هاي‌ نظامي‌ ايران‌اشاره‌ دارد:

ما شاه‌ را به‌طور كامل‌ تحت‌ نظارت‌ داشتيم‌؛ اين‌ ما بوديم‌ كه‌ مي‌گفتيم‌ شما به‌فلان‌ سلاح‌ احتياج‌ نداريد و به‌ فلان‌ سلاح‌ احتياج‌ داريد.

بنابراين‌ بايد اذعان‌ كنيم‌ كه‌ روابط‌ نزديك‌ ميان‌ آمريكا و ايران‌ در طي‌دوران‌ حكومت‌ شاه‌ سابق‌، يك‌ نمونه‌ كامل‌ از روابط‌ سلطه‌آميز بين‌ المللي‌يعني‌ چهره‌اي‌ آشنا از سياست‌ جهاني‌ امروز بوده‌ است‌. جالب‌ اينجاست‌ كه‌شاه‌ نيز به‌ اين‌ مسأله‌ اعتراف‌ كرده‌ و كشور و خود را وابسته‌ به‌ آمريكامي‌دانست‌؛ وي‌ در آخرين‌ روزهاي‌ اقتدار خود در ايران‌، خطاب‌ به‌ وزيرخزانه‌ داري‌ وقت‌ آمريكا ـ در دوران‌ رياست‌ جمهوري‌ كارتر ـ چنين‌مي‌گويد:

ارتش‌ در دست‌ شما بود؛ اقتصاد مملكت‌ را خودتان‌ برنامه‌ريزي‌ مي‌كرديد؛ساواك‌ را خودتان‌ و اسرائيل‌ تأسيس‌ كرديد؛ پليس‌ را دولت‌ جنابعالي‌ تربيت‌مي‌كرد. چيزي‌ نبود كه‌ من‌ از شما پنهان‌ كرده‌ باشم‌؛ حالا هم‌ نبايد همه‌شكست‌هايتان‌ را به‌ گردن‌ من‌ بيندازيد.

ادامه نوشته

خاستگاه سومریان باستان

این سوالی است که هنوز هم بر سر آن بحث و جدال می باشد

آقای ویل دورانت معتقد است :” با تمام پژوهشهایی که شده ، نمی توان گفت که سومریان از چه نژادی هستند و از کدام راه به سرزمین سومر آمده اند. آثار نشان می دهد که مردم کوتاه بالا و تنومند بوده ، بینی بلند و راست و غیر سامی داشته اند. پیشانی کمی به عقب چشمان به طرف پایین متمایل بوده است و بیشتر آنان ریش می کذاشتند. “ آقای سجادیه در کتاب “نیاکان سومری ما” نظریات مختلف را به ترتیب زیر جمع بندی کرده است :

۱. خاستگاه نخستین قوم سومری محل بحث است ؛ اما امکان دارد که منطقه ای در بخش شمالی ایران یعنی گیلان و مازندران باشد .

۲.  اقوام سومری از منطقه مورد بحث از یک طرف تا دره سند و از سوی دیگر تا شمال عربستان منتشر شده است و آثاری از زبان و نژاد و تمدن خود باقی نهادند؛ که در هر صورت ، مناطق جنوبی خلیج فارس ، خوارزم و شوش هم به عنوان خاستگاه سومریان مطرح است .

۳. شباهتهای چشم گیری میان عقاید و اسامی مردم آراتا در غرب ایران و سومریان یافت شده است .

۴. سومریان از هر کجا آمده باشند ، با ساکنان قبلی بین النهرین و غرب ایران در آمیخته اند .

۵. نمی توان آغاز تمدن بشری را تنها به سومریان منسوب دانست ؛ اما آثار باقیمانده تمدنی از آن قوم به حدی است که میتوان آن را پایه گذار تمدن بشری دانست و در ادامه آقای سجادیه به این نظر میرسد که “پیش از سومریان ، اقوام ایرانی با سومریان در منطقه سومر سکنی داشتند.بعد ها نیز اقوام ایرانی با سومریان درآمیخته اند. تاثیرات فرهنگ و هنر سومری در بلوچستان، خوارزم، دره سند، کاشان و خوزستان دیده شده است و در طول زمان هزاران سال خصوصا در دوره هخامنشی به بعد ، فرزندان سومریان با ایرانیان در هم آمیخته اند.لذا اگر سومریان ، آریایی یا آریایی تبار نباشند ، به هر حال از نیاکان نژادی و فرهنگی ما محسوب میشوند . اگر ایرانیان پیش از سومر از تبار آریایی هم نباشند،در اصل موضوع فرقی حاصل نمیشود. اسکلتها و نگاره های سومری شباهت بسیاری به ایرانیان دارند و قیافه ها ، زرد پوست یا سیاه پوست نیستند و با مردم سامی تفاوتهایی دارند و به قیافه امروز خوزیان ، مردم فارس و کهکیلویه شباهت دارند. اندام ها کوتاه متمایل به بلند ، قوی، چشم ها باز ، صورت ها پر موو چهره ها سفید سیاه است .

ادامه نوشته