مهدویت از دیدگاه اسماعیلیان
) مهدویت از دیدگاه اسماعیلیان(
مقدمه
الحمدلله رب العالمین وصلی اللهُ علی محمدوآله بیت طاهرینr
اصل موضوع مهدویت و ظهور و قیام فردی از خاندان پیامبر با عنوان و لقب مهدی از دیرباز بوده است و چنین باوری برخاسته از احادیث فراوان پیامبر uدرباب ظهور مهدی موعود استوار شده بودو امامان شیعه در طول زمان با بیان ویژگیهای زمان ظهورتا حدود زیادی آن را روشنتر ساخته بودند، اما این روشنایی به گونهای نبود که راه را برای هرگونه شبهه و ادعایی ببند. از این رو همواره اختلاف بر سر تعیین مصداق آن در قرون نخست ادامه داشت. توجه شدید مهدی خواهی و نجات طلبی بود که موجب تطبیق ناآگاهانه و عموماً غیر مغرضانه مهدی موعود بر امامان شیعه و یا افرادی از خاندان پیامبرr میشد.بعد از درگذشت هر امام ، رحلت ایشان به باور دستهای از افراد نمیگنجید چرا که قائم می بایست قبل از مرگش بساط ظلم و ستم را برمیچیدوبا پرکردن زمین از عدل و داد رسالتش را به اتمام میرساند. یا اینکه دست به انکار مرگ امام میزدند یا اینکه پس از رحلتش دوباره به زمین بر میگردد وظیفه قائم به شمشیر بودن خود را تمام کند. بنابراین میتوان گفت ادعای مهدویت برای افرادی از خاندان پیامبرr واز آن مهمتر تطبیق قائم بر هر یک از امامان شیعه و در پی انکار مرگ یا اعتقاد به رجعت او عموماً برخاسته از فشارها و بنابر ملاحظات و انتظارات خاص سیاسی میباشد.درهمین راستا انشاالله سعی میشود در این مقاله بطور مختصر اندیشه مهدویت را از دیدگاه اسماعیلیان ، که عقاید ویژه ای در باب مهدویت مطرح نموده ، افرادی را به عنوان مهدی معرفی کرده و اصلاح هایی در خصوص آنان انجام داده اند. در این خصوص باید به چند پرسش داده شود : مهدی منتظر از نظر اسماعیلیان کیست ؟ شرایط و علائم ظهور او چیست؟آیا قائم منحصر در فرد خاصی است یا قابل انطباق بر دیگران میباشد؟قائم منتظر فوت کرده یا در غیبت است؟
) تاریخچهی مختصری ازمدعیان مهدویت(
جریانات شیعی از همان قرن اول هجری، بر پایه روایات مربوط به مهدی در سنّت نبوی،کسانی از اهل بیت را به عنوان «مهدی» برمی شناختند، و چون روزگار این اشخاص به سر میرسید و درزمان حیاتشان نیز نمیتوانستندانتظارات مربوط به مهدویت را برآورند، هواخواهانگاهی امید خویش را بهرجوع دوبارهشان بدل می کردند.
سبائیه:
پیدایش این فرقه، بعد از شهادت حضرت علی(ع)، سال 40ق، می باشد. اینان اولین دستهای هستند که در اسلام قائل به غیبت علی(ع) و بازگشت او شدند و ادعا کردند که او نمرده است. آنها میپنداشتند که علی(ع) تا آخرالزمان باقی است و روزی خروج خواهد کرد و زمین را از عدل پر خواهد کرد؛ چنان که از ظلم پر شده است. اولین بار «عبدالله بن سبا» قائل به رجعت علی(ع) شد و فکر رجعت را میان شیعه القا کرد.
سبائیه چنین ادعایی را نسبت به امام علی(ع) داشتند. ولی پر واضح است که هیچ گاه امام علی(ع) چنین ادعایی نکرده بودند. انگیزه اصلی سبائیه ؛ غلوگویی نسبت به امام علی(ع) است البته نباید دست های معاندان شیعه را در انتساب تحریف گونه این عقاید به ابن سبا را فراموش کرد.
کیسانیه :
پس از شهادت امام حسین u عده ای از مردم به امامت محمد بن حنفیه گردن نهادند، بدان اعتبار که پرچمدارپدر در جنگ جمل بوده است. برخی حتی حسنین را امام ندانسته و گفتند که پس از امام علی (ع) امامت ازآنِ محمدبن حنفیه است. مختارثقفی در کوفه قیام کرد و وی مدعی امامت مهدی در مفهوم نجات بخش آن ابن حنفیه را به این لقب خواند.پس از آن نام ابن حنفیه با فرقه کیسانیه پیوند خورد و کیسانیه منکر مرگ او شدند و او را مهدی موعود خواندند که در کوه رضوی از دیدهها غایب شده و در نزد او آب و عسل است و در آن جا یک شیر و یک ببر از او نگهبانی میکنند و سرانجام قیام مسلحانه خواهد کرد. برخی اعتقاد دارند ابن حنفیه نخستین مهدی در اسلام و با دیگر سخن ، نخستین کسی بود که عنوان مهدی بر او انطباق دادند.
عده ای مثل کُثَیِّرَه عزه (درگذشت 105هـ / 723م) از شعرای اهل بیت محمدبن حنفیه را مهدی موعود دانستند. او شعر ذیل را سروده است:
|
فهدیت یا مهدینا ابن المتهدی |
أنت الذی نرقی به و نرتجی |
|
انت ابن خیر الناس بعد النبی |
انت امام الحق لسنا نمتری |
یابن علی سِرو من مثل علی راه یافتی ای مهدی ما پسر راه یافته. تو کسی هستی که ما به تو خشنودیم و امیدواریم. تو پسر بهترین مردم پس از پیغمبری. تو امام بر حق هستی و ما در آن شکی نداریم. ای پسر علی! برو؛ و چه کسی مانند علی است.
هاشمیه:
هاشمیه، پیروان ابوهاشم عبدالله بن محمدبن حنفیه هستند. این فرقه اعتقاد داشتند که محمد مرده است؛ اما پسرش امام است و بعد از او ابوهاشم مهدی است و نمرده و حتی می تواند مردگان را هم زنده کند. وی فرد با نفوذ و مرد شجاعی بوده و قیام های مخفیانه ای علیه بنی امیه داشته است؛ البته با انگیزه سیاسی، نه مذهبی و در زمان سلیمان بن عبدالملک می زیست. حاکم اموی چون نفوذ شخصیت ابوهاشم را دید، او را به دمشق فرا خواند و در راه شیری زهرآلود به او دادند؛ که بر اثر همین زهر از پای درآمد. برخی مرگ او را باور نداشتند و قائل به غیبت و مهدویت او شدند. البته مهدویت ابوهاشم از ساخته های عباسیان می باشد. عباسیان با جعل این فرقه توانستند با مطرح کردن دروغین وصیت ابوهاشم به یکی از سران بنی عباس حق حکومت را از آل علی(ع) به خود منتقل سازند. و بدین وسیله مردم را به تبعیت از خود فرا خواندند.
باقریه:
این فرقه معتقد بودند که امام باقر (شهادت 114هـ.) زنده است و مهدی موعود واقعی ایشان می باشد و ظهور خواهد کرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود.
پیروان این فرقه آن حضرت را امام می دانستند؛ ولی رحلت او را قبول نداشتند و منتظر رجعت (بازگشت) او بودند.
زیدیه:
عده ای با تمسک به روایت پیامبر(ص) که فرمودند: «ان المهدی من ولدالحسین و انه یخرج بالسیف و انه ابن سبیة.» مهدی از فرزندان حسین(ع) است و او با شمشیر بپا می خیزد و مادرش بهترین کنیزان خواهد بود.» زمانی که زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب قیام خود را علیه امویان آغاز کرد، گفتند: چون او از نسل حسین(ع) است و قیام به سیف علیه ظالمان کرده و از سویی فرزند اسیر است، پس او مهدی موعود می باشد. کنیه زید ابوالحسن و مادرش کنیزی بود که مختار بن ابی عبیده او را به علی بن الحسین(ع) بخشیده بود.
البته زیدیه امروز اینکه مدعی باشند زید همان مهدی است و روزی ظهور خواهد کرد را قائل نیستند.
نفس زکیه:
محمدبن عبدالله، معروف به نفس زکیه، کنیه اش ابوعبدالله است. مادرش هند، دختر ابوعبیدة بن عبدالله بود. برخی از خاندان او و فرقه جارودیه(یکی از فرق زیدیه) وی را مهدی موعود دانسته اند. وی در سال (145هـ) از مدینه ادعای مهدویت نمود و به وسیله منصور دوانیقی کشته شد؛ جالب این که پدر او نیز با پسرش به عنوان مهدی بیعت کرده است
محمد در میان خاندان خویش از همه برتر و نسبت به علم و دانش کتاب خدا از همگان داناتر بود و در امور دینی فقیهتر.شجاعت، جود، صلابت و سایر مزایای او از همگان بیشتر بود؛ از این رو کسی شک نداشت که مهدی موعود اوست.
روایت کرده اند که یکی از غلامان منصور گفت: منصور مرا به مأموریت مدینه فرستاد و گفت: پای منبر برو و آنجا بنشین و گوش دار؛ تا ببینی محمد چه می گوید. من رفتم و شنیدم که می گفت: شما هیچ کدام شک ندارید که مهدی موعود من هستم. این سخن را که من از محمد شنیده بودم، به منصور گزارش دادم. او گفت: دشمن خدا دروغ می گوید؛ بلکه مهدی فرزند من است و او مهدی نیست.
سلمة بن اَسلم جُهنی شاعر، درباره او گفته است
|
اِنْ کان فی النّاسِ لَنا مَهدیٌّ |
یُقیمُ فینا سِیَرَةَ النَّبیِّ |
فَاِنَّهُ محمد التّقیُّ
اگر آن مهدی موعود که روش پیامبر(ص) را در میان ما بپا می دارد، در میان مردم آمده باشد؛ بی شک او محمد (بن عبدالله) آن تقی پرهیزکار است.
« امام صادق(ع) هم به عبدالله بن حسن خبر داده بود که فرزندش مهدی موعود نیست و کشته میشود و خلافت به ابوالعباس و برادران و فرزندان او خواهد رسید.و به آنها تعلق دارد و به زودی هر دو پسرت کشته می شوند.»
ناووسیه:
فرقه ناووسیه معتقد به مهدویت امام صادق(ع) (شهادت 148هـ.) شدند؛ یعنی معتقدند امام نمرده و نمی میرد و روزی باز خواهد گشت تا عدل و داد را بگسترد. مرادشان از مهدی، مفهوم نجات بخش است. ناووس از مردم بصره بود و وی را عبدالله بن ناووس یا عجلان بن ناووس هم میگفتند. این گروه از امام صادق (ع) روایت کردند که فرموده است : « اگر به چشم خود دیدید که سرِ من از بالای کوهی به سمت شما سرازیر شده است آنچه را می بینید باور ندارید... و اگر کسی نزد شما آمد و درباره من چنین به شما خبر داد که خود مرا در دوره بیماری تیمار کرده و سپس خود مرا غسل داده و کفن کرده است سخن او را باور مدارید که من صاحب شمایم و صاحب شمشیرم».
اسماعیلیه:
اسماعیله نام عمومی فرقههایی است که بعد از امام صادق(ع) به امامت فرزند بزرگترش اسماعیل یا نوادهاش محمد بن اسماعیل اعتقاد دارند.
شاخصه و وجه تمايز اصلي فرقه
اسماعيليه از ديگر فرقه هاي اماميه در اين است که اين گروه از امامت اميرالمؤمنين
(عليه السلام) تا امامت امام صادق (عليه السلام) با شيعه اثني عشري هم عقيده است؛
اما بعد از امام صادق (عليه السلام) با سربرتافتن از امامت امام موسي بن جعفر
(عليه السلام) از مذهب اثني عشري جدا شده و مذهب اسماعيليه را به وجود آورده و
اعتقاد دارند که پس از امام صادق (عليه السلام)، اسماعيل امام است و براي اثبات
امامت اسماعيل ادعا دارند که پدرش امام صادق (عليه السلام) نسبت به امامتاوسفارشکردهاست.
دليل ديگر آنها اين است که اسماعيل فرزند بزرگ امام صادق (عليه السلام) مي باشد و
طبق روايات، امامت از امام قبلي به فرزند بزرگ منتقل مي شود. بنابراين بايد او
امام باشد.
مهدويت اسماعيل بن جعفر
نخستين فردي كه برخي از اسماعيليان به عنوان مهدی معرفي كردند، اسماعيل بوده است. منابع اسماعيلی او را متولد سال ۱۱۰ه در شهر مدينه و پسر بزرگ امام صادق عليهالسلام دانستهاند. اسماعيل از ترس عباسيان به شام، بصره، كوفه و بلاد فارس سفر میكرد. روايتهای بسياری تأكيد می كنند كه اسماعيل در زمان حيات پدرش درگذشت و امام جعفر صادق (ع) در مسير انتقال جسد اسماعيل از عريض تا مدينه، سه بار دستور دادند تا تابوت را بر زمين گذارند، روی آن را باز نمايند و گريه و زاری كنند. در حقيقت امام (ع) می خواستند مرگ اسماعيل را بر همگان ثابت كنند تا غيبت و مهدويت او در آينده مطرح نشود، با اين همه، اسماعيليان به امامت او معتقد و برای تأييد سخن خود به ذكر احاديثی متوسل گرديدند.
گروهی معتقدند كه اسماعيل نمرده است و او قائم منتظر است و در جايی مخفی شده به زودی ظهور خواهد كرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود. بر طبق عقيده اين گروه، چون مدار دور امام هفت تاست، شش امام ظاهر و هفتمی مستور از نااهل و قائم است و او زنده خواهد بود تا [وقتي كه در] آخرالزمان باز آيد و مهدی او باشد. اينان براي اثبات زنده بودن اسماعيل دلايلی ذكر می كنند از جمله اين روايت كه محمد، پسر ديگر امام صادق (ع)، برادر خود اسماعيل را در حال خواب ديده است و امام به او دستور دادند تا اين خبر را پنهان سازد. دليل ديگری كه نقل می كنند اين است كه چه سبب داشت كه امام ششم شيعيان محضر نامهای برای فوت پسرش منعقد سازد. بر طبق نقل برخی از منابع اسماعيلی، سالها پس از شهادت امام جعفر صادق عليهالسلام، اسماعيل را در بصره ديدهاند كه در بازار فردی فلج را شفا داده و نابينايي با دعای او بينا شده است. اين منابع، مراسم دفن اسماعيل را دليل بر اين می دانند كه امام می خواست مرگ اسماعيل را به صورت ظاهر ثابت كند، ولی در واقع اسماعيل نزد ايشان مخفی بود.
مهدويت محمد بن اسماعيل
پس از شهادت امام جعفر صادق (ع)، عده بسياری از اسماعيليان به امامت و مهدويت محمد بن اسماعيل معتقد شدند؛ با اين توجيه كه امام صادق (ع) پسرش اسماعيل را نامزد امامت نمود و چون وی فوت كرد، امامت به پسرش محمد میرسد؛ بنابراين امام جعفر صادق (ع) محمد بن اسماعيل را جانشين خود ساخت و امامت حق محمد است و به ديگری نمیرسد. هواداران اين فرقه را مباركيه خواندهاند. محمد بن اسماعيل در هنگام شهادت جدش ۲۶ ساله بود. امام جعفر صادق (ع) او و برادرش علی را مخفی كرد و محمد بن اسماعيل از ترس هارون كه دستور دستگيری او را صادر كرده بود از مدينه گريخت و به شهرهای مختلفی مهاجرت كرد و سرانجام در فرغانه فوت كرد و همان جا دفن شد.
عدم دسترس اسماعيليان به محمد بن اسماعيل باعث شد تا به او لقب «المكتوم» داده شود و وی را شخصيتی با خصايص ويژه معرفي كرده، برای او ارزش و اهميت والايی در نظر بگيرند. تبليغات اسماعيليان از زمان او در حجاز آغاز شد. داعيان محمد به جزاير زمين فرستاده شدند و دار الهجرهای برای آنان بنا گرديد. اعتقاد به مهدويت محمد بن اسماعيل در ميان اكثريت اسماعيليان نخستين رسوخ پيدا كرد و تبليغات گستردهاي در اين خصوص برپا شد.
|
7 |
بر طبق نظر اسماعيليان، تاريخ مقدس بشريت در هفت دوره و هر يك با طول زمانی مختلف به پايان می رسد. هر دوره با پيامبر ناطقی كه آورنده وحی منزل است، آغاز می شود و هر يك از اين ناطقان يك وصی روحانی دارد و در پی هر وصی، هفت امام می آيند كه اتماء ناميده می شوند. در دور هر امامی، هفتمين امام به مرتبه ناطقی اعتلا می يابد و پيامبر و ناطق دور بعدی ميشود. وی با نسخ شريعت ناطق پيشين، دور جديدی آغاز می كند. بر اين اساس، امام هفتم و پايان دهنده دور ششم (دور پيامبر اسلام(ص))، محمد بن اسماعيل بود كه دور امامت با او پايان می يافت. او كه استتار اختیار كرده است، چون ظهور كند ناطق هفتم و مهدی موعود می شود و تنها در مرتبه او ناطق و اساس يكی خواهد بود. وی دين جديدی می آورد كه شريعت قبلی را نسخ می كند؛ تكاليف ظاهری بشريت را با منادی تأويل برمی دارد؛ به باطن توجه می نمايد و دور پايانی جهان را آغاز می نهد. به اين ترتيب، در دور واپسين و پيش از پايان دنيا، حقايق آزاد از هر رمز و رازی به تمامی جهان معلوم می شود و دور معرفت شروع می گردد. در اين عصر مسيحايی و مهدوی، ديگر نيازی به شرايع نيست؛ محمد بن اسماعيل به عدالت بر جهان فرمان خواهد راند و سپس عالم جسمانی را به پايان می رساند و به داوری روز رستاخيز آدميان می نشيند. در اين حال، وی قائم القيامة و امام روز رستاخير خواهد بود و دور او پايان تاريخ بشر است. معتقدان به مهدويت محمد بن اسماعيل او را آخرين فردی می دانند كه هم امام بود و هم پيامبر، و معتقد شدند كه وی زنده است. به اين ترتيب، غيبت محمد بن اسماعيل مورد توجه بسياری از اسماعيليان قرار گرفت و به صورت گستردهای تبليغ شد و پايههای اعتقادی قرمطيان بر اين عقيده استوار گرديد. در كنار اين گروه كه محمد بن اسماعيل را مهدی و آخرين امام می دانستند.
گروه
ديگری از اسماعيليان معتقد بودند كه امامت در فرزندان
او تداوم دارد و خلفای فاطمیازنسلمحمدبناسماعيلاند.
دعوت اسماعيليان پس از محمد بن اسماعيل تا به قدرت رسيدن عبيدالله المهدی به ائمه
مستور بود كه نامشان در منابع به اختلاف آمده است. اسماعيليان كه به ائمه مستور
دعوت میكردند، امام حاضر را برگزيده خداوند معرفی كرده، وعده ظهور مهدی موعود را
به يارانشان میدادند.
انشعاب و تحول مهدویت در اسماعیلیه
چنانکه گفتیم اسماعیلیان نخستین یا دست کم اکثریت آنان در اصل به هفت امام اعتقاد داشتند که آخرین آنها محمدبن اسماعیل ، قائم منتظر و ناطق هفتم بود . اما در سال 286 .ه .ق عبیدالله یا عبدالله (موسس فاطمیان ) موقعیت خود را چندان مطمئن یافت تا علناً برای خویشتن و اسلاف خود که عملاً پس از محمدبن اسماعیل نهضت را رهبری کرده بودند، ادعای امامت کند ، اما اعتقاد اصلی اسماعیلیه به مهدویت محمدبن اسماعیل جایی برای ائمه دیگر باقی نگذاشته بود. چنین به نظر می رسد که رهبران مرکزی اسماعیلیه پیش از اصلاح عبیدالله ، برای خویشتن مقام حجت قائل بودند و این فقط از طریق حجت بود که کسی می توانست با امام تماس حاصل کند. مراد از امام مهدی غایب بود. به عبارت دیگر ظاهراً رهبران نهضت در آغاز کار به عنوان حجت های امام مستور ، محمد بن اسماعیل انجام وظیفه می کردند و مردم را به اطاعت از دعوت می کردند. عبیدالله در واقع مقام خود و اسلاف خویش را از مقام حجتی امام قائم منتظر به مرتبه امامت بالا برد و این کار البته به طور ضمنی ، نفی مهدویت محمدبن اسماعیل نیز بود. جنبه ی دیگر اصلاح عقیدتی عبیدالله این بود که ادعا می کند از نسل عبدالله بن جعفر است و توضیح می دهد که چگونه درباره مهدویت محمدبن اسماعیل سوء تفاهم پیدا شده بود.به موجب گفته او ، نام « محمد بن اسماعیل » بر همه امامان حقیقی از نسل عبدالله که خود نان اسماعیل و اخلافش نام محمدبن اسماعیل برخود نهاده بودند ، اطلاق شده است . در نتیجه مهدویت محمدبن اسماعیل به عوض آنکه بر نواده معینی از امام جعفرصادق (ع) مصداق داشته باشد یک معنای جمعی پیدا کرد. ومراد از آن هر امامی بعد از عبدالله بن جعفر تا زمان ظهور مهدی ، صاحب الزمان بود. به عبارت دیگر ، عبیدالله هم امامت و هم مهدویت آن شخص خاص از آل علی (ع) را که
|
9 |
تا آن زمان اسماعیلیان (قرمطیان) او را قائم منتظر تلقی می کردند ، انکار کرد. زیرا بنا بر توضیح او، همه امامان راستین بعداز عبدالله بن جعفر گذشته از نامها و القاب دیگرشان به عنوان اسم رمز نام محمدبن اسماعیل برخود نهاده و از باب تقیه ، مرتبه حجتی اختیار کرده بودند.عبیدالله در تایید این عقیده جدید، حدیثی از امام صادق (ع) نقل می کرد در باب اثبات اینکه از اهل بیت پیامبر بیش از یک مهدی بیرون میآید.
اندیشه عبیدالله درباره مهدویت اگر قرار بود عقیده جدید با واقعیات منطق باشد ، مستلزم تغییراتی در وظیفه مهدی بود ، بخصوص ازآن جهت که نظامی که انتظار می رفت با ظهور مهدی تحقق یابد هنوز عملاً تحقق نیافته بود. در نتیجه وظیفه و ماموریت مهدی از نو تعریف گشت به نحوی که اساساً دفاع از شریعت را به قوت شمشیر شامل شود نه همچون گذشته نسخ شریعت اسلام و استقرار حکومت عدل در سراسر جهان . بالاخره باید بیفزاییم که عبیدالله با اتحاد عنوان مهدی پس از نشستن بر مسند خلافت فاطمی شاید در ابتدا مایل به رسیدن به مقام « اصلاح شده » مهدی منتظر بوده است.اما دیری نگذشت که وی پس جوان خود ، محمد را به جانشینی منصوب کرد و برای نقش امام منتظر و صاحب الزمان به او لقب قائم داد. اهمیت این نام گذاری وقتی آشکار می شود که به یاد آوریم فرزند عبیدالله در حقیقت نام پیامبر را داشت ، یعنی ابوالقاسم محمدبن عبدالله و این نامی بود که بنا بر احادیث شیعی و پیشگویی های مربوط به مهدی موعودی که از میان اهل بیت بر می خاست و می بایست داشته باشد.
باید افزودتغییراتی که عبیدالله درباره امامت و مهدویت ایجاد کرده بود، مورد قبول همه گروههای اسماعیلی قرار نگرفت. بخشی از جامعه اسماعیلی از همان آغاز معتقد به تداوم امامت در ذریه محمدبن اسماعیل شده بودند و از این رو برای این گروه دعوت آشکار عبیدالله برای امامت خود و اسلافش نشانگر هیچ گونه تغییرات عقیدتی نبود اصلاحی که عبیدالله در عقیده امامت پدید آورد ، نهضت اسماعیلی را در سال 286 هجری به دو شعبه تقسیم کرد. در یک سو آنانی قرار گرفته بودند که این اصلاح را بعداً یه صورت رسمی فاطمیان درباره امامت در آمد و به موجب آن عنوان امامی ظاهر و آشکار در راس جامعه اسماعیلی قرار داشت ، پذیرفته بودند . این اسماعیلیان به تداوم و پیوستگی امامت در میان اعقاب مستقیم امام صادق (ع) از یکی به دیگری رسیده است ، می پذیرفتند. در مقابل ایشان اسماعیلیان مخالف اصلاح ، که فاقد رهبری واحد بودند ادعای عبیدالله را بر امامت قبول نکردند. عقیده اصلی خویش را نگه داشتند و به انتظار رجعت قائم مستور محمدبن اسماعیل باقی ماندند و با گذشت زمان برخی از پیشوایانشان برای خویشتن یا دیگران ادعای مهدویت کردند.
نتیجه گیری
E مسئله مهدویت در اندیشه اسماعیلیان به عنوان یک آموزه اصیل و قابل قبول مورد پذیرش بوده است که همواره رهبران و داعیان این گروه آن را به پیروان خود تعلیم می نموده اند.
E مهمترین ویژگی مهدی در اعتقاد گروهی از اسماعیلیه (قرمطیان) این بود که شرع را منسوخ سازد و محمد بن اسماعیل را از پیامبران شمردند و معتقد بودند ، قائم المهدی کسی است که به پیغمبری برخیزد آئینی نو آورده دین محمدی را از میان برد و نسخ کند و یعنی این که خداوند محرمات و آن چه را که در گیتی آفریده بر یاران محمدبن اسماعیل حلال کرده است.
Eاسماعیلیان در تطبیق مهدی قائم دچار تفرقه و انشعاب شدند. گروهی اسماعیل بن جعفر را « مهدی و قائم منتظر» دانستهاند. گروهی دیگر محمد بن اسماعیل را «هوالامام القائم المهدی» میدانند و گروهی دگر (فاطمیان) مهدویت محمد بن اسماعیل را نفی کردند و با ایجاد اصلاحاتی (عبیدالله) عنوان مهدی را پس از نشستن بر تخت خلافت ازآنِ خود کرد.
E به طورکلی دعاوی مهدویت ، از مسائلی است که ثابت می کند مهدویت و ظهور یک مصلح غیبی ، از موضوعات مسلمی بوده که عموم مسلمانان بدان اعتراف داشتهاند. پس مهدویت اصالت دارد ، اگر نداشت هرگز تقلبی یافت نمی شد.
تعریف چند اصطلاح
غیبت : لفظاً عدم حضور به معنای اصطلاحی این واژه بر وضع کسی اطلاق میشود که خداوند وی را از دیده مردم پنهان داشتهاست و زندگی او را در طی دوره غیبت میتوانند به صورت معجزه آسا طولانی گردد.در این معنا ، تعدادی از فرق شیعه به غیبت یکی از ائمه خویش اعتقاد داشتهاند. از لوازم این اعتقاد یکی آن است که امامی بعد از او به امامت نمی نشیند و انتظار میرود که امام غائب به عنوان مهدی در زمان موعودی پیش ازبرپا شدن قیامت رجعت کند.
رجعت : لفظاً بازگشت . این کلمه به معنای بازگشت یا ظهور مجدد شخصیتی مسیحایی (مهدوی)به کار میرود، مخصوصا آن کس که مهدی دانسته میشود.تعدادی از فرق اولیه شیعی منتظر بازگشت یکی از امامان خود به عنوان مهدی ، از عالم مردگان یا از غیبت ، و اغلب به همراه عده ای از پیروانشان ، پیش از روز رستاخیز ، می بودند.
قائم : برخیزنده ؛ب رخیزاننده . مهدی موعود. در دوره اسماعیلیان پیش ازفاطمی اصطلاحات مهدی و قائم هر دو بکار میرفت.همچنان که در تشیع امامی به کار میرفت و مراد از آن امام مسیحایی منتظری بود که می بایست در پایان جهان ظاهر گرددوپس از روی کار آمدن فاطمیان نام المهدی برای نخستین خلیفه فاطمی به کار رفت و اسماعیلیان امام موعود منتظر و ناطق هفتم را که هنوز در آینده انتظارش میرفت ، قائم خواندند.
|
12 |
مَهدی : هدایت شده به حق ؛ کسی که بنابر عقیده شایع در میان مسلمانان پیش از پایان جهان خواهد آمد و حکومت خواهد کردو شریعت و عدالت را از نو مرعی خواهد داشت. این نام با معانی فحوایی مسیحایی آن ، شیعیان و سنیان در طول قرون بر افرادی اطلاق کرده اند. عقیده به آمدن مهدی از خاندان پیامبر، یعنی اهل بیت ، یکی از وجود اساسی ایمان در میان شیعیان در مقابل اهل سنت بود. از عقاید شایع و متمایز دیگر شیعه عقیده به غیبت موقت مهدی و ظهور مجدد او (رجعت) با فتح و پیروزی بود. در زبان اصطلاحی شیعه دست کم از قرن دوم برای مهدی لقب قائم یا قائم آل محمد به کار رفته است که دلالت دارد بر این که یک نفر از خاندان پیامبر برخواهد خاست و عدل و داد را بر جهان از نو حکمروا خواهد ساخت.گروههای مختلف شیعه منتظر بازگشت آخرین امام ، از ائمه مورد قبول خویش ، در نقش قائم بوده اند. در مذاهب امامیه و اسماعیلیه به کاربردن اصطلاح قائم تا حد زیادی جایگزین اصطلاح مهدی شده است.
سلام