خصلتهای شیعه

عن الامام ابی جعفر(ع) قال:

... فو الله! ما شیعتنا الا من اتقی الله و اطاعه. و ما کانوا یعرفون - یا جابر - الا بالتواضع و التخشع و الامانة و کثرة ذکر الله و الصوم و الصلاة و البر بالوالدین و التعاهد للجیران من الفقراء و اهل المسکنة و الغارمین و الایتام و صدق الحدیث و تلاوة القرآن و کف الالسن عن الناس الا من خیر و کانوا امناء عشائرهم فی الاشیاء.

امام باقر(ع) فرمود:

سوگند به خدا! شیعه ی ما نیست مگر کسی که تقوای الهی داشته باشد و از او اطاعت کند.

ای جابر! شیعیان، شناخته نیستند مگر به تواضع و فروتنی و امانتداری و زیاد یاد خدا کردن و روزه و نماز و نیکی به پدر و مادر و تعهد نسبت به همسایگان فقیر و زمینگیر و مقروض و یتیمان و راستگویی و تلاوت قرآن و بازداشتن زبان از گفت و گوی در مورد مردم، جز نیکی آنها. آنان، در همه کارها، امین اطرافیان شان هستند.

کافی 2/74/3.

مراجع تقلید چه نظری راجع به رفتار با اهل سنت دارند؟

✅مراجع تقلید چه نظری راجع به رفتار با اهل سنت دارند؟
📌ممکن است هریک از ما با افراد سنّی مذهب برخورد اجتماعی داشته باشیم. با این افراد چگونه باید برخورد کنیم؟ ما به عنوان شیعیان اهل بیت «ع» چه رفتاری باید داشته باشیم تا رضایت خدا، پیامبر و اهل بیت بزرگوار ایشان را در پی داشته باشد؟ نظر مراجع معظم تقلید را در این باره جویا شدیم:

👈آیت الله خامنه ای:
هرکس چه در محیط سنی و چه در محیط شیعه به همدلی و ارتباطات حسنه و دوستانه بین شیعه و سنی کمک کند.
👈آیت الله نوری همدانی:
در روایات متعدد و صحیح بسیاری از جمله روایت صحیحه زید شحام و عبد الله بن سنان و معاویة بن وهب وارد شده است که: در مساجد اهل سنت نماز بگزارید و مریضانشان را عیادت کنید و در تشیع جنازه هایشان حاضر شوید و اگر توانستید امام جماعت یا مؤذن آنها شوید این کار را بکنید که اگر شما چنین عمل کردید خواهند گفت: اینان جعفریان اند، خدا او را رحمت کند.
👈آیت الله مکارم شیرازی:
اهل تسنن مسلمان هستند ولی به دلیل عدم اعتقاد به ولایت حضرت علی (علیه السلام) و اولاد ایشان عباداتشان نقصان دارد و کامل نیست. لذا باید مانند تمام مسلمانان، با کمال ادب و احترام با آنها رفتار نماییم و سعی کنیم با عمل و رفتار خود الگوی خوبی جهت تبلیغ و معرفی مکتب اهل بیت علیهم السلام به دیگران باشیم. توجه داشته باشید لازم است از کارهایی که باعث تفرقه صفوف و ایجاد شکاف بین مسلمانان می شود خودداری شود، و همه مسلمین در برابر دشمنان اسلام متحد شوند.
👈آیت الله علوی گرگانی:
طبق دستور امامان معصوم علیهم السلام باید با آنها با نیکی و حسن اخلاق برخورد شود تا آنها جذب به تشیع شوند و در تشییع جنازه آنها و مراسم آنها در صورت توان شرکت کنید و در مواردی که بحث منطقی و محترمانه امکان دارد با آنها مباحثه علمی کنید اما جسارت و فحاشی و لعن و جدل ممنوع است.
👈آیت الله شبیری زنجانی:
از آنچه که موجب تفرقه و اختلاف بین مسلمین و تضعیف اسلام می شود باید اجتناب گردد. رعایت اخلاق اسلامی، ادای امانت، عیادت از بیماران و شرکت در تشییع جنازه آنها، ادای حقوقی که دارند همانند حق همسایگی از جمله سفارشات اهل بیت (علیهم السلام) است. باید در رفتار با آنان به مشترکات تکیه کرد و یکی از بزرگترین اشتراکات شیعه و سنی، محبت و مودت اهل بیت علیهم السلام است.
👈آیت الله مظاهری:
باید بر مبنای احترام متقابل باشد و به طور کلّی شیعیان باید در برخورد با اهل سنت، زینت تشیّع و اهل بیت«سلام الله علیهم» باشند و رفتاری که موجب بدنامی و وهن تشیّع باشد از آنها سرنزند.
👈آیت الله محقق کابلی:
باید برادرانه باشد مانند رفتار با یک برادر مسلمان شیعه

📌منبع: http://okhowah.com/?a=mobile.id&id=485

ابوذرغفاری

روزی حضرت علی (ع) نزد اصحاب خود فرمودند: من دلم خیلی بحال ابوذر غفاری می سوزد خدا رحمتش کند.
اصحاب پرسیدند چطور ؟
مولا فرمودند: آن شبی که به دستور عثمان ماموران جهت بیعت گرفتن از ابوذر برای عثمان به خانه ی او رفتند چهار کیسه ی اشرفی به ابوذر دادند تا با عثمان بیعت کند.
ابوذر خشمگین شد و به مامورین فرمود:
شما دو توهین به من کردید; اول آنکه فکر کردید من علی فروشم و آمدید من را بخرید و دوم بی انصاف ها آیا ارزش علی چهار کیسه اشرفی است؟
شما با این چهار کیسه اشرفی می خواهید من علی فروش شوم؟
تمام ثروت های دنیا را که جمع کنی با یک تار موی علی عوض نمی کنم.
آنها را بیرون کرد و درب را محکم بست.
مولا گریه می کردند و می فرمودند:
به خدایی که جان علی در دست اوست قسم آن شبی که ابوذر درب خانه را به روی سربازان عثمانی محکم بست سه شبانه روز بود او و خانواده اش هیچ نخورده بودند و از گرسنگی سنگ به شکم خود بسته بودند . . .

کلام ناب

قال الامام على بن الحُسین السجّاد عليهم السلام :

ألا و إنَّ أبغَضَ النّاسِ إلَى اللّه ِ مَن يَقتَدي بِسُنَّةِ إمامٍ و لا يَقتَدِي بِأعمالِهِ ؛

آگاه باشید ( هشدار ) كه منفورترين مردم نزد خداوند كسى است كه سيره امامى را برگزيند ولى از  

كارهاى او پيروى نكند . 

الكافى ، ج ۸ ، ص ۲۳۴ .

فرقه اسماعیلیه

روایاتی در کتب معتبر شیعه اثنا عشری وجود دارد که فرقه اسماعیلیه، از آنها جهت اثبات مدعای خود استفاده می کنند. ارزیابی شما از این روایات چیست؟

متن کامل پرسش
روایات و مطالبی در کتب شیعه موجود است که شیعیان اسماعیلی برای اثبات امامت اسماعیل از آنها استفاده می کنند. لطفا کیفیت رد و یا مفهوم واقعی این روایات را بفرمایید. بخصوص روایت اول که در کتب شیعه برای نشان دادن امامت امام حسن عسکری (ع) استفاده می شود. ایضاً منابعی تاریخی نیز وجود دارد که بر حیات اسماعیل پس از شهادت پدر تأکید دارند، این مطالب چگونه رد می شوند.
لازم به ذکر است این مطالب از منابع اسماعیلی گرفته شده است و صحت و سقم آنها را بررسی نکرده ام.
1. روى الکلینی والمفید والطوسی عن أبی هاشم داود بن القاسم الجعفری قال : کنت عند أبی الحسن العسکری وقت وفاة ابنه أبی جعفر وقد کان أشار إلیه ودل علیه، وانی لأفکر فی نفسی وأقول هذه قصة أبی إبراهیم وقصة إسماعیل، فاقبل إلی أبو الحسن وقال: نعم یا أبا هاشم بدا لله فی أبی جعفر وصیر مکانه أبا محمد کما بدا له فی إسماعیل بعدما دل علیه أبو عبدالله ونصبه، وهو کما حدثتک نفسک وأنکره المبطلون .. أبو محمد ابنی الخلف من بعدی عنده ما تحتاجون إلیه، ومعه آلة الإمامة والحمد لله !!
2. عن مسمع کردین قال: دخلت على أبی عبدالله وعنده إسماعیل، قال: ونحن إذ ذاک نأتم به بعد أبیه... الروایة !! انظر الاختصاص (290) والبصائر (97) والبحار (47/82) وإثبات الهداة : (3/165).
3. ذکر الولید بن صبیح أن أباه قد أوصى إلیه وقال : کان بینی وبین رجل یقال له : عبد الجلیل صداقة فی قدم، فقال لی : إن أبا عبدالله أوصى إلى إسماعیل فی حیاته قبل موته بثلاث سنین !! انظر البحار : (48 / 22 ).
4. کذلک ذکر الحسن بن موسى النوبختی فی کتابه ( فرق الشیعة ) أن الأمام الصادق نص على ابنه إسماعیل وهذا قوله: (فإنه لما أشار جعفر بن محمد إلى إمامة ابنه إسماعیل ثم مات إسماعیل فی حیاة أبیه رجعوا).
5. منابعی که بر حیات اسماعیل تاکید دارند:
سنة 138 /755 عند المقریزی فی اتعاظ الحنفا. لیبزغ 1909 ص6 وطبعة القاهرة. تح .شیال.م1.ص15.
الجوینی .تاریخ جهان .لندن 1937-1912 م3 ص146.رشید الدین .اسماعیلیان.ص10 .دی غویه مذکرات قرامطة البحرین .لیدن 1886 ص203 .مقالة کازانوفا فی
JA .سلسلة 11. 19. 1922 ص126.ص135

پاسخ اجمالی
با توجه به این که اسماعیل، فرزند بزرگ امام صادق(ع) بودند، بسیاری از شیعیان بر این باور بودند که مقام امامت بعدها به ایشان خواهد رسید و امام ششم نیز به دلیل شرایط حاکم بر جامعه و نیاز به پنهانکاری جهت حفظ جان امام بعدی، این باور را صریحاً تکذیب نمی کردند، اما با وفات اسماعیل در زمان حیات پدرشان، این باور در میان بیشتر شیعیان به فراموشی سپرده شد. مشابه چنین وضعیتی در ارتباط با ابوجعفر محمد، فرزند بزرگ امام هادی(ع) نیز تکرار شد. روایات شیعه نیز تماماً بیانگر همین موضوع بوده و عقاید اسماعیلیه با کمک آن قابل اثبات نیست.

پاسخ تفصیلی
در مورد روایاتی که در پرسش شما به آنها اشاره شده، باید گفت:
1. حدیث اول با اختلافاتی در تعابیر، در منابع شیعی متعددی مشاهده می شود که کتاب کافی، [1] ارشاد مفید، [2] غیبة طوسی، [3] کشف الغمة، [4] و بحار الانوار [5] از آن جمله می باشد.
براساس این روایت، اباهاشم جعفری، هنگام وفات ابوجعفر [6] که یکی از فرزندان امام هادی(ع) و برادر بزرگ تر امام حسن عسکری (ع) بود، در آن مکان حضور داشتند.
با توجه به این که ابوجعفر، بزرگ تر از امام یازدهم بود، شیعیان تصور می کردند که امام بعدی او است و شاید هم به همان دلایلی که در مورد اسماعیل وجود داشت، امام هادی(ع) نیز برای حفظ جان امام حسن(ع)،به گونه ای رفتار می کردند که زمینه چنین باوری در شیعیان از بین نرود. با توجه به این باور عمومی، راوی حدیث (ابوهاشم) به فکر فرو رفته و وضعیت موجود را با زمان وفات اسماعیل در زمان حیات امام ششم(ع) مقایسه می کند. سپس، بدون آن که سخنی بر زبان آورد از جانب امام هادی (ع) مورد خطاب قرار می گیرد که آری! آنچه به ذهنت آمده صحیح بوده و این دو وضعیت، کاملاً با هم مشابه است.
آنچه در این حدیث وجود دارد و موجب شده تا اسماعیلیه از آن به نفع خود بهره برداری کنند، آن است که در ضمن روایت بیان شده که "کَمَا بَدَا لَهُ فِی إِسْمَاعِیلَ بَعْدَ مَا دَلَّ عَلَیْهِ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ نَصَبَه‏" و از این عبارت برداشت می شود که اسماعیل از جانب امام صادق (ع) به مقام امامت نصب شده است.
اما این استدلال از چند جهت قابل خدشه است:
1-1. استناد به این روایت، فرع پذیرش امامت امام هادی (ع) است، که با عقاید اسماعیلیه سازگار نیست.
2-1. آنچه به سادگی می توان از این روایت برداشت نمود، این است که اسماعیل نتوانست به مقام امامت نائل شده و این مقام، در اختیار امام کاظم(ع) قرار گرفته و امامت اسماعیل با وفات او هیچ گاه صورت عملی به خود نگرفته، هر چند که باور عمومی شیعیان، احتمال آن را می داد.
3-1. از میان منابعی که این روایت را نقل کرده و در دسترس ما است، کتاب کافی از لحاظ زمانی، قدیمی تر از سایر کتب است. این کتاب، عبارتی را به کار گرفته که واژه "نصب" در آن مشاهده نمی شود تا مورد استدلال اسماعیلیان قرار گیرد. بیان این نکته نیز مهم است که به اعتقاد بیشتر اندیشمندان شیعی، شیخ کلینی، مؤلف کتاب کافی، دقت بیشتری در حفظ متون اصلی روایات داشته است. [7]
با توجه به این نقل، ممکن است که در اصل روایت، سخنی از نصب نبوده، اما راویان بعدی، این روایت را نقل به معنا کرده [8] و با توجه به باور عمومی که بدان اشاره شد، عبارت دال بر نصب (و لو ظاهری و موقت) را در آن گنجانده باشند، بدون آن که چنین موضوعی را مورد پذیرش قرار دهند؛ چون مطمئنیم که دیگر مؤلفان اشاره شده نیز بر مرام و مکتب اسماعیلیه نبوده اند.
2. آنچه از روایت دوم برداشت می شود، تنها این است که شیعیان می پنداشتند اسماعیل، امام بعدی است و بیشتر از آن، چیز دیگری از این روایت قابل استفاده نیست و همان گونه که اشاره شد، ما نیز وجود چنین باوری را در میان شیعیان آن زمان انکار نمی کنیم.
3. در سومین روایت نیز شخصی به نام ولید بن صبیح به امام صادق (ع) عرضه می دارد که من از دوست قدیمی ام، عبد الجلیل شنیدم که شما سه سال قبل از مرگ اسماعیل، او را وصی خود قرار داده اید! امام ششم، چنین وصیتی را به شدت و با سوگند، انکار کرده و بیان می دارند که اگر وصیتی هم کرده باشم، وصی من، فرزند دیگرم موسی(ع) است. [9] آیا از چنین روایتی، عقاید اسماعیلیه اثبات می شود؟!
4. متن موجود در کتاب فرق الشیعه نوبختی نیز به موضوعی فراتر از دیگر روایات، اشاره نکرده و با استفاده از دو عبارت موجود در آن، یعنی "أشار" و "رجعوا" می توان گفت که این متن، بیانگر باوری است که در میان شیعیان در ارتباط با امامت اسماعیل در آینده وجود داشته است که بعد از وفات ایشان، غالب شیعیان از این باور دست برداشتند.
5. در منابع معتبر شیعه اثناعشری، روایتی مبنی بر زنده ماندن اسماعیل، بعد از امام صادق (ع) وجود ندارد و منابع اشاره شده (که متن روایات مورد نظر در آن را درج ننموده و تنها به ذکر آدرس بسنده کردید) نیز از منابع شیعی نیستند.


[1] کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 1، ص 327، ح 10، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365 هـ ش.
[2] شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 318، کنگره شیخ مفید، قم، 1413 هـ ق.
[3] شیخ طوسی، الغیبة، ص 82 و 200، مؤسسه معارف اسلامی، قم، 1411 هـ ق.
[4] إربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج 2، ص 406، مکتبة بنی هاشمی، تبریز، 1381 هـ ق.
[5] مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 50، ص 241، ح 6، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 هـ ق.
[6] این امامزاده بزرگوار به نام محمد و با لقب ابوجعفر در زمان حیات امام هادی (ع) وفات کرده و مزار ایشان با عنوان "سید محمد" در شهر "بلد" عراق که میان "بغداد" و "سامرا" قرار دارد، مورد احترام شیعیان است.
[7] نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، ج 2، ص 219، دار احیاء التراث العربی، چاپ هفتم.
[8] بر اساس توصیه های معصومان، لازم نیست که یک روایت را دقیقاً با همان متن ارائه شده از سوی امام نقل نمود، بلکه اگر متن دقیق آن در ذهن راوی وجود نداشته باشد، می توان از متن دیگری استفاده کرد که همان معنا را داشته باشد. ر.ک: وسائل الشیعة، ج 27، ص 80، ح 33255؛"قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّی أَسْمَعُ الْکَلَامَ مِنْکَ فَأُرِیدُ أَنْ أَرْوِیَهُ کَمَا سَمِعْتُهُ مِنْکَ فَلَا یَجِی‏ءُ قَالَ فَتَعَمَّدُ ذَلِکَ قُلْتُ لَا قَالَ تُرِیدُ الْمَعَانِیَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَلَا بَأْس‏".
[9] "فَقَالَ یَا وَلِیدُ لَا وَ اللَّهِ فَإِنْ کُنْتُ فَعَلْتُ فَإِلَى فُلَانٍ یَعْنِی أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى ع".

آثار بحث از مهدويت

چه آثار و فوايدي بر بحث از مهدويت در اين زمان مترتّب است؟

برخي بر اين گمان‏اند كه طرح وبررسي موضوع مهدويت در اين زمان امري بي‏فايده است، زيرا اين موضوع مربوط به آينده بشريت است وآينده واتفاقات آن امري است مجمل ومبهم، امّا آنچه وظيفه ماست اينكه به تكاليف خود در عصر وزمان خود عمل كنيم؛ زيرا هر عصر وزماني مقتضيات خود را مي‏طلبد... .

پاسخ: بحث از مهدويت در اين عصر وزمان آثار وفوايدي دارد كه به برخي از آنها اشاره مي‏كنيم:

1 - آرمان قيام وانقلاب مهدي(عج) يك فلسفه بزرگ اجتماعي، اسلامي است. اين آرمان بزرگ گذشته از اينكه الهام بخش ايده وراه‏گشاي به سوي آينده است، آينه بسيار مناسبي است براي شناخت آرمان‏هاي اسلامي.

2 - نويد به برپايي حكومتي جهاني واسلامي اركان وعناصر مختلفي دارد كه برخي فلسفي وجهاني است وجزئي از جهان بيني اسلامي است، وبرخي فرهنگي وتربيتي است، برخي سياسي است وبرخي اقتصادي وبرخي اجتماعي است. وبرخي انساني يا انساني، طبيعي مي‏باشد.

انسان مي‏تواند با الگوپذيري از برنامه‏هاي جامع وفراگير حضرت در عصر ظهور به آرمان‏هاي واقعي اسلام نزديك شود.

3 - در طول تاريخ ودر سطح جهان، انقلاب‏هاي گوناگوني از قبيل فرهنگي، سياسي، اجتماعي و... صورت گرفته است، ولي اكثر اين انقلاب‏ها يا در شروع موفق نبوده ويا اينكه در مواجهه با مشكلات فراوان ومقابله با دشمنان خود نتوانسته است دوام بياورد... وتنها نگاه سبزي كه شيعه به مهدويت دارد مي‏تواند با ايجاد روحيه اميد در جامعه، مردم را از نااميدي ويأس برهاند. شيعه معتقد به امام زماني زنده وحاضر وناظر بر اعمال خود است كه او را در مواقع حساس كمك كار خواهد بود. اين اعتقاد از جهت روان‏شناسي آثار عميقي را در روحيه شيعيان خواهد گذاشت.

4 - از آن جهت كه وقت تشكيل حكومت امام زمان(عج) مشخص نيست وهر لحظه مي‏تواند زمان ظهور باشد، لذا وظيفه داريم كه نظري به مباحث مهدويت وظهور كرده وخصوصيات عصر ظهور ووظايف خود در آن عصر را بدانيم.

5 - رسيدن به حكومت جهاني توحيدي در عصر ظهور، شرايطي دارد كه برخي از آنها به دست خود بشر حاصل مي‏گردد، از آن جمله رسيدن بشر به تكامل همه جانبه ورسيدن به مستواي عالي فكري است. لذا بر ماست كه آرمان‏هاي اصيل اسلامي در عصر ظهور را بدانيم تا بتوانيم هر چه بهتر در نزديك شدن آن سهيم بوده و زمينه ساز ظهور حضرت باشيم.

6 - بحث از مهدويت تنها بحث از اموري نيست كه مربوط به آينده بشريّت باشد، بلكه بحث از امامت ومهدويت است، بحث از اينكه در هر زماني بايد امام معصومي موجود باشد، خواه حاضر ومشهور وخواه غايب وپنهان تا حجت‏ها وبينات خداوند باطل نگردد.

و لذا در روايات اسلامي از رسول خدا(ص) مي‏خوانيم: "من مات ولم‏يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهليّة"   

"هر كس بميرد و پيشواي زمان خود را نشناسد مرده است از نوع مردن زمان جاهليت. 

بحث از مهدويت، بحث از غيبت و فلسفه آن وآثار و بركات وجود امام در اين عصر غيبت است.

و لذا بحث از مهدويت از وظايف و تكاليف شيعه در عصر غيبت است.

 مهدویت از دیدگاه اسماعیلیان

مقدمه

الحمدلله رب العالمین وصلی اللهُ علی محمدوآله بیت طاهرینr

اصل موضوع مهدویت و ظهور و قیام فردی از خاندان پیامبر با عنوان و لقب مهدی از دیرباز بوده است و چنین باوری بر­خاسته از احادیث فراوان پیامبر uدرباب ظهور مهدی موعود استوار شده بودو امامان  شیعه در طول زمان با بیان ویژگی­های زمان ظهورتا حدود زیادی آن را روشن­تر ساخته بودند، اما این روشنایی به گونه­ای نبود که راه را برای هرگونه شبهه و ادعایی ببند. از این رو همواره اختلاف بر سر تعیین مصداق آن در قرون نخست ادامه داشت. توجه شدید مهدی خواهی و نجات طلبی بود که موجب تطبیق ناآگاهانه و عموماً غیر مغرضانه مهدی موعود بر امامان شیعه و یا افرادی از خاندان پیامبرr می­شد.بعد از درگذشت هر امام ، رحلت ایشان به باور دسته­ای از افراد نمی­گنجید چرا که قائم می بایست قبل از مرگش بساط ظلم و ستم را برمی­چیدوبا پرکردن زمین از عدل و داد رسالتش را به اتمام می­رساند. یا اینکه دست به انکار مرگ امام می­زدند یا اینکه پس از رحلتش دوباره به زمین بر می­گردد وظیفه قائم به شمشیر بودن خود را تمام کند. بنابراین می­توان گفت ادعای مهدویت برای افرادی از خاندان پیامبرr واز آن مهم­تر تطبیق قائم بر هر یک از امامان شیعه و در پی انکار مرگ یا اعتقاد به رجعت او عموماً برخاسته از فشارها و بنابر ملاحظات و انتظارات خاص سیاسی می­باشد.درهمین راستا انشاالله سعی می­شود در این مقاله بطور مختصر اندیشه مهدویت را از دیدگاه اسماعیلیان ، که عقاید ویژه ای در باب مهدویت مطرح نموده ، افرادی را به عنوان مهدی معرفی کرده و اصلاح هایی در خصوص آنان انجام داده اند. در این خصوص باید به چند پرسش داده شود : مهدی منتظر از نظر اسماعیلیان کیست ؟ شرایط و علائم ظهور او چیست؟آیا قائم منحصر در فرد خاصی است یا قابل انطباق بر دیگران می­باشد؟قائم منتظر فوت کرده یا در غیبت است؟

متن این مقاله موضوع سخنرانی اینجانب در یکی از هئیت های مذهبی در خرداد94 بود.

ادامه نوشته

شناخت امت ها با پيشوايشان

يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناس بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَؤُنَ كِتابَهُمْ وَ لا يُظْلَمُونَ فَتيلاً1

«ياد كن روزى را كه هر گروهى را با پيشوايشان فرا مى خوانيم. پس هر كس كارنامه اش را به دست راستش دهند، آنان كارنامه خود را مى خوانند و به قدر نخ هسته خرمايى به آنان ستم نمى شود.

تفسير آيه

خداوند متعال در ابتداى آيه به مسأله بسيار مهم رهبرى و نقش تعيين كننده آن در سرنوشت انسان ها پرداخته، مى فرمايد: روز قيامت هر گروهى را با امام و رهبرشان مى خوانيم (يَومَ نَدعُوا كُلَّ اُناس بِاِمامِهِم). مراد آيه اين است كه انسان ها هر رهبر و پيشوايى را در زمان خود برگزينند، در روز قيامت همراه او خواهند بود. اگر آنان رهبرى پيشواى دينى (پيامبر يا جانشين او) را در زمان خود بپذيرند، با او محشور خواهند شد و اگر رهبرى شيطان و پيشوايان گمراهى را انتخاب كنند، همراه آنها خواهند بود. پس در هر زمان هم امام نور وجود دارد و هم امام نار و هر كس امامت هر كدام را براى خويش برگزيند، در روز قيامت با او خواهد بود.

چنين تعبيرى در عين اينكه يكى از اسباب تكامل انسان را بيان مى كند، به او نيز هشدار مى دهد كه در انتخاب رهبر دقت لازم را داشته باشد و راهبرى انديشه و برنامه زندگى خود را به دست هر كس نسپرد. او بايد بداند رهبر در نوع عملكرد آدمى، تأثير گذار بوده، او را در روز قيامت در صف «اصحاب يمين» (افرادى كه نامه عمل آنان به دست راست شان داده مى شود) و يا در گروه «اصحاب شمال» (افرادى كه نامه عمل آنها به دست چپ شان داده مى شود) قرار مى دهد.

تأويل آيه

از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه در هر زمانى، بايد امام نور و پيشواى آسمانى باشد تا در روز قيامت، مردم زمان او با وى محشور شوند. توجّه به اين نكته بايسته است كه رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)آخرين پيامبر الهى بود و از طريق عامه (اهل سنت) و خاصه (شيعه) از آن حضرت نقل شده كه بعد از من دوازده نفر خليفه و جانشين هستند. در روايات نخستين آنها امام على(عليه السلام)و آخرين شان امام مهدى(عليه السلام) معرفى شده است. از مطالب ياد شده به دست مى آيد كه يكى از مصاديق امام در اين آيه امام مهدى(عليه السلام) است.

كلينى(ره) از فضيل بن يسار نقل مى كند:

«سَألتُ اَبا عبدِاللّه(صلى الله عليه وآله) عَنْ قَولِ اللّه تبارَكَ و تَعالى (يَومَ نَدعُوا كُلَّ اُناس بِاِمامِهِم)؟ فقالَ: يا فُضَيل اِعرِفْ اِمامَكَ لَمْ يضُرُّكَ تَقَدَّمَ هَذَا الاَمر أو تَأَخَّرَ وَمَنْ عَرَفَ اِمامَهُ ثُمَّ ماتَ قَبلَ اَنْ يَقُوم صاحِبُ هذَا الاَمرِ كانَ بِمَنزِلَةِ مَنْ كانِ قاعِداً فِى عَسكَرِهِ لا بَل بِمَنزَلَةِ مَنْ قَعَدَ تَحتَ لِوائِهِ»;(2)

از امام صادق(عليه السلام) درباره آيه شريفه يَومَ نَدعُوا كُلُّ اُناس بِاِمامِهِم پرسيدم، حضرت فرمود: اى فضيل! امامت را بشناس. پس به درستى كه اگر امامت را شناختى به تو ضرر نمى رسد كه اين امر (زمان فرج و قيام) جلو بيفتد يا به تأخير. كسى كه امامش را بشناسد و پيش از قيام صاحب الامر از دنيا برود، مانند كسى است كه در لشكر حضرت قرار دارد. نه، بلكه مثل كسى است كه در زير پرچم آن حضرت باشد.

اينكه حضرت، كلمه «امام» را به صورت مفرد مى آورد و از ضمير مخاطب استفاده مى كند، به دست مى آيد كه هر چند معرفت همه امامان لازم است; ولى معرفت و شناخت امام زمان، جايگاه ويژه اى دارد و انسان بايد توجّه خاصى به او داشته باشد. لازمه اين بيان، اين است كه امام، بايد در هر زمانى باشد. در روايتى ديگر امام(عليه السلام) چنين مى فرمايد:

«فَمَنْ عَرفَ اِمامَهُ كانَ كَمَنْ كانَ فِى فُسطاطِ المُنتَظَر(عليه السلام»(3)

پس، كسى كه امامش را بشناسد، مانند كسى است كه در خيمه منتظر(امام) باشد.

از اين بيان استفاده مى شود كه امام صادق(عليه السلام) در معرفى امام منتظر ـ به عنوان يكى از مصاديق امام در آيه شريفه ـ عنايت ويژه اى دارد و روايت پيشين را به قيام صاحب الامر ربط مى دهد.4

چند نكته

در اين روايات نسبت به «معرفت امام» توجهى ويژه شده و وظيفه اصلى و مهم هر فرد، شناخت امام زمان دانسته شده است.

1. در اهميت معرفت مى توان گفت: آدمى موجودى داراى اختيار و اراده و در نوع انتخاب خود آزاد و مستقل است. لازمه انتخاب، وجود راه هاى متعدد است. براى انتخاب راه صحيح و رسيدن به هدف نهايى و كمال مطلوب، به معرفت و شناخت درست و كامل نياز است. شناخت نادرست يا ناقص، باعث مى شود راهى نامناسب انتخاب و پيموده شود كه به سرانجام نيك، پايان نمى پذيرد.

در ميان شناخت ها، معرفت امام اهميت ويژه اى دارد; چرا كه خداوند سرپرستى امور انسان ها را به عهده امام گذاشته است. آنان نيز بايد پيرو و فرمان بردار او باشند و زمام امور و زندگى خود را به دست او داده و حول محور او بچرخند. در اين صورت طبيعى است كه انسان بايد بداند اختيار زندگى خويش را به دست چه كسى مى سپارد.

3. «معرفت امام» باعث مى شود كه انسان با وظيفه خود در زندگى آشنا شده و به آنچه امام از او بخواهد، عمل كند. اطاعت امام، اطاعت از خداوند است: (اَطيِعُوا اللّه وَاَطيِعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِى الاَمْرِ مِنْكُمْ)(5). چنين كسى در راه بندگى خدا گام مى نهد و از چيزى نمى ترسد و چيزى نيز به او آسيب نمى رساند; چرا كه خداوند عهده دار او است: (اللّهُ وَلِىُّ الَّذين آمَنُوا (6)

4. پاداش اين فرد، همانند ثواب كسى است كه در لشكر حضرت حاضر بوده و از ياران آن بزرگوار است.

-------------------------------------

1. اسراء (17)، آيه 71.

2. كافى، ج 1، ص 371، ح 2.

3. كافى، ج 1، ص 372، ح 7.

4. اين روايتها در كتاب هاى متعددى نقل شده است; ر.ك: معجم احاديث الامام المهدى(عليه السلام)، ج 5، ص 231.

5. نساء (4)، آيه 59.

6. بقره (2)، آيه 257.

پیدایش و تکوین مذهب شیعه در ایران 7

اما نفوذ تشيع در ري به دوران حاكميت ابوالحسن احمد بن حسن مادراني مي رسد كه آغاز گسترش تشيع در ري مي باشد. وي با تسلط بر ري به سال 275 هجري، تشيع را آشكار ساخته، شيعيان را مورد اكرام قرار داده و به خود نزديك مي كرد.

به هر حال نفوذ تشيع به مفهوم عام آن در مناطق ايران تا آن اندازه بود كه يكي از نخستين دولت هاي علوي در طبرستان به رهبري حسن بن زيد داعي كبير پا گرفت كه البته حكومتي با مذهب زيدي بود و تا نيمه نخست قرن چهارم ادامه داشت.

حكومت شيعي ديگري كه به مراتب بيشتر از علويان طبرستان آميخته به عناصر ايراني بود و نزديك به 130 سال بر بخش هاي وسيعي از ايران و عراق سيطره داشت، دولت آل بويه بود كه دوره ي حكومت آنان از درخشان ترين ادوار فرهنگ و تمدن اسلامي به شمار آمده و در رسوخ آيين ها و رسوم شيعي در مردم ايران تأثير قاطع داشته است.

مقارن حكومت آل بويه، سلسله هاي شيعي ديگري در مناطق ايران پاي گرفت، مانند آل حسنويه كه بر بخش هايي از كردستان، لرستان و خوزستان كنوني طي حدود نيم قرن از سده هاي چهارم و پنجم حكمراني كردند. در مناطقي از ايران، اگر چه شيعيان هميشه حكمراني نداشتند اما عامه مردم به طور كل بر داشتن اين مذهب شناخته مي شدند. از جمله اين نواحي ري، قم، كاشان، سبزوار و... بوده است. در اين زمينه نقش بعضي از خاندان هاي بزرگ ساكن اين نواحي را در پيدايش و گسترش مذهب تشعي نبايد ناديده گرفت. مانند اشعريان در قم كه غالبا از اصحاب ائمه شيعه بودند.

پس از سقوط خلاف بني عباس و تصرف بغداد به دست مغولان در سال 656 هجري گرايش به تشكيل حكومت هاي شيعي به ويژه اثنا عشري رو به گسترش نهاد. حتي يكي از ايلخانان ايران سلطان محمد اولجايتو به آيين تشيع گرويد.

جنبش سربداران خراسان كه ظاهرا از قيامي با گرايش هاي صوفيانه ضد مغولي به حكومتي محلي در ناحيه ي سبزوار و اطراف آن تبديل شد. شايد نخستين طليعه ي بارز تشكيل يك حكومت شيعه اثني عشري در اين عهد باشد. دوره سربداران (788 - 737 هجري) از 50 سال درنگذشت و گويا همين مدت نيز با درگيري و نزاع هاي گوناگون سپري شد. اما آميزش تعاليم صوفيانه و تشيع اثني عشري مقدمه حركتي شد كه خاندان صفوي حدود يك سده بعد آغاز كردند. به ويژه كه بنابر پاره اي از روايات، آنها در انديشه ي ارتباط با علماي شيعه جبل عامل از جمله محمد بن مكي شهيد اول راي مهاجرت به خراسان  و تبليغ اين مذهب بوده اند.

در قرن نهم هجري احساس نيرومندي براي ايجاد يك حكومت مركزي در سرزمين ايران با رسميت بخشيدن به مذهب تشيع امامي وجود داشته است. تحقق چنين آرماني به خاندان صفوي رسيد كه از همه ي جهات براي خود تشكيلات عظيمي با زمينه هاي نيرومند صوفيانه حتي در خارج از مرزهاي متعارف ايران آن عهد فراهم آورده بودند. دليل قانع كننده اي مبني بر تمامي شيخ صفي الدين اردبيلي نياي صوفيان به اقدامات سياسي وجود ندارد. اگر چه او به عنوان يك شيخ صوفي مورد احترام و تقديس پيروان پر شمار خود و نيز برخي بزرگان و امراي عهد واقع شد. اما زماني كه مرشدي «طريقت» به اسماعيل فرزند خواجه علي از احفاد شيخ صفي الدين رسيد كه كودكي بيش نبود و از بيم امراي آق قويونلو كه به مقاصد خاندان صفوي پي برده بودند به گيلان گريخت. سپس در سال 905 هجري در حالي كه هنوز بسيار جوان بود به همراهي و شايد مشورت شماري اندك از خاصان خود به اردبيل بازگشت و سرانجام توانست در سال 907 هجري در تبريز تاج گذاري كند. وي در همين هنگام تشيع اثنا عشري را به عنوان مذهب رسمي اعلام نمود.

دولت صفويه پس از 900 سال كه از انحلال دولت ساسانيان مي گذشت، حكومت ايران اسلامي را به مرتبه ي دولت ملي ارتقاء داد و نخستين حكومت بزرگ و يكپارچه در ايران پس از اسلام را كه از لحاظ وسعت و اعتبار كم از ساسانيان نبود، ايجاد كرد و به تعبيري ديگر ايران را از انقراض نوميدانه اي كه به سوي آن مي رفت - در واقع از تهديد دو جانبه ي ازبكان و عثماني ها - نجات داد. اين سلسله با تمسك به تشيع و رسمي كردن اين مذهب خود را به عنوان دولتي شيعي براي مقابله با دولت هاي سني مجاور كه طالب و مدعي تجزيه و تقسيم ايران ميان خويش بودند، آماده كرد.

نكته ي ديگري كه درباره ي تشيع و انديشه هاي ايراني گفته شده اين است كه مسأله ي تشيع با انديشه شعوبيان پيوند داده شده است. پيش از اين به علاقه ي وطن پرستان ايراني براي مطرح كردن اين نكته كه تشيع مذهب ايرانيان در برابر اعراب است، اشاره كرديم. روشن است كه كساني كه از قديم و جديد به برتري عرب بر عجم باور داشته اند، بر ضد گروهي از عجمان كه نخواسته اند اين برتري را بپذيرند و گاه در اين باره به افراط هم گراييده اند، تشيع را مذهب شعوبيان دانسته اند. آنها گفته اند كه ايرانيان در پرده ي تشيع با اسلام (در واقع با سروري عرب) به جنگ برخاسته اند. اين اقدام بيشتر از زماني شايع شده است كه اسماعيليان در ايران در برابر دولت سلجوقي و خلافت عباسي مقاومت كرده و كساني چون خواجه نظام الملك ايراني شافعي مذهب متعصب در سياست نامه كوشيدند تا حركت آنها را با برخي از جنبش هاي شبه مجوس ايراني در قرن دوم و سوم مرتبط نشان دهند.

پيوند دادن مجوسي گري با باطنيان، بحث زندقه و سپس شعوبيه را مطرح كرده و به گونه اي خاص به بحث از شعوبيه و ارتباط آن با تشيع منتهي شد. در اين ديدگاه عمدتا به عقايد غلات شيعه پرداخته شده  است.

بايد گفت در ميان شيعه كه مذهبي با پيروان عرب و عجم بود، هم شعوبي وجود داشته و هم ضد شعوبي. شاهد آن كه برخي از آثار ضد شعوبي از نويسندگان شيعي است، همان طور كه برخي از شيعيان، شعوبي و به نوعي عرب بوده اند. كتاب مثالب القبائل از احمد بن ابراهيم بن معلي از جمله ي اين آثار است. وي از طايفه ي بني تميم است كه به فارس كوچيده است و آثاري در تاريخ دارد و در شمار آن دسته از رجال شيعي است كه مورخ و راوي اخبار روات عامه مي باشد.

دعبل بن علي خزاعي شاعر مشهور شيعي كتابي با عنوان الواحده في مثالب العرب و ماقبها مشتمل بر مثالب و مناقب عرب نوشته است.

ابومحمد سهل بن زاذويه قمي كتابي با عنوان فضل الموالي دارد. اين كتاب در مورد فضايل موالي است و... در كنار اين آثار، آثاري از نويسندگان شيعي در دست است كه به نوعي دفاع از عرب در برابر عجم است. كتاب فضائل العرب از احمد بن محمد بن عيسي اشعري از عالمان برجسته ي شيعي و رئيس شيعيان قم، كتاب فضل العرب از سعد بن عبدالله بن ابي خلف اشعري از نويسندگان برجسته شيعي و... اين نكته را هم بايد افزود كه سيد رضي از برجستگان شيعه، به صراحت گرايش ضد شعوبي دارد و اين خود شاهدي بر مطلب ذكر شده است. مهيار ديلمي شاعر شيعي كه تحت تأثير سيد رضي به دين اسلام در آمد و مذهب تشيع امامي را برگزيد، گرايشات شعوبي داشته است.

پس به طور طبيعي ممكن بود كه كساني از شيعيان ايراني به ايراني بودن خود افتخار كنند. در برابر عربها كه اسلام را مساوي با عربيت مي دانستند، اين افراد را به شعوبي گري متهم كرده و هم زمان به تشيع نيز مي تاختند.


دو حدیث گهربار از امام صادق (ع)

قالَ عليه السلام : إ ذا بَلَغَكَ عَنْ اءخيكَ شَيْى ءٌ فَقالَ لَمْ اءقُلْهُ فَاقْبَلْ مِنْهُ، فَإ نَّ ذلِكَ تَوْبَةٌ لَهُ. وَ قالَ عليه السلام : إ ذا بَلَغَكَ عَنْ اءخيكَ شَيْى ءٌ وَ شَهِدَ اءرْبَعُونَ اءنَّهُمْ سَمِعُوهُ مِنْهُ فَقالَ: لَمْ اءقُلْهُ، فَاقْبَلْ مِنْهُ.
ترجمه :
فرمود: چنانچه شنيدى كه برادرت يا دوستت چيزى بر عليه تو گفته است و او تكذيب كرد قبول كن . همچنين فرمود: اگر چيزى را از برادرت بر عليه خودت شنيدى و نيز چهل نفر شهادت دادند، ولى او تكذيب كرد و گفت : من نگفته ام ، حرف او را بپذير.
قالَ عليه السلام : لايَكْمُلُ إ يمانُ الْعَبْدِ حَتّى تَكُونَ فيهِ أ رْبَعُ خِصالٍ: يَحْسُنُ خُلْقُهُ، وَسَيْتَخِفُّ نَفْسَهُ، وَيُمْسِكُ الْفَضْلَ مِنْ قَوْلِهِ، وَيُخْرِجَ الْفَضْلَ مِنْ مالِهِ.
ترجمه :
فرمود: ايمان انسان كامل نمى گردد مگر آن كه چهار خصلت در او باشد: اخلاقش نيكو باشد، نفس خود را سبك شمارد، كنترل سخن داشته باشد، اضافى ثروتش حق الله ، حق الناس را بپردازد.

پیدایش و تکوین مذهب شیعه در ایران 6

تمامي ساداتي كه در قيام هاي ضد عباسي شركت داشته اند، شيعه زيدي بوده اند. دليلش اين بود كه آنها به تقيه اعتقادي نداشته و قيام به سيف از ويژگي هاي امام زيدي شمرده مي شده است. به هر روي سادات زيدي و امامي، همگي در ايران فضايي شيعي ايجاد كرده اند.

دليل ورود آنها به ايران را در چند نكته مي توان بيان كرد: نخست بايد به امنيتي كه در مناطق ايران بوده اشاره كرد، زيرا ايران به طور نسبي دور از دسترس حكومت هايي بود كه مركز آنها در شام و يا عراق قرار داشت. فشارهاي امويان و به دنبال آن عباسيان سبب شد تا آنها به اين مناطق مهاجرت كنند. سخت گيري هاي زمان منصور و پس از آن، هيچ راهي جز مهاجرت براي سادات باقي نگذاشت.

دليل ديگر مهاجرت امكانات رفاهي كه در اين شهرها وجود داشته است، توجه بسياري از قبائل عرب را به خود جلب كرد و مهم ترين دليل اين بود كه آنان خود را در ميان مردم اين سامان محبوب مي ديدند. مردم نيز به دليل اين كه آنان فرزندان رسول الله بودند، بدانها احترام مي گذاشتند. اين مهاجرت ها بيشتر از قرن دوم به بعد بوده است. بعد از اين كه يحيي بن زيد به ايران آمد. راه اين مهاجرت گشوده شد. قيام عبدالله بن معاويه هم كه در ابتدا به پيروزي هايي در ايران دست يافت، زمينه ي ديگري براي مهاجرت بود. به دنبال آن كساني كه از ترس منصور باسي و به جرم حمايت از نفس زكيه و برادرش ابراهيم تحت تعقيب بودند، به سرعت روي بدين منطقه آوردند. پس از آن، اين مهاجرت ها رو به گسترش نهاد. علاوه بر فرار از ترس دستگيري و كشته شدن، از دلايل آمدن آنها جذب نيرو براي قيام بوده است. مردم ايران كه يك بار به هنگام روي كار آمدن عباسيان علاقه ي خود را جهت تغيير حاكميت نشان داده و امتحان خوبي در اين باره داده بودند، مي توانستند بار ديگر چنين كنند. همين تصور بود كه علويان را به سوي اين مناطق مي كشاند. آن زمان آگاهي عمومي مردم ايران نسبت به علويان و حتي فعاليت خود علويان نيز در تحريك مردم، اندك بود. در برابر عباسيان، تنها پس از 30 سال فعاليت به نتيجه رسيدند. طبعا علويان با تحرك اندك خود نمي توانستند به چنين نتيجه اي برسند.

يحيي بن عبدالله بن الحسن بن حسن (ع) از جمله كساني بود كه در قيام حسين بن علي (شهيد فخ) شركت كرد. او پس از شكست اين قيام به سوي مشرق گريخت و همراه با عده اي از كوفيان به مناطق شمالي ايران (ديلم) رفت.

به نظر مي رسد حركت يحيي اولين قيام شيعي در ديلم و سرآغاز مهاجرت سادات در اين ديار كه بعدها بيش از هفت صد سال بر آن حكمراني كردند، بوده است. قيام يحيي نشان مي دهد كه منطقه ديلم از نظر جغرافيايي و سياسي مي توانسته براي يك نهضت شيعي، آمادگي داشته باشد. كمتر از هشتاد سال پس از يحيي اين تجربه با موفقيت انجام گرفت.

بيست و پنج سال پس از قيام يحيي، زماني كه امام رضا (ع) به ايران آمدند، گروههاي فراواني از سادات راهي ايران شدند. تسامح مأمون در برابر علويان در برابر سخت گيري پدر و اجدادش نسبت به سادات در رشد و سربلندي علويان، تأثير به سزايي داشت. مأمون به علت اعتقادي كه به برتري امام علي (ع) بر ساير خلفا از خود نشان مي داد، نسبت به علويان احترام مي گذاشت. با اين حال در اواخر سياست او نيز نسبت به علويان كه به هر روي حكومت عباسيان را تهديد مي كردند، عوض شده بود.

سادات چون خبر غدر مأمون را كه با حضرت رضا (ع) كرد شنيدند به كوهستان ديلمان و طبرستان پناه بردند. بعضي در همان جا شهيد شدند و مزارشان باقي است و بعضي وطن ساخته و در آنجا اقامت كردند. با پيدايش قيام هاي شيعي در مازندران و گيلان اين مهاجرت ها رو به گسترش نهاد.

در ميان امامان شيعه، تنها امامي كه در كشور اسلامي ايران دفن شده است، امام رضا (ع) مي باشد. امامي كه از بدو ورودش به اين سرزمين سبب خير و بركت و وجود پر جودش منشأ خيرات و مبرات شد.

وجود قبر امام (ع) در اين محدوده، موجب گسترش تشيع بوده است. وجود قبر آن امام همام از سوي شيعيان و اهل سنت مورد عنايت بوده و اين علاقه به اهل بيت (ع) را در ميان مردم وسعت بخشيده است. اعتقاد به رفع مشكلات و برآورده شدن حاجات، بيشتر مردم را به اين سوي كشانده است و اين امر به طور طبيعي زمينه هاي گسترش تشيع را در ايران فراهم كرده است. در زمان امام رضا (ع) تماس شيعيان با امام (ع) و نگارش نامه هايي به آن حضرت و طرح سؤال و گرفتن پاسخ يكي از شواهد اين امر است. مجموعه نامه هاي امام (ع) به افراد مختلف در توضيح مباني شيعه به راحتي، گستردگي آن را نشان مي دهد. وجود امام (ع) در خراسان خود سبب شد تا شخصيت امام (ع) براي مردم شناخته شود. لذا هواداران شيعه هر روز بيشتر و بيشتر مي شدند. حيثيت علمي امام (ع) نيز مهم ترين عامل در توسعه ي مذهب شيعه به حساب مي آمد.

در زمينه ي گسترش تشيع در ايران، يكي از نكات غير قابل انكار آمدن امام رضا (ع) به ايران است. توجه به حفظ آثار بر جاي مانده از مسير امام (ع) در شهرها و مناطقي كه به نحوي محل استقرار امام بوده، نشان از علاقه ي ويژه شيعي در ميان مردم است. به عنوان مثال «مسجد امام رضا (ع) در اهواز» يكي از قديمي ترين نقاطي است كه در ايران به نام امام رضا (ع) وجود دارد. در شهر ارجان كه در قديم شهر آبادي بوده و اكنون در يك فرسخي آن بهبهان با قدمت سيصد ساله وجود دارد، محلي با نام قدمگاه يا مسجد امام رضا (ع) است كه گفته شده حضرت در حركت خود به خراسان در آنجا نماز خوانده اند.

مسجد قدمگاه امام رضا (ع) در ابرقوه، مشهور به مسجد بيرون هم از اماكني است كه شناخته شده و آثاري از آن بر جاي مانده است.

در شهر يزد هم چندين قدمگاه وجود دارد. از جمله ي آنها قدمگاه خرانق (مشهدك) است. به يقين در آن حوالي شيعيان زندگاني مي كرده اند كه اين بقعه را سر پا نگاه داشته اند.

وجود قدمگاهها در مسير حركت امام رضا (ع) به خراسان نشان از حضور تشيع در اين ديار دارد.

ورود امام رضا (ع) به نيشابور در منابع فراواني آمده است. حمام رضا، قدمگاه منسوب به او، جايي به نام پسنده كه محل اقامت آن حضرت بود، نشان از حضور شيعيان در آنجا دارد كه اين اماكن را به نام امام (ع) ثبت كرده اند.

قم

شهر قم را بايد نخستين شهر شيعي در حوزه اي دانست كه به نام ايران شناخته مي شود زيرا پيشينه ي تشيع آن به ربع آخر قرن اول هجري باز مي گردد.

مهم ترين خاندان مقيم قم، طايفه ي اشعريان است كه بنا به نقل تاريخ قم شمار آنها به شش هزار تن مي رسيده است. اين قبيله كه در اصل يمني بودند پس از مهاجرت شماري از قبايل يمن به عراق به اين ناحيه آمده و شماري از آنها در كوفه ساكن شدند. اعراب اشعري طايفه اي از قبيله ي «بني ذخران بن وائل بن جماهيربن اشعر» از اهل يمن بودند كه عده اي از آنها اسلام آوردند و در مكه به حضرت رسول (ص) ملحق شدند. اينان در زمان فتح ايران حضوري فعال در سپاه اسلام داشتند و بعد از فتوحات، در كوفه مستقر شدند. تا اين كه احوص بن عبدالله و تعدادي از بزرگان اشعري از ترس عقوبت حجاج به شهر قم مهاجرت كردند.

مهاجرت آنها از كوفه به قم در سال 94 هجري از مهم ترين رويدادهاي تاريخي شيعه است. خاندان اشعري خانداني بس عظيم و بزرگ بوده و خوشبختانه نام چهره هاي زيادي از آنها در مصادر مختلف باقي مانده است. در مورد پيشينه تشيع آنها بايد به شركت مالك بن عامر اشعري در جنگ صفين، همراهي سائب بن مالك اشعري با مختار ثقفي، اعتقاد اين خاندان را به تشيع به خوبي نشان مي دهد. آنها در شورش عبدالرحمن بن اشعث نيز روحيه ي ضد اموي خود را به خوبي نشان دادند. مناسبات اشعري ها با امامان به مرور گسترش يافت. همراه اشعريان، بسياري از مواليان آنان نيز به تشيع گرويده و احيانا با هم آمدند.

در ميان نخستين ساكنان عرب قم (اشعري ها) شمار زيادي به عنوان صحابي ائمه در كتب رجالي شيعه شناسانده شده اند. بعد از اشعري ها، طالبي ها به خاطر فشار خلفاي عباسي به شهرهاي مختلف من جمله شهر قم آمدند. امام صادق (ع) از قم به عنوان «مأواي فاطميان» ياد نموده است.

اشعريان در ترويج مذهب شيعه ي امامان در ناحيه ي قم كوشش فراواني ورزيدند و گروهي از رجال و فقهاي شيعه از ميان آنان برخاستند. شماري از آنان با ائمه عليهم السلام در تماس بودند و بي واسطه از آنها حديث نقل مي كردند.

اشعريان توانستند قم را از ناحيه اي كوچك به شهري مستقل تبديل نموده آن را از اصفهان جدا كرده و

در آباداني آن جديت كنند. اقدامات عمراني و كشاورزي آنان در جهت بهبود و وضعيت اقتصادي شهر قم نيز مؤثر بوده است.

هم چنين آنها قم را از شهري غير شيعي كه بيشتر ساكنان آن را زرتشتيان تشكيل مي دادند به شهري اسلامي كه اكثريت آن مسلمان شيعه بودند، تبديل كردند. ورود آنان به قم باعث نفوذ گسترش اسلام و عقايد شيعي شده است. آنها در اين فاصله ي زماني توانستند قم را به يكي از مراكز علمي بسيار مهم شيعه تبديل نمايند و هم چنين به صورت يكي از پايگاههاي تشيع در آورند. از ميان آنان عالمان و فقيهان و محدثان و متكلمان بزرگي برخاستند و به لحاظ اعتقادي و كلامي از منزلت خاصي در سير تفكر شيعي امامي برخوردار بودند. تخصص فراواني در روايت حديث داشتند. به همين جهت در فهرست صدها كتابي كه امروزه تنها نامي از آنها در كتاب هاي رجالي باقي مانده است، درصد بالايي از كتاب هاي حديث و فقه تأليف اشعريان است.

اشعريان در حدود 280 سال در قم بودند و سالهاي طولاني با عزت و اقتدار زيستند. اما پس از گذشت مدت زماني در اثر عواملي مختلف از جمله رقابت ميان آل احوص و آل سعد ميانشان اختلاف افتاد و بر ضد هم برخاستند و در نتيجه سست شده و سرانجام قدرت و شوكت خود را در قم از دست دادند.

ورود حضرت معصومه (س) و وفات ايشان در شهر قم بر اهميت اين شهر افزود. تشيع امامي قم از چنان شهرتي برخوردار بود كه در تمامي آثار جغرافي دانان قرن چهارم به بعد به آن اشاره شده است. تشيع يكپارچه ي مردمان قم در تمامي ممالك امري شناخته شده بود و دليل عمده اش اين كه هيچ شهري در آن زمان وجود نداشت كه اين چنين به طور كامل بر تشيع امامي باشد.

قم مركز ثقل حفظ حديث اهل بيت گرديد و پيوند آنان با اهل بيت سبب شد تا علوم اهل بيت (ع) در اين شهر بسيار گسترده و زياد شود و شماري از راويان اخبار كه در قم مي زيستند به طور مستقيم احاديث امامان را اخذ كرده و نشر دادند و اين شهر محفل محدثين شيعه گرديد. بسياري از علماي مشهور شيعه قمي بودند و يا در آن نشو و نماي علمي يافتند. به جز اشعري ها و سادات، شماري از علاقه مندان به مذهب تشيع نيز از شهرهاي مختلف به قم مهاجرت كردند.

تشيع از قم به ساير شهرهاي اطراف سرايت كرده است. آوه، كاشان، روستاهاي اطراف قم به سرعت به مذهب تشيع گرويدند.

منطقه جبل

در منطقه جبل كه محدوده اي از قصر شيرين و همدان گفته تا اصفهان و از آنجا تا ري را شامل مي شد،

شيعيان فراوان بودند. اسامي شيعياني كه در ناحيه جبل مي زيستند و به حضور امام (ع) رسيده و سؤالات خود را بيان مي كردند، در تاريخ ذكر شده است. در همدان نيز شيعياني بودند كه از طريق ابراهيم بن محمد همداني با امام خود مرتبط بودند.

قزوين

اگر چه به عنوان دار السنه شناخته شده، ولي شيعيان فراواني از روزگار امامان (ع) داشته است. با اين وجود تا عصر صفوي مركز تسنن بوده است.

فارس

از فارس نيز در اخبار امامان عليهم السلام فراوان ياد شده است.

ري

با فتح ري به دست مسلمانان، حاكمان شهرهاي ايران از طرف دولت مستقر در مدينه و بعدا عراق و شام تعيين مي شدند. در دوره ي نود ساله ي حكومت بني اميه، حاكمان گرايشات اموي داشته و مي كوشيدند تا مردم را براساس باورهاي مذهبي خود تربيت كنند. گزارشاتي از ناصبي گري در ري دلالت بر تمايلات اموي آنان دارد. اگر چه مردم ري علائق غير شيعي داشتند، اما در همان زمان امويان نيز كساني از دوستداران اهل بيت در آن شهر مي زيستند. بعد از سقوط امويان، كساني از ميان محدثان اهل سنت رواياتي در مدح اهل بيت (ع) نقل كردند و اين باعث شد كه مردم با تشيع آشنا شوند و ارتباط برخي از مردم و ساكنان ري با امامان شيعه (ع) باعث شد كه تشيع اصيل در ري پديد آيد. نخستين روايتي كه از اين گونه تماس ها سخن مي گويد ارتباط ميان يكي از شيعيان ري با امام موسي كاظم (ع) مي باشد. در ميان اصحاب امام كاظم (ع) تني چند وجود دارند كه ملقب به رازي هستند كه آنان يا اهل ري بودند و يا چندي را در ري گذرانيده اند. آمدن حضرت عبدالعظيم حسني به ري، نشانه ي وجود تشيع در اين شهر بوده است و زمينه اي براي رشد دعوت شيعي شده است. بعد از رحلت آن بزرگوار مزارش براي شيعيان، مركزيتي يافته و در جذب شيعيان آن نواحي به سوي ري مؤثر بوده است.

يكي از مهم ترين دلايل ارتباط امامان با شيعيان ري و نيز كثرت شيعيان، وجود يكي از وكلاي حضرت صاحب الامر (عج) در ري است. ابوالحسين محمد بن جعفر اسدي (م 312 هجري) از سوي يكي از نواب اربعه مسئوليت چنين كاري را بر عهده داشته است. وكالت، عدالت و وثاقت وي مورد تأكيد قرار گرفته است.


پیدایش و تکوین مذهب شیعه در ایران 5

ظاهرا يكي از دلايلي كه يحيي بن زيد، خراسان را جهت قيام ضد اموي برگزيد، جلب هواداران كوفي خود بود كه حجاج و ديگر امراي اموي عراق آنها را به خراسان تبعيد كرده بودند. شواهدي در دست است كه عده اي از شيعيان پس از سركوب قيام زيد بن علي به ارانيان پناه آوردند. از جمله «صاحب الزنج» رهبر قيام زنگيان مدعي بود كه جد او از جمله كساني بود كه به ياري زيد قيام كردند و چون زيد به قتل رسيد جد او گريخت و به شهر ري پناه برد.
سلاح اساسي هاشميان در برخورد با امويان مظلوميت علويان بود. اين مظلوميت با داستان كربلا آغاز و به وسيله ي شهادت زيد بن علي در سال 122 هجري و نيز يحيي بن زيد پس از گذشت چهار سال از شهادت پدر ادامه يافت. مردم با شنيدن فضايل اهل بيت (ع) به خاندان علي (ع) احترام فراوان گذاشته و آنها را فرزندان رسول الله مي خواندند. در اين شرايط عباسيان در كنار علويان بودند. علاوه بر مظلوميت، ارتباط و پيوند بين مكتب و اهل بيت كه در احاديث به طور مكرر وجود داشت مي توانست زمينه ي جذب تأثيرات اين مظلوميت ها را در قلوب مردم ايران فراهم كند. اين زمينه سبب شد تا گروهي از ايرانيان به نفع علويان فعاليت كنند.
يعقوبي مي نويسد: «هنگامي كه زيد به شهادت رسيد در ميان شيعيان خراسان حركتي پديد آمد. آنها مسايل خويش را آشكار كردند و لذا كسان زيادي به نزد آنها آمده و به آنها متمايل شدند. آنها نيز جرائم اموي ها را در حق آل الرسول (ص) براي مردم بيان مي كردند. در آن ميان شهري نبود مگر آن كه اين خبر فضاي آن را آكنده كرده بود.

حضور شماري از موالي در ميان اصحاب ائمه شيعه (ع) به ويژه در عصر اموي بسيار چشمگير است. در غالب تحريكاتي كه به ويژه در عراق از سوي علويان براي ساقط كردن امويان صورت مي پذيرفت، موالي سهم داشتند و زماني كه در حدود پايان قرن اول هجري براي برافكندن خاندان اموي تشكيلات بسيار منظم و منسجمي در كوفه شكل گرفت و دامنه ي آن به خراسان رسيد، كساني چون بكير بن ماهان و ابوسلمه خلال كه از موالي بودند در تشكيل و رهبري آن نقش اساسي داشتند. هدف نخست اين تشكيلات رهبري تلاش هاي ضد اموي و تبليغ براي يك تن از آل محمد (ص) بود و البته در درون اين تشكيلات گرايش هاي به خاندان هاي گوناگون علوي و عباسي وجود داشت.
گرايش شيعي در مردم بومي خراسان بيشتر از نوع سياسي و يا هواداران از خاندان اهل بيت (ع) بوده است. اين موضوع از پي آمدهاي شهادت زيد و يحيي در اين مكان استنباط مي شود.

به گفته مسعودي: «مردم خراسان در همه جا هفت روز براي يحيي بن زيد عزاداري مي كردند و از بس مردم از كشته شدن او غمگين بودند، در آن سال هر چه پسر در خراسان زاده شد يحيي يا زيد ناميدند.» علاقه ي شيعيان خراسان به يحيي به حدي بود كه زنجير و كنده اي كه يحيي را با آن بسته بودند جهت تبرك به مبلغ بسيار زيادي خريدند.
شهادت افرادي از خاندان علوي در تقويت تشيع اين سامان، نقش به سزايي داشت تا آن جا كه گفته اند: «چون زيد كشته شد و كار او به هر صورتي كه بود به انجام رسيد، شيعيان خراسان به جنبش آمدند و امر ايشان آشكار شد و همدستان و هوا خواهانشان بسيار شدند و... داعيان ظاهر شدند. تشيع سياسي مردم خراسان تحت تأثير مظلوميت و فضايل خاندان علوي با محبت عجين بود و بدين لحاظ تفاوت اساسي بين رهبران شيعي را تنها صاحب نظران درك مي كردند.
در واقع گرايش شيعي مردم خراسان كه در اوايل قرن دوم هجري تحت شعار «الرضا من آل محمد» و در برخورد با نظام اموي متجلي شد، اگر سهمي از آن مديون استقرار قبايل عرب متمايل به شيعه در خراسان
باشد حتما سهمي هم ناشي از تبليغات و تحركات مبلغان كيساني در خراسان مي باشد. اين طور نيست كه تبليغات شيعي در خراسان بي هيچ سابقه اي با عباسيان آغاز شده باشد.
ابوهاشم پسر محمد حنيفه نخستين امامي بود كه دستگاه تبليغاتي منظمي تشكيل داد تا ياران تازه اي به عضويت حزب خود در آورد.
حضور چشمگير موالي در كنار اعراب، در اولين هسته هاي سري جريان «هاشميه» در كوفه و اشتغال ايشان به تجارت در مسيرهاي بين خراسان و عراق و شام نمايانگر آن است كه احتمالا اولين تماس هاي اين گروه با جامعه ي ايراني از طريق جذب طبقه ي نسبتا مرفه عمدتا بازرگانان آغاز شده است. بكير بن ماهان و ابوسلمه خلال كه بعدا جايگاه مهمي در دعوت عباسي كسب كردند نمونه هايي از اين افراد هستند. نام اين دو تن جزو فهرستي از هواداران بالقوه دعوت عباسي بود كه از سوي ابن بجير، يار نزديك ابوهاشم، به محمد بن علي عرضه شد.
محمد بن علي با درايت و آگاهي، خراسان را براي انتشار دعوت عباسي برگزيد. زيرا اولا سياست دولت اموي بر سيادت قوم عرب و تحقير ملل ديگر نظير ايرانيان مبتني بود، خصوصا در خراسان كه خشونت و قساوت امويان نسبت به مغلوب شدگان بيشتر بود به گونه اي كه موالي از تمام حقوق و شوؤن مدني و اجتماعي محروم بودند. به همين جهت خراسان يكي از مراكز مهم مخالفت با آنان بود.
ثانيا بيشتر ساكنان خراسان از علاقه مندان خاندان پيامبر (ص) و متمايل به عقايد شيعيان بودند. گرايش مردم اين ديار به تشيع بيش از هر چيز مرهون هواداران هاشميه بود.
ثالثا امكان استفاده آل عباس از افراد با نفوذ و مدبري نظير ابوعكرمه، بكير بن ماهان، ابوسلمه خلال، ابومسلم و ديگر رجال قدرتمند ايران و به تعبير محمد بن علي عباسي، مردان بسيار و نيرومند در خراسان، انتخاب آن ديار را براي آغاز دعوت به خوبي توجيه مي نمايد. رابعا اختلافات شديد ميان قبايل عرب كه در سراسر ممالك اسلامي وجود داشت در خراسان به حدي رسيده بود كه پايه هاي اقتدار امويان را بيش از هر مكان ديگري ضربه پذير كرده بود. بكير بن ماهان داعي بزرگ عباسيان، ضمن ترغيب محمد بن علي براي انتخاب خراسان گفت: «سراسر جهان را گرديده و به خراسان رفته ام، هرگز كساني را اين چنين شيفته ي خاندان پيامبر نديده ام.»
عباسيان با اتخاذ تاكتيك هاي مناسب، از جمله اختفاي كانون رهبري جنبش، راز داري، استفاده از روش هاي مسالمت آميز، انتخاب شعاري كلي و نزديكي اوليه به علويان و استفاده از احساسات طرفداري علويان و نيز سود جستن از مظلوميت آنان در نهايت به خلع سلاح هواداران علويان موفق شدند.

فعاليت مستقيم علويان در خراسان با اعزام دو فرستاده از سوي زيد بن علي (ع) به آن سرزمين آغاز شد و با قيام يحيي بن زيد اوج گرفت. هر چند شواهدي در دست است كه برخي از مردم خراسان اختصاصا پيرو ائمه اماميه بودند و حتي براساس پاره اي از منابع شيعي متأخر، گاه كساني ضمن حمل وجوهات از خراسان نزد امام صادق (ع) مي آمدند و از آن حضرت احكام فقهي را مي پرسيدند. اما تا اوايل قرن دوم هجري فعاليت تبليغاتي مشخص از ناحيه ي امامان شيعه در خراسان صورت نگرفته است.

شواهدي را كه نشان مي دهد مردم خراسان پيرو ائمه اميه بودند مي توان چنين شمرد:

- بيعت مردم خراسان و ري و گرگان با زيد.

- پيشنهاد به يحيي براي رفتن به خراسان پس از شهادت پدر.

- اعلام همبستگي و قول همكاري با يحيي در قيام.

- پرهيز سپاهيان خراساني حاكم نيشابور از جنگ با يحيي.

- ميزان تأثر مردم خراسان در شهادت زيد و يحيي.

- فرار عبدالله بن معاويه بن عبداله بن جعفر طيار به خراسان پس از شكست قيامش.

- تصور خراسانيان بر اين كه قيام ابومسلم در پي دستيابي به اهداف آنها در جهت انتقال قدرت به فردي از خاندان علوي است.

از همان روزهاي نخست بعد از سقوط امويان، اغلب شيعيان به تفاوت هاي ميان علويان و عباسيان پي بردند. وقتي كه علويان از صحنه كنار گذاشته شدند، حاميانشان دريافتند كه تلاش آنها براي ايجاد نظامي عدالت خواه بر پايه ي اعتقادات علوي، عملا با شكست مواجه شده است. اگر چه كانون هاي مبارزاتي علويان در اوايل عهد عباسي در شرق ايران از درخشندگي خاصي برخوردار نبود، اما اطلاعاتي از حضور و فعاليت هواداران ايشان در مناطق شرقي ايران در دست است كه از وجود توده ها و جريانات طرفدار علويان در بطن دعوت عباسي حكايت مي كند كه نمونه هاي باز آن را در انقلابات شيعيان در زمان خلفاي عباسي از منصور دوانقي به بعد شاهديم و اوج همه را در محبت زياد مردم خراسان نسبت به امام رضا (ع) مي دانيم كه حكايت از وجود توده ها و جريان هاي طرفدار علويان در اين مناطق دارد.

از دلايل عمده نفوذ تشيع در ايران، ورود سادات علوي به اين منطقه است. اين افراد عمدتا شيعه بوده اند. گر چه به طور بسيار نادر افرادي كه حتي ناصبي بودند، در ميان آنان يافت مي شدند.

پيدايش و تكوين مذهب شيعه درایران4

طبيعي است اين گونه موضع گيري ها براي جماعتي كه مدت ها تحقير شده و هستي و موجوديت خويش را در خطر مي ديدند، تازگي داشت و از سوي ايشان با تحسين مواجه مي شد. با اين حال شواهد موجود حاكي است كه ميزان پيوستگي ايرانيان به تشيع حتي در زمان خلافت علي (ع) هم چندان زياد نبود و به نقاطي خاص منحصر بود، مثل مناطق ايراني نشين كوفه، و بخش هايي از نواحي ايراني نشين در «سواد» و عمدتا در محدوده اي كه به طور مستقيم تحت حاكميت علي (ع) قرار داشت.
امام علي (ع) به واسطه ي جنگ داخلي فرصت نيافت تا در دوره ي خلافتش در خارج از عراق شناخته
شود تا جايي كه در همين دوره در بسياري از نقاط ايران شورشي سراسري به چشم مي خورد. حتي در برخي مناطق مردم با نپرداختن خراج به خوارج پيوسته و به ايران مي گريختند.

احتمالا در تشيع مردم مدائن هم حضور سلمان فارسي در اين شهر به عنوان حاكم بي تأثير نبوده است. دكتر وردي مي گويد: «در سه شهر تشيع نضج گرفت. يكي در كوفه به سبب وجود عمار بن ياسر، ديگري مدائن به سبب حضور سلمان فارسي و سوم جبل عامل به سبب تلاش ابوذر غفاري.» تشيع در كوفه عمدتا به دليل نفوذ خاص شخص امام علي (ع) بود. هر چند وجود چهره هاي مقدسي چون عمار نيز در اين باره مؤثر بود. سلمان فارسي از نخستين چهره هاي برجسته ي شيعه است. او در تقوا و علم، زبانزد تمامي اصحاب بود. وي در تقوا به حدي شهره آفاق است كه صوفيه او را از جمله سر سلسله هاي خودبه حساب مي آورند.
سلمان از اصحاب خاص علي (ع) بود و در دوره ي حكومتش در مدائن پشمينه مي پوشيد و نان جو مي خورد و الاغ جل دار سوار و مردي بسيار عابد و زاهد بود و هم اوست كه حلقه ي اتصال بخشي از ايرانيان با خاندان پيامبر (ص) و در نتيجه اسلام محسوب مي شود.
ابوذر هوادار ديگر تشيع در دوري از دنيا و بي علاقه گي بدان و تقيد در رعايت حقوق مردم بسيار معروف بود اما در مورد رفتن او به جبل عامل ترديد جدي وجود دارد.
عمار ار سرسخت ترين پاسداران اسلام بود و بيشترين اهميت را به نگهباني و حفظ ارزش هاي متعالي و اصول آن مي داد و بر مردم كوفه تأثير گذار بود.

پس از واقعه ي عاشورا، آن گاه كه امام حسين (ع) و يارانش به دست شماري از كوفيان به شهادت رسيدند، شيعيان اين شهر كه به واسطه ي تضييقات ابن زياد و كوتاهي در انجام وظيفه به ياري امام نشتافتند از كار خويش نادم شدند و مصمم به قيام بر ضد امويان گرديدند و بر خود نام توابين نهادند و تا پاي جان جنگيدند. اگر چه حركت آنان بدون نتيجه پايان يافت و با كشتار زياد همراه بود، ولي بقاياي آنها به جنبش مختار پيوستند..

در نهضت كربلا و قيام توابين نشاني از حضور ايرانيان ديده نمي شود، ولي بخش هاي وسيعي از ايرانيان در همبستگي با قيام مختار كه به هر حال داعيه ي شيعي داشت، با اسلام پيوند خورد.
پس تشيع از هنگامي كه خواست ها و آمال ايرانيان را با ديدگاهها و آموزه هاي سياسي خويش منطبق كرد، توانست گستره ي نفوذ خود را در بين ايرانيان افزايش دهد. به همين جهت براي اولين بار ارتباط و همسويي ايرانيان با تشيع به صورت نسبتا گسترده در شركت همه جانبه در قيام مختار ديده شد. تعداد

موالي در ميان لشكريان مختار چنان چشمگير بود كه برخي آن قيام را جنبشي عليه اعراب به شمار آورده اند. بنابراين يكي از نخستين وقايعي كه مي توان ردپايي از گرايش هاي شيعي ايران در آن جست و جو كرد، به جنبش مختار ثقفي مربوط مي شود كه طي سالهاي 67 - 64 هجري در عراق صورت گرفت. موالي در اين جنبش نقش اساسي داشتند و به طوري كه از برخي روايات بر مي آيد، پيوستن آنها به جنبش مختار در وجه غالب بيشتر به سبب روي گرداني او از اشراف عرب و توجه خاص به موالي با هدف ستاندن حق مظلوم از ظالم بوده است.

مختار شخصيتي است كه از لحاظ خانوادگي به قبيله ي ثقيف از قبايل پر نفوذ وابسته است. پدرش نخستين فرمانده سپاه عرب در جنگ بر ضد ايرانيان بود كه در ضمن جنگ كشته شد. عموي وي حاكم امام علي (ع) در مدائن بود و بنابراين در عراق موقعيتي مناسب يافت. مختار طي يك سال و نيم در سالهاي 66 و 67 هجري توانست حكومتي در كوفه مستقر كند و علاوه بر كشتن عبيدالله بن زياد توانست شمار زيادي از قاتلان امام حسين (ع) و اصحاب آن حضرت را در كربلا به قتل برساند.
مختار در قيام خود بر موالي تكيه كرد. آنان متهم به قتل امام حسين (ع) نبودند. نسبت به اهل بيت (ع) اظهار علاقه مي كردند، بلكه انگيزه ي سياسي نيز براي رهايي خود از ستم امويان داشتند. بنابر بعضي روايات، حاميان ايراني مختار ابتدا بيست هزار و سپس تا چهل هزار نفر افزايش يافتند. حتي اگر در اين عدد اغراق نيز شده باشد به اتفاق آراي مورخان، اكثريت حاميان وي را ايرانيان تشكيل مي دادند. از روايتي ديگر بر مي آيد كه حداقل دو سوم از سپاه شش هزار نفري مختار كه پس از كشته شدن وي به «مصعب بن زبير» تسليم و قتل عام شدند، ايراني بودند.

از جمله ايرادهايي كه اشراف كوفه به مختار داشتند، اين بود كه ايرانيان را بر گردن ايشان سوار كرده است. رويارويي اشراف كوفه با مختار و پيوستن ايشان به «مصعب بن زبير» نيز ناشي ازا ين امر بود. حتي هواداران عرب مختار نيز از موقعيت جديد «موالي» ناخشنود بودند. مختار به موالي گفته بود كه شما از منيد و من از شمايم. از همين رو بود كه در سپاه وي به عربي سخن گفته نمي شد. پس مي توان از قيام مختار به عنوان عاملي در پيوستن بخشي از جامعه ي ايراني به اسلام از نوع شيعي نام برد.
حاميان ايراني مختار تنها زماني به حمايت جدي از وي مصمم شدند كه از حمايت هاي سياسي - اجتماعي او در مقابل اربابان عرب خود، اطمينان يافتند. اگر مختار توانست شيعيان عراق را با شعار خونخواهي امام حسين (ع) بسيج كند، موالي را با شعار حمايت از ايشان به سمت خود جذب كرد. رمز

موفقيت مختار اين بود كه نيازهاي ايشان را دريافت و در ترفيع منزلت اجتماعي غير عرب كوشيد. اشراف عرب مي گفتند: او با شجاعت عرب ها و كينه عجمان با ما نبرد مي كند. حتي رئيس شرطه ي او از موالي بود.
به نظر مي رسد عامل اصلي نزديكي ايرانيان به مختار و حمايت از وي، مسائل سياسي - اجتماعي بود و كمتر علايق خاص مذهبي در آن به چشم مي خورد.
بهر حال قيام مختار در روند رشد كمي و كيفي دين اسلام در ايران مرحله اي مهم شمرده مي شود. زيرا پس از آن بود كه تشيع هر چه بيشتر با اعتراضات و آمال سياسي غير عرب اعم از مسلمان يا غير مسلمان ارتباط يافت و قيام مختار نمايانگر اولين تشكل گسترده ي ايرانيان بر مبناي آيين جديد است كه به تدريج حلقه ي ارتباط ايشان با گذشته را كمتر نمود.
پس از سركوب قيام مختار و احياي مجدد قدرت بني اميه و ظهور حجاج بن يوسف ثقفي، فشار و سخت گيري بر تمامي معارضان اموي از جمله خوارج و شيعه به نهايت خود رسيد، سياست هاي خشن و سركوب گر حجاج موجب شد تا برخي از شيعيان در پي يافتن گريزگاه به ايران روي آورند. سكونت و استقرار شيعيان قبيله اشعري در قم پس از شكست قيام ابن اشعث گواهي بر اين مدعاست.
بعيد نيست كه نمونه اي از مهاجرت قبايل عرب متمايل به شيعه هم چنان كه در قم اتفاق افتاد در نقاط ديگر و از جمله در خراسان نيز تكرار شده باشد.

پيدايش و تكوين مذهب شيعه درایران3

از ديگر عوامل محبوبيت علويان روايت فضايلي بود كه از رسول خدا (ص) در مورد اهل بيت (ع) نقل شده است.

يكي ديگر از علل نفوذ علويان ديانت آنها بود كه در انجام فرائض ديني، تقيد حساب شده اي داشتند و پاي بندي آنان به اسلام در ميانشان آشكار بود. هم چنين سجاياي علمي، اخلاقي و سياسي آنها نيز معروف بوده است.

صريح ترين تعبير در مورد جنبه هاي اخلاقي برتر شيعيان در دوره هاي اول از قول امام باقر (ع) چنين است: «شيعيان و دوستداران ما، بهترين مردم زمان خويش بودند. اگر پيشنماز مسجدي در ميان قومي بود، اگر مؤذني در قبيله اي به چشم مي خورد، اگر امانت داري وجود داشت و بالاخره اگر دانشمندي در ميان مردم يافت مي شد كه در مسائل ديني و مصالح اجتماعي مردم به وي مراجعه مي كردند، همه و همه از شيعيان و محبان ما بودند.»

از ديگر دلايل نفوذ علويان در ميان مردم، مظلوميت آنها در برابر ظلم حاكمان اموي و عباسي بود. اين مظلوميت به بهترين شكل در اشعاري كه شعراي شيعه سروده اند، جلوه گر شده و ادبيات شيعه را به سمت خون و گريه كشانده است.

جهت گيري مثبت و اسلامي نهضت هاي شيعه و نيز وجود جنبه هاي اعتدالي در آن از عوامل ديگر براي جذب توده هاي مردم بود. شيعه هم در فقه و هم در عمل، موضع ضد ظلم و خلفاي ظالم داشت. اين موضعي بود كه با شدت و ضعف در تمامي مدت حكومت امويان و عباسيان ادامه داشت و هميشه فضاي مبارزه را بر ضد ستم، مشروعيت مي بخشيد.

از ديگر دلايل نفوذ تشيع در ايران مي توان ارتباط ائمه عليهم السلام را با موالي دانست: موضع گيري هاي عدالت خواهانه ي علي (ع) در حمايت از اهل ذمه و توصيه به عاملانش در پرهيز از ظلم و ستم نسبت به ايشان به طور مكرر در سفارش هاي وي به كار گزارانش نقش بسته است. حمايت علي (ع) از موالي و غير عرب نه به عنوان موضعي وقت در جهت جذب عناصر ناراضي، كه ناشي از روحيه ي عدالت خواهانه ي وي بود.

هم چنان كه در قضيه ي قتل هرمزان صريحا در مجلس مشورتي عثمان به كشتن قاتل وي، يعني عبيدالله بن عمر راي داد. به سبب همين اصرار علي (ع) بود كه عبيدالله به رغم ميل باطني خود، در دوران حكومت آن حضرت به معاويه پناه برد.

به گفته ي يعقوبي علي (ع) اموال بيت المال را به نسبت مساوي تقسيم كرد و به موالي به همان اندازه مي داد كه به ساير عربها. دليل او نيز اين بود كه در كتاب خدا، فرزندان اسماعيل بر فرزندان اسحاق برتري داده نشده اند.

ظلمي كه در جامعه ي اسلامي قبل از خلافت امام علي (ع) نسبت به موالي صورت مي گرفت سبب شد تا آنها نزد امام علي (ع) شكايت كنند. امام (ع) بدانها گفت: «اي گروه موالي! اينان شما را با يهود و نصاري برابر گرفته اند. به شما زن نمي دهند، ولي از شما زن مي گيرند و آنچه خود مي گيرند مثل آن را به شما نمي پردازند. خود به تجارت بپردازيد خداوند به شما بركت دهد.

امام (ع) به حدي به موالي ميدان داد كه مورد اعتراض عربهايي همچون اشعث بن قيس كه به تبعيض خو گرفته بود، قرار گرفت. او هرگز حاضر نبود نصرت و پيروزي را با جور و ستم كسب كند.

امير علي تصريح مي كند كه علي (ع) در بسياري از اوقات سهم خود از بيت المال را براي آزادي اسراي ايراني، قرار مي داد و در مشورت هايي كه خليفه با او مي كرد، مرتب بر تخفيف فشار بر رعيت فارس اصرار داشته است.

فلوتن نيز نوشته است: علت گرايش خراسانيان و ايرانيان به علويان اين بود كه آنها عدل واقعي را جز در حكومت علي (ع) مشاهده نكردند..

امام علي (ع) هزار برده را از دسترنج خود آزاد كرد. امام سجاد (ع) به آزاد كردن بردگان علاقه مند بود. او در تربيت آنان مي كوشيد. اين تربيت به طور عمده در انتقال مفاهيم درست اسلامي به آنان بود. افزون بر آن اخلاق امام (ع) سخت بر آنها مؤثر واقع مي شد. امام سجاد (ع) با شخصيت برجسته ي اخلاقي و علمي خود به خوبي مي توانست روي موالي تأثير عميقي بر جاي بگذارد و با حركاتي كه از خود نشان مي داد (گريه ي مداوم براي امام حسين (ع)) كاملا قادر بود احساسات شيعي را بدانها انتقال دهد.

يكي از كارهاي امام سجاد (ع) خريدن غلامان و آزاد كردن آنان بود. موالي با مشاهده ي اين اقدام، اهل بيت را به عنوان انسانهاي نمونه و مسلمانان شايسته ديده و آمادگي آن را مي يافتند كه در شرايط مختلف در كنار آنان قرار گيرند.

پيدايش و تكوين مذهب شيعه 2

رشد مذهب تشيع در ايران نوعي حركت تدريجي داشته است و آمادگي پذيرش تشيع در زمان به قدرت رسيدن صفويان تا اندازه اي بود كه آنها بدون مواجه شدن با مقاومت جدي به مذهب شيعه در ايران رسميت بخشيدند.

و اما ورود تشيع به ايران عمدتا به دو صورت بوده است: شكل نخست آن كه گرايش به سمت اهل بيت بود از طريق شيعياني ترويج مي شد كه به طور عمده در عراق پرورش يافته و احاديثي در ستايس اهل بيت روايت مي كردند و اولين بذر تشيع را در ميان ايرانيان پراكندند.

شكل دوم آن از طريق شيعيان اعتقادي يا امامي مذهبان بود. اين گروه كه عمدتا عرب بودند متشكل ترينشان طايقه اشعريان بودند كه به قم آمده و سپس از آنجا تشيع اعتقادي را به نقاط ديگر بسط دادند. شبيه اين طايفه به طور انفرادي مي توان كساني را در خراسان يا ساير نقاط يافت.

جستجو درباره ي اصحاب امامان در شهرهاي مختلف مي تواند سير اين نفوذ را تا اندازه اي روشن نمايد. اعتقاد اصيل در تشيع و آن چه كه در ميان عامه ي شيعيان رايج بوده، آموزه هايي است كه امامان (ع) خطوط اساسي آن را ترويج كرده اند. در كلمات امام باقر (ع) نمونه هاي فراواني وجود دارد كه مردم را دعوت به بهره گيري علمي از اهل بيت كرده و حديث درست را تنها نزد آنان مي داند.

در روايتي آمده است كه امام به سلمه بن كهيل و حكم بن عيينه مي فرمود: «شرقا او غربا فلا تحدان علما صحيحا الا شيئا خرج من عندنا»  (به شرق و غرب عالم برويد جز علم ما علم صحيحي نمي يابيد).

اين كلام به صراحت مردم را دعوت مي كند تا براي دريافت معارف اصيل، عترت را معيار قرار دهند.

امام صادق (ع) نيز مي فرمود: «علم راستين پيش ما اهل بيت است، زيرا ما راههاي حكمت و ميزان تشخيص خطا از صواب را از رسول الله به ارث برده ايم.»
از نظر تاريخي، يك حركت فرهنگي منسجم از سوي اهل بيت و امامان بزرگوار شيعه وجود داشته تا اهل بيت را به عنوان محور فكري مسلمين معرفي كنند.

محبوبيت علويان در ميان مردم يكي از دلايل اصلي نفوذ تشيع در سرزمين هاي مختلف و از جمله ايران است. اين مسأله در مورد عراق، افزون بر آن كه ناشي از دوستي اهل بيت (ع) بود، جنبه ي سياسي نيز داشت. اهالي كوفه علويان را با پيشينه اي كه از حكومت علي (ع) داشتند لايق رهبري مي ديدند. محبوبيت علويان در طول تاريخ ذره اي كاهش نيافت و هر زمان كه يك علوي در نقطه اي قيام مي كرد، مردم گرد او اجتماع مي كردند. عبدالله محض مي گفت: «همه مردم علاقه داشتند تا از علويان باشند، اما هيچ گاه علويان آرزو نكردند كه از ديگران باشند.» .

پيدايش و تكوين مذهب شيعه درایران

مذهب شيعه در ميان صحابه در شكل باور به امامت امام علي (ع) مطرح شد. پس از آن در برخي از قبايل عرب عراق منتشر گرديد و از طريق آنها سرزمين هاي اسلامي از مصر تا يمن و از آنجا به ايران منتقل شد. ايران خاستگاه مناسبي براي رشد انديشه هاي شيعي بوده است. هر چند عراق و به ويژه شهر كوفه زادگاه و مركز جنبش هاي شيعي بوده و انديشه ي شيعه در وهله اول بيشتر از آن اعراب بوده است و ايران بر خلاف تصور بعضي از محققين نه موطن اصلي و اوليه افكار شيعي بود و نه براي پذيرش اين افكار استعداد بيشتري داشت. ايران در طي نه قرن به جز استثناهاي مكاني و زماني محدود بر مذهب سنت و جماعت بوده است.

تشيع به صورت صريح و روشن ابتدا در سرزمين هاي عربي تولد يافت و پس از آن به موالي سرايت كرده است. تشيع همچون اسلام منشأ عربي داشته كما اين كه اصول او نيز در همان محيط عربي شكل گرفته است خوارزمي در اواخر قرن چهارم اشاره كرده كه عراق نخستين خاستگاه تشيع مي باشد.

تشيع ايران در چهار مرحله متأثر از تشيع عراق بوده است:

نوبت اول مهاجرت طايفه ي اشعري ها از عراق به قم است كه به نوبه ي خود هسته اصلي تشيع در ايران بوده اند.

نوبت دوم تأثير مكتب دو شيخ بزرگ شيعه، مفيد و طوسي در بغداد و نجف بر تشيع ري و جبال ايران است كه در طي قرون پنجم تا ششم رخ داده است.

نوبت سوم تأثير مكتب حله و حلب و به طور مشخص علامه حلي بر تشيع ايران در دوره ي ايلخانان مغول است.

نوبت چهارم تأثير تشيع شامات - با تأكيد بر جبل عامل - و عراق بر ايران در دوره ي صفوي است.

بنابراين تشيع از بنياد عربي است و ايران تنها و تنها در محدوده ي تأثير پذيري از آن به اين مذهب روي آورده است.
ادامه خواهد داشت